آزادی چیست و بر چند قسم است؟
معنی آزادی
آزادی یکی از لوازم حیات و تکامل است. یعنی یکی از نیازمندی های موجود زنده آزادی است. فرقی نمی کند که موجود زنده از نوع گیاه باشد یا از نوع حیوان و یا انسان، به هر حال نیازمند آزادی است. منتها آزادی گیاه متناسب با ساختمان آن است و آزادی حیوان طور دیگر است،انسان به آزادی های دیگری ماورای آزادی های گیاه و حیوان نیاز دارد. هر موجود زنده خاصیتش این است که رشد می کند، تکامل پیدا می کند، متوقف نیست، سرجای خودش نایستاده است.جمادات که رشد و تکامل ندارند، نیازمند به آزادی هم نیستند. اصلا آزادی برای جمادات مفهوم ندارد. ولی گیاه باید آزاد باشد. موجودات زنده برای رشد و تکامل به سه چیز احتیاج دارند : 1- تربیت 2- امنیت 3- آزادی
تربیت عبارت است از یک سلسله عوامل که موجودات زنده برای رشدشان به آنها احتیاج دارند. مثلاً یک گیاه برای رشد و نموش به آب و خاک احتیاج دارد، به نور و حرارت نیاز دارد. یک حیوان احتیاج به غذا دارد و یک انسان تمام احتیاجات گیاه و حیوان را دارد، به علاوه یک سلسله احتیاجات انسانی که همه آنها در کلمه تعلیم و تربیت جمع است. این عوامل به منزله غذاهایی است که باید به یک موجود زنده برسد تا رشد کند. باور نکنید که یک موجود زنده بتواند بدون غذا رشد کند. قوه غاذیه یکی از لوازم زندگی موجود زنده است.
دومین چیزی که موجود زنده به آن احتیاج دارد امنیت است. امنیت یعنی موجود زنده چیزی را در اختیار دارد، حیات دارد، لوازم و وسایل حیات را هم دارد، باید امنیت داشته باشد تا آنچه دارد از او سلب نشود. انسان را در نظر می گیریم. انسان، هم به تعلیم و تربیت احتیاج دارد و هم به امنیت؛ یعنی جان دارد جانش را از او نگیرند، ثروت دارد ثروتش را از او نگیرند، سلامت دارد سلامتش را از او نگیرند، آنچه را دارد از او نگیرند.
سومین چیزی که هر موجود زنده ای به آن احتیاج دارد آزادی است. آزادی یعنی جلوی راهش را نگیرند، پیش رویش مانع ایجاد نکنند، ممکن است یک موجود زنده امنیت داشته باشد، عوامل رشد هم داشته باشد ولی در عین حال موانع جلوی رشدش را بگیرند. فرض کنید که شماها می خواهید گیاهی را رشد بدهید، علاوه بر همه شرایط دیگر باید محیط برای رشد او از نظر عدم موانع مساعد باشد، مانعی در کار نباشد که جلوی رشدش را بگیرد. مثلا یک درخت وقتی می خواهد رشد کند باید جلویش فضای بازی باشد. اگر شما نهالی را در زمین بکارید در حالی که بالای آن یک سقف بزرگی باشد، ولو این نهال چنار باشد امکان رشد برای آن نیست.
هر موجود زنده ای که میخواهد راه رشد و تکامل را طی کند، یکی از احتیاجاتش آزادی است.پس آزادی یعنی نبودن مانع . انسان های آزاد انسان هایی هستند که با موانعی که در جلوی رشد و تکامل شان هست مبارزه می کنند و تن به وجود مانع نمی دهند. این هم تعریف مختصری از آزادی.
اقسام آزادی
انسان که یک موجود خاصی است و زندگی او زندگی اجتماعی است و علاوه بر این در زندگی فردی خودموجود تکامل یافته ای است و با گیاه و حیوان بسیار تفاوت دارد، گذشته از آزادی هایی که گیاهان و حیوانات به آنها نیازمندند یک سلسله نیازمندی های دیگری هم دارد که ما آنها را به دو قسم تقسیم می کنیم. یک نوع آزادی اجتماعی است. آزادی اجتماعی یعنی بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانی در نیاورند که جلوی فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند.این را می گویند آزادی اجتماعی. خود آزادی اجتماعی هم می تواند انواعی داشته باشد.
