امروز: پنج شنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۱۶ ربيع الأول ۱۴۴۶ قمری و ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی
شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ ۱۰:۲۸
۲
۰
نسخه چاپی

راهنمای مردن با گیاهان دارویی - عطیه عطارزاده

راهنمای مردن با گیاهان دارویی - عطیه عطارزاده
به گزارشتمیم نیوز

داستان از زبان دخترى روایت مى شود که دنیاى بى نورش را با ادارکاتِ ماوراء الطبیعه در هم مى آمیزد و جایى میان وهم و خیال، خواب و بیدارى از دنیاى تاریکش مى گوید تا خواننده در همان چند سطرِ اول به تجربه اى نو دست پیدا کند.

کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی داستان زندگى دخترى است که در پنج سالگى، بر اثر فرو رفتن گل عاقرقرحا در چشمانش، بینایى اش را از دست مى دهد. او که حالا هفده سال است رنگ دنیا را ندیده و در خانه به همراه مادرش در کار تولید روغن و گیاهان دارویی است، از تجربه هایش، از ادراکِ خاصِ نابینایان، از بوها و صداها براى ترسیم دنیاى پیرامونش بهره مى جوید.

مادر از کودکی در نقش آموزگار او، با خواندن کتاب‌های مختلف سعی در تعلیم، ترسیم و شناساندن دنیای بیرون به دخترش را دارد، اما با وجود این، او را در یک چهارچوب منظم و برنامه‌ریزی شده نگه داشته است؛ به‌طوری‌که دختر دنیایى به‌شدت منزوى و وهم آلود دارد. او نه‌تنها از آن رو که چشمان نابینایش راه را براى ارتباط او با دنیا بسته‌‌اند، بلکه زندگى‌اش محدود به همین خانه شده و این مسئله ارتباطش با انسان‌ها را نیز محدود کرده است.

تجربه هایش در برخورد با دیگران محدود مى شود به شخصیت هاى کتاب ها و بالاخص دو شخصیت آرمانى دنیاى او که در جاى جاى کتاب مى توان رد پایى از آنها یافت:

سردار حسین، که گویا بزرگمردى انقلابى است در زمان حکومت ناصر الدین شاه
ابوعلى سینا، حکیم بزرگ.

روایت داستان کتاب در نیمه آن و با خارج شدن دختر از خانه برای شرکت در مراسم ختم پدربزرگ، به نقطه اوج خود می‌رسد و دقیقا از همین زمان به بعد ،دختر در پی کشف دنیای نادیده بیرون برمی‌آید و باقی ماندن در چهارچوب خانه برایش سخت می‌شود.

ساختار وهم گونه‌ى داستان راهنمای مردن با گیاهان دارویی و عدم وجود هر نوع دیالوگ مستقیم بین شخصیت ها و همچنین اتفاقاتى که راوى از آنها همچون خاطره اى محو در پس ذهنش یاد مى کند، سبب شده دنیاى سورئال شخصیت ها بر پایه هایى قوى استوار شود.

جنونِ گاه به گاه شخصیت اصلى، از آن روست که تمامى منافذ روحش بسته شده و هر کنش او راه به درونِ خودش دارد. مادر مانع خروج او از خانه مى شود و همان تجربه هاى اندکش، چنان جذاب و دلچسب بوده که نمى تواند جهان بیرون از خانه را از یاد ببرد. او نمى خواهد جهانش را بین صفحات کتاب یا گل هاى بابونه جاى دهد، امید دارد ناجى اش از راه برسد، پدر بیاید و او را از دنیاى امن اما کوچک خود به جهانِ تجربه هاى نو ببرد.

این جنون و عصیان، که در انتهاى داستان به شکل پررنگى تمام جهانِ شخصیت را از آن خود مى کند، به بهترین پایان بندى براى داستان مبدل مى شود. دختر مادر را که بر اثر سل، رنجور و بر اثر داروهاى تجویزى دختر، ناتوان شده، مومیایى میکند، از آن رو که نمى خواهد تا آن حد ناسپاس باشد که آموزگارش را نادیده بگیرد و نمى تواند تا ان حد تسلیم رضاى او شود که او را در مقام نگهبانش بپذیرد.

 

بیشتر بخوانیم:

پسرها و عاشق ها - دیوید هربرت لارنس

لیدی ال - رومن گاری

بار هستی – میلان کوندرا



+ 2
مخالفم - 0
نظرات : 0
منتشر نشده : 0

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.