آزادی چهارگانه از قول روزولت در پیامی به کنگره آمریکا :
ما طالب جهانی هستیم استوار بر چهار آزادی اساسی انسانی؛ نخست آزادی قلم و بیان در هر جایی از جهان، دوم آزادی هر شخص برای پرستش خدا به هر نحو که می خواهد در هر جایی از جهان، سوم آزادی و رهایی از فقر در هر جایی از جهان، چهارم آزادی و رهایی از ترس در هر جایی از جهان.
آزادی ایجابی و آزادی سلبی
بعضی از فلاسفه کوشیده اند میان آزادی مثبت یا آزادی برای انجام کاری و آزادی سلبی یا آزادی از چیزی تمایز قائل شوند. پیام روزولت به دو آزادی ایجابی یعنی آزادی بیان و پرستش و دو آزادی سلبی یعنی آزادی از ترس و فقر اشاره می کند.
ولی به نظر می رسد که تفاوت میان آزادی ایجابی و سلبی اهمیت فلسفی چندانی ندارد. این امر تا حدی به جهت آن است که این دو آزادی دو روی یک سکه هستند. بدین سان در زمینه سیاسی یا اجتماعی آزادی از سانسور به همان معنای آزادی برای گفتن و نوشتن و آزادی از تحمیل مذهبی هم معناست با آزادی برای پرستش به انتخاب فرد یا اصلا پرستش نکردن.
آزادی سیاسی
همه آزادی ها سیاسی نیستند. آزادی از ترس مورد اشاره روزولت را در نظر بگیرید. بی تردید خود روزولت از ترسی سخن می گفت که رژیم های سیاسی مستبد باعث آنند ولی مردم ترس های دیگری نیز دارند. آنها آرزو می کنند تا از ترس هایی مثل ترس از امراض نجات یابند. به این دلیل بعضی از فلاسفه سیاسی در پرسش های نامربوطی راجع به روان شناسی فرو مانده اند.
استقلال
نزد اکثریت مردم در بخش اعظمی از تاریخ، آزادی به معنای حقوق مدنی یامردم سالاری یا حتی حکومت مشروطه نیست بلکه بیشتر به معنای استقلال است، یعنی آزادی از سلطه اربابان خارجی.
چرا ملت ها از حاکم بیگانه نفرت دارند؟ تا حدی به این دلیل که غالباً استبداد استعماری به مراتب از استبداد بومی بدتر است. بنابراین هر چند بی تردید بیشتر حکومت ها و بسیاری از مستبدان از رعیت سوءاستفاده اقتصادی می کند ولی تقریبا مسلم به نظر می رسد که حکومت استعماری نسبت به پادشاهان و حاکمان دیگر با سوءاستفاده و بهره کشی بیشتری توأم است زیرا معمولاً در وهله نخست به جهت سو استفاده اقتصادی است که کشوری به استعمار کشیده می شود.
استعمار سلسله مراتبی در جامعه به وجود می آورد که بومیان ردیف های پایین تر را تشکیل می دهند و حتی ممکن است اجازه استفاده از منابع طبیعی مثل سواحل و رودخانه و خود زمین را نداشته باشند.
حکومت استعماری معمولاً از منظر زبانی، دینی و فرهنگی بسیار بدتر از استبداد محلی است. استعمار اغلب ویرانی و تباهی فرهنگ ها و ادیان محلی و حتی نابودی زبان ها را در پی دارد.
با این حال حکم کلی بالا استثنائاتی دارد. بدترین جنایات مستبد استعمارگر قتل عام و شکنجه است ولی در زمان های متفاوت و در بخش های گوناگونی از این کره خاکی ظالمان محلی وجود داشته اند که در این زمینه ها دقیقاً به بدی هر جبار بیگانه ای بوده اند.