یکی از گرفتاری های زندگی بشر در طول تاریخ همین بوده است که افرادی نیرومند و قدرتمند از قدرت خودشان سوء استفاده کرده و افراد دیگری را در خدمت گرفته اند.آنها را به منزله برده خودشان قرار داده اند و میوه وجود آنان را که باید متعلق به خودشان باشد به نفع خود چیده اند.
کلمه استثمار یعنی چیدن میوه دیگری. هر کسی وجودش مثل یک درخت پر میوه است. میوه درخت وجود هر کسی یعنی محصول کار و فکرش، محصول فعالیتش، محصول ارزشش باید مال خودش باشد. وقتی که افرادی کاری می کنند که محصول درخت وجود دیگران را به خودشان تعلق میدهند ومیوه های وجود آنها را می چینند، می گویند این فرد فرد دیگری را استثمار کرده است. یکی از گرفتاری های بشر در طول تاریخش همین بوده است که فردی فرد دیگری را، قوم دیگر را استثمار می کرده، به بردگی خود می کشیده است یا حداقل برای اینکه میدان برای خودش باز باشد میدان را از او می گرفته است؛ او را استثمار نمی کرده ولی میدان را از او می گرفته است.
آزادی اجتماعی در قرآن
در نص قرآن محید یکی از هدف هایی که انبیا داشته اند این بوده است که به بشر آزادی اجتماعی بدهند، یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی یکدیگر نجات بدهند. قرآن کتاب عجیبی است! یعضی از معانی و مفاهی است که در یک عصر به اصطلاح گل می کند، زنده می شود، اوج می گیرد، ولی در عصرهای دیگر آنقدر اوج نداشته است. در بعضی از عصرها می بینیم که برخی کلمات، بحق اوج می گیرد. وقتی به قرآن مراجعه می کنیم، میبینیم چقدر در قرآناین کلمه اوج دارد، و این عجیب است. یکی از حماسه های قرآنی همین موضوع آزادی اجتماعی است. جمله ای زنده تر از جمله ای که در قرآن در این باب ذکر شده پیدا نخواهد شد :
ای پیغمبر ! به این کسانی که مدعی پیروی از یک کتاب آسمانی گذشته هستند، به این یهودی ها، مسیحی ها، زرتشتی ها – و حتی شاید به این صائی ها که در قرآن اسم شان آمده است- و به همه ملت هایی که پیرو یک کتاب قدیم آسمانی هستند این طور بگو : بیایید همه ما جمع شویم دور یک کلمه، زیر یک پرچم. آن پرچم چیست؟ دو جمله بیشتر ندارد. یک جمله اش این است : الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً در مقام پرستش جز خدای یگانه چیزی را پرستش نکنیم؛ نه مسیح را یپرستیم نه غیر مسیح را و نه اهرمن را؛ جز خدا هیچ موجودی را پرستش نکنیم.
جمله دوم : ولا یتخذ بعضنا ارباباً من دون الله هیچ کدام از ما دیگری را بنده و برده خودش نداند و هیچ کس هم یک نفر دیگر را ارباب و آقای خودش نداند. یعنی نظام آقایی و نوکری ملغی! نظام استثمار، مستثمر ملغی! نظام لامساوات ملغی!
تنها این آیه نیست! آیاتی که در قرآن در این زمینه هست زیاد است :
قرآن از زبان موسی نقل می کند که وقتی با فرعون مباحثه می کرد و فرعون به او گفت : الم نربک فینا ولیداً و لبثت فینا من عمرک سنین و فعلت فعلتک التی فعلت و انت مع الکافرین (شعرا 18و19) موسی به او گفت : و تلک نعمته تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل (شعرا 22) فرعون به موسی گفت: توهمان کسی هستی که در خانه ما بزرگ شدی آن جنایت را انجام دادی (به تعبیر فرعون) آن آددم را کشتی. می خواست منت بر سرش نبگذارد که در خانه ما بزرگ شده ای، سر سفره ما بزرگ شده ای، موسی به او گفت: این هم شد حرف؟! من در خانه تو بزرگ شدم، حالا که در خانه تو بزرگ شدم در مقابل اینکه تو قوم من را برده و بنده خودت قرار داده ای سکوت کنم؟! من آمده ام این بردگان را نجات بدهم.
مرحوم آیت الله نائینی در کتاب تنبیه الامه می گوید : همه می دانند که قوم موسی، اولاد یعقوب، هرگز فرعون را مثل قبطیها پرستش نکردند و لی در عین حال چون فرعون آنه ارا ماننده برده خودش استخدام کرده بود قرآن این را با کلمه تعبید از زبان موسی نقل می کند.
یکی از مقاصد انبیا به طور کلی و به طور قطع این است که آزادی اجتماعی را تامین کنند و با انواع بندگی ها و بردگی های اجتماعی و سلب آزادی هایی که در اجتماع هست مبارزه کنند. دنیای امروز هم آزادی اجتماعی را یکی از مقدسات خودش می شمارد. اگر مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر را خوانده باشید این را می فهمید. در آنجا می گوید: علت تمام جنگ ها، خون ریزی ها و بدبختی ها که در دنیا وجود دارد این است که افراد بشر به آزادی یکدیگر احترام نمی گذارند.
آیا منطق انبیا تا اینجا با منطق امروز موافق است؟ آیا آزادی مقدس است؟ بله مقدس است. پیامبر اکرم همیشه از اموی های بیم داستند و از آینده آنها بر امت نگران بودند. فرمودند : اولاد ابی العاص اگر به سی نفر برسند بندگان خدا را بنده خود و مال خدا را مال خود حساب می کنند و در دین خدا هم آنچه بخواهد بدعت ایجاد می کنند.
پس این مطلب هم درست است که آزادی اجتماعی مقدس است.
آزادی معنوی
اما نوع دیگر آزادی، آزادی معنوی است. تفاوتی که میان مکتب انبیا و مکتب های بشری هست در این است که پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی هم بدهند و آزادی معنوی بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد. تنها آزادی اجتماعی نیست که مقدس است بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر نیست و این است درد امروز جامعه بشری که بشر امروز می خواهد آزاید اجتماعی را تامین کند ولی به دنبال ازادی معنوی نمی رود یعنی نمیتواند،قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیا، دین و ایمان و کتاب های آسمانی نمی توان تامین کرد.
حال می بینیم آزادی معنوی یعنی چه؟ انسان یک موجود مرکب و دارای قوا و غرایز گوناگون است. در وجود انسان هزاران قوه نیرومند هست. انسان شهوت دارد، غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاه طلبی و افزون طلبی دارد. در مقابل عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقی دارد. انسان از نظر معنا، باطن و روح خودش ممکن است یک آدم آزاد باشد و ممکن است یک آدم برده و بنده باشد، یعنی ممکن است انسان بنده حرص خودش باشد، اسیر شهوت خودش باشد، اسیر خشم خودش باشد، اسیر افزون طلبی خودش باشد و ممکن از همه این ها آزاد باشد.
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم / بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
ممکن است انسانی باشد که همان طور که از نظر اجتماعی آزاد مرد است، زیر بار ذلت نمی رود، زیر بار بردگی نمی رود و آزادی خودش را در اجتماع حفظ می کند، از نظر اخلاق و معنویت هم ازادی خود را حفظ کرده باشد، یعنی وجدان و عقل خودش را ازاد نگه داشته باشد. این آزادی همان است که در زبان دین تزکیه نفس و تقوا گفته می شود.