آزادی سیاسی در قالب حکومت مشروطه
جستجوی آزادی اغلب نبرد قلم و بیان و گاهی اوقات جنگ شمشیرها علیه قدرت های مطلقه پادشاهان یا دیکتاتورها بوده است. وقتی کسانی که تحت حاکمیت هستند شکلی از نمایندگی را به دست می آورند قدرت پادشاهان یا دیکتاتورها محدود می شود، بنابراین اگر سایر چیزها مساوی باشد، افزایش نمایندگی مردم با کاهش قدرت سلطان توأم خواهد بود. یکی از دلایل این که چرا نمایندگی سیاسی با آزادی پیوند دارد همین است.
هر حکومتی برای مردم تحت حاکمیت خود محدودیت های شدید یا ضعیفی تحمیل می کند اما در شرایط مساوی، آزادی به طور کلی از قید و بند بهتر است. چه نوع حکومتی بیشترین آزادی را مجاز می داند؟ به نظر می رسد کسانی که برخودشان حکومت می کنند آزادی بیشتری را برای خود مجاز خواهند شمرد، یا در هر صورت آن مقدار آزادی را اجازه خواهند داد که با چیزهای خوب دیگر، مثل صلح داخلی قابل مقایسه باشد.
ولی حکومت خودگردان به چه معناست؟ آیا حکومت پارلمانی کافی است؟ خیر، حکومت پارلمانی متکی بر کسانی است که به آن تکیه می زنند. آیا حکومت مشروطه کافی است؟ خیر، زیرا در درجه اول بستگی به این دارد که آیا حکومت مشروطه نماینده نظر همه مردماست یا تنها عده ای از آنها. آن هم چنین به چیزهایی از این قبیل بستگی دارد که آیا وجود احزاب سیاسی مجاز است، آیا نظام رای گیری کاملاً عادلانه است. هم چنین بستگی به این دارد که آیا خود نظام معتبر است یا صرفاً نوعی ظاهرسازی است برای تامین مصالح دیگران.
در جامعه ای بزرگ تحقق مردم سالاری مستقیم که بر طبق آن هر کسی در مورد هر موضوع سیاسی رای می دهد، غیر ممکن است. پس به نظر می رسد که در دولت های ملی بزرگ مدرن آزمان آزادی به خاطر حکومت خودگردان نمی تواند به صورت مردم سالاری مستقیم باشد. حداکثر تقرب ما به چنین آرمانی حکومت مشروطه توأم با انتخابات منظم است که در آن هر فرد بالغی حق یک رای داشته و در آن هیچ یک از احزاب و تشکل های مستقل سیاسی غیر قانونی نباشد و نظام انتخاباتی در آن عوام فریبانه نباشد.
آزادی اقتصادی
آزادی اقتصادی را معمولاً به معنای آزادی داشتن دارایی شخصی، آزادی خرید و فروش کالاها و آزادی انجام کار برای دریافت حق الزحمه می دانند. ولی بدون وجود حکومت در ابتدا نه چیزی از قبیل دارایی شخصی می تواند در کار باشد نه قراردادهای فروش و نه قراردادهای اشتغال. هم آزادی اقتصادی و هم نقطه مقابل آن تا جایی که هر دو آنها وجود حکومت را مفروض می گیرند ذاتاً سیاسی هستند.
آین رَند و رابرت نازیک، آزادی اقتصادی را که در اصل با کاپیتالیسم یا نظام سرمایه داری یکی می دانند به عنوان موضوعی مطلقاً محوری تلقی می کنند. آنها معتقدند که آزادی اقتصادی هم فی نفسه و هم در حکم بنیاد مفروض هر نوع آزادی دیگر، مهم ترین نوع آزادی است. آنها به تاکید بیان می کنند که کمونیسم فاقد آزادی بیان و آزادی دین و امثال آن است، زیرا آزادی اقتصادی را محدود می کند.
آیا هیچ آزادی جامعی می تواند آزادی های دیگر را تضمین کند؟
خیر، با به دست آمدن یک نوع آزادی نبرد برای آزادی تمام نشده است.
استقلال ملی را در نظر بگیرید.تاریخ نشان می دهد که نبرد موفقیت آمیز برای استقلال می تواند هر نوع حکومتی را به دنبال داشته باشد. اگر تقدیر کشور جدید حکومت انتخابی مردم سالار باشد از بخت بلند آن است، بر سر کار آمدن دیکتاتوری نظامی یا تشکیلات تک حزبی دیگر کاملاً محتمل است. بی تردید استقلال ملی شرط ضروری آزادی سیاسی حاکمیت بر سرنوشت خود است ولی یقیناً شرط کافی نیست.
اینک آزادی در قالب حکومت مشروطه را در نظر بگیرید. بعضی از مشهورترین مدافعان در این نوع آزادی تعمداً مزایا آن را به اعضای نژاد و جنس خودشان محدود کرده اند. بنابر این منافع شهروندی کامل، حتی در نظام های به اصطلاح مردم سالار، برای تمامی کسانی که درون مرزهای آن کشور متولد می شوند همواره فراهم نبوده است. هیچ دلیل غیر خودپسندانه قاطعی برای این نوع محدودیت آزادی وجود ندارد. واقعیات امر آشکارند. مشهورترین مردم سالاری روی زمین برده داری را تا 90 سال بعد از تاسیس خود لغو نکرد و تا حدود 100 سال بعد از تاسیس حق رای به زنان نداد.
حتی عرف و قانون اکثریت حقیقی نیز نمی تواند آزادی های فردی از قبیل آزادی بیان را تضمین کند. عرف و قانون اکثریت نیز غالباً با عدم تساهل نسبت به عقاید اقلیت توأم است. تنها سنت دیرپای بردباری اقلیت ها نوعی اعتراض علیه تعصب و نابردباری اکثریت است.
بعضی از دولت ها که حکومت مشروطه و مردم سالاری پارلمانی کامل دارند، اقتصادشان را بر اساس ترکیبی از سرمایه داری و سوسیالیسم پیش می برند.
کشورهایی که دارایی درجه قابل ملاحظه ای از آزادی اقتصادی هستند غالباً آزادی های دیگر را هم دارا می باشند. البته این خیلی مایه اعتبار آنهاست. با این حال آزادی اقتصادی آزادی سیاسی را کاملاً تضمین نمی کند، چه رسد به اینکه بتواند آزادی بیان یا آزادی مذهب را تضمین کند. رند و نازیک تصور می کنند که آزادی اقتصادی علت انواع دیگر آزادی است ولی آنها یک مورد خاص یعنی ایالات متحده را در نظر گرفته اند. آنها خبر ندارند همه دولت های سرمایه داری مردم سالارانه نبوده اند.
اقتصاد کره جنوبی بر اساس اصول سرمایه داری پیش می رود، همین سخن درباره بیشتر دولت های آمریکای جنوبی نیز صادق است. سرمایه داری تحت حاکمیت اسلام امکان پذیر است هر چند بیشتردولت های مستقل اسلامی اجازه آزادی کامل مذهبی را نمی دهند. می توان گفت تعداد اندکی از آنها دارای نظام های حکومتی مشروطه کاملاً مترقی هستند.
پس به نظر می رسد که انواع مختلف آزادی جمعی نه می توانند یکدیگر را تضمین کنند نه می توانند تضمین کننده آزادی فردی باشند. استقلال ملی نمی تواند آزادی سیاسی را تضمین کند. آزادی سیاسی نیز غالباً شرایط محدود کننده ای برای خود داشته و به هر حال مایل به ترویج نابردباری و تعصب اکثریت سالارانه است. آزادی اقتصادی با دیکتاتوری سیاسی و محدودیت های مربوط به آزادی بیان و آزادی مذهبی قابل جمع است.