وابستگی آزادی اجتماعی به آزادی معنوی
آیا ممکن است بشر آزادی اجتماعی داشته باشد ولی آزادی معنوی نداشته باشد؟ یعنی بشر اسیر شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد ولی در عین حال آزادی دیگران را محترم بشمارد؟
امروز عملاً می گویند بله. عملا می خواهند بشر برده حرص و آز و شهو و خشم خودش باشد. اسیر نفس اماره خودش باشد و در عین حال چنین بشری که اسیر خودش است آزادی اجتماعی را محترم بشمارد. این یکی از نمونه های کوسه و ریش پهن است. یکی از تضادهای اجتماع امروز بشر همین است. به قول منطقیین یک سبر و تقسیمی کنیم :
بشر دوران قدیم آزادی را محترم نمی شمرد و پایمال می کرد بسیار خوب، چرا پایمال می کرد؟ آیا چون نادان بود آزادی دیگران را سلب می کرد و همین که بشر دانا شد دیگر کافی است که آزادی دیگران را محترم بشمارد؟ مثلا در بیماری ها این طور است. بشر قدیم جاهل و نادان بود چون نادان بود وقتی با بیماری ها روبرو می شد از داروی مخصوصی که تعیین کرده بود هیچ نتیجه نمی گرفت ولی امروز که دانا شده کافی است که آن طرز معالجه را دور بریزد و معالجه جدید را جای آن بیاورد. ما می خواهیم ببینیم آیا بشر قدیم که آزادی دیگران را سلب می کرد از این جهت بود که نمی دانست؟ از روی نادانی آزادی را سلب می کرد؟ خیر، نادانی ودانش در اوتاثیری نداشت از روی دانش سلب می کرد. به خاطر این که سود خودش را تشخیص می داد.آیا بشر قدیم که آزادی و حقوق دیگران را محترم نمی شمرد از این جهت بود که قوانینش این طور وضع شده بود که تا قانون را عوض کردیم دیگر تمام بشود؟ مانند قوانین قراردادی که بشر می گذارد: مثلا در آمریکا بگویند قانون بردگی ملغی! همین که گفتند قانون بردگی ملغی شد؟ یا شکل و فرمش عوض شدو محتوا همان محتواست؟ آیا علت اینکه بشر قدیم آزادی و حقوق رامحترمنمی شمرد طرز تفکر فلسفی اش بود؟ هیچ کدام از این ها نبود، فقط یک چیر و آنمنفعت طلبی بود.
بشر قدیم به حکم طبیعت فردی خودش منفعت طلب و سود طلب بود از هر وسیله ای می خواست به نفع خودش استفاده کند. یکی از وسایل افراد بشر بودند. همان طوری که از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر می خواست به نفع خودش استفاده کند، از انسان هم می خواست استفاده کند. آن وقتی که درختی را می کاشت یا می برید چیزی که درباره اش فکر نمی کرد خود آن درخت بود. فقط درباره خودش فکر می کرد.اگر گوسفند را چاق می کرد و آن وقتی که سرش را می برید چه منظوری داشت؟ جز منافع خودش چیزی را در نظر نمی گرفت. همین طور اگر افراد دیگر را به بردگی می گرفت و بنده خودش می کرد و حقوق شان را سلب می کرد به خاطر منفعت طلبی خودش بود. پس آن علتی که در دوران گذشته بشر را وادار به سلب آزادی اجتماعی و پایمال کردن حقوق اجتماعی دیگران می کرد، حس منفعت طلبی او بوده است و بس. حس منفعت طلبی بشر امروز چه طور؟ هست یا نیست؟ بله هست، آن چه فرق نکرده دهان بشر امروزی برای بلعیدن است. اگر بیشتر از دهان بشر دیروز باز نباشد کمتر باز نیست.
نه علم توانسته است جلوی آن را بگیرد نه تغییرات قوانین. تنها کاری که کرده این است که شکل و فرم قضیه را عوضنموده است. محتوا همان است. یک روپوش، یک زر ورق روی آن می گذارد. بشر قدیم یک موجود صریح بود، هنوز به حد نفاق و دورویی نرسیده بود. فرعون مردم را استعباد می کرد. رسما هم می گفت : و قومهما لنا عابدون (مومنون 47) موسی چه می گویی؟ اینها بندگان و بردگان ما هستند. دیگر یک روپوش روی استثمار و استعباد خودش نمی گذاشت. اما بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادی تمام سلب آزادی ها، سلب حقوق ها، بندگی ها و بردگی ها را دارد، چرا؟ چون آزادی معنوی ندارد و در ناحیه روح خودش آزاد نیست و چون تقوا ندارد.
امام علی جمله ای دارد که مانند همه جمله های ایشان با ارزش است؛ راجع به تقواست که به نظر بعضی ها دیگر خیلی کهنه شده است!! می فرماید : تقوای الهی کلید هر راه راستی است. بدون تقوا انسان به راه راست نمی رود راه خود را کج می کند. بدون تقوا بشر آزادی ندارد. تقوا است که بشر را از هر رقیتی آزاد می کند.