استقلال، حکومت مشروطه و آزادی اقتصادی، آزادی های جمعی هستند. آنها به خاطر ملت ها، جوامع و گروه ها وجود دارند و وجود این ها را مفروض می گیرند. اینک وقت آن است که به آرمان متفاوتی توجه کنیم یعنی آرمان آزادی فردی. آزادی فردی از نظر تاریخی نسبت به آزادی های فوق الذکر دیرآیند است و ارتباط نزدیکی با مفهوم حق دارد.
آزادی فردی و حقوق طبیعی
جان لاک ادعا می کند که سه حق طبیعی وجود دارد: حق زندگی، حق آزادی و حق دارایی. توماس جفرسون به جای سومین حق، جستجوی خوشبختی را قرار می دهد.
هر چند آموزه حقوق طبیعی انسان تاثیرات کوتاه مدت و بلند مدت بسیار مهمی بر تفکرات اخلاقی و سیاسی داشته است، باید پذیرفت که نقاط ضعفی نیز دارد.
یک عیبش این است که آموزه فوق نسبتاً مبهم است.به چه طریق حقی می تواند طبیعی باشد؟ یقیناً به همان نحو که غرایز، طبیعی هستنند، نیست. معمولا معنای طبیعی کم و بیش تبیین نشده باقی می ماند.
هم چنین می توان ایراد گرفت ادعای این که انسان ها حقی طبیعی برای آزادی دارند نه به ما میگوید که این حق شامل چه چیزهایی می شود و نه نحوه حفظ و دفاع از آن را بیان می کند.
ثالثاً تاریخ قرن های 18 و 19 نشان دهنده آن است که خطابه در باب حقوق طبیعی به آسانی می تواند با برده داری و محدودیت های شدید حقوق سیاسی و اجتماعی مثل حق رای و حق تحصیل توأم باشد.
آموزه حقوق طبیعی به رغم پیشینه و اثر نسبتاً خوب بلند مدتش بدان حددقیق نیست که تنها تکیه گاه باشد. لازم است به آرای دیگری درباره آزادی نیز توجه کنیم.
آزادی فردی و حقوق مدنی
آزادی فردی عبارت است از آزادی فرد از مداخله مردم دیگر،به ویژه آزادی از مداخله ناروای حکومت در زندگی او. این به عنوان آرمانی تلقی می شود که بعضی از قلمروهای زندگی فرد هرگز نباید توسط هیچ حکومتی مورد مداخله قرار گیرند. این را که قلمروها کدامند می توان از خود آزادی ها استنباط کرد. عموماً اعتقاد بر این است که آزادی های اساسی فردی عبارتند از : آزادی قلم و بیان، آزادی اطلاع رسانی، آزادی مذهبی، آزادی ازدواج بنابراین قلمروهای آزادی عبارتند از زندگی خصوصی فرد و حیات فکری و عقلی.
هواداران نظریه مورد بحث می گویند این آزادی ها نیاز به حمایت قانون دارند و باید شامل اقلیت ها نیز بشوند.
بنجامین کنستانت معتقد بود که آزادی مذهبی، آزادی مالکیت و آزادی عقیده، اموری بنیادی برای جامعه پیشرفته هستند. برخی دیگر بر آزادی بیان و آزادی نشر تاکید کرده اند؛ جمعی دیگر نیز بر اهمیت تحصیلات اصرار می ورزند که بدون بهره مند شدن از آن آزادی فکر و عقیده دشوار است.
دفاع میلتن مبتنی بر این نظر است که حقیقت و معرفت ارزش های برترند. به نظر او آزادی مذهبی شرط ضروری معرفت دینی است و در واقع بدون وجود آزادی بیان هیچ معرفت و شناختی نمی تواند وجود داشته باشد: «جایی که تمایل برای آموختن زیاد باشد ضرورتاً بحث و جدل و تالیفات و عقاید زیادی وجود خواهد داشت زیرا عقیده نزد نیک مردان چیزی نیست جز معرفت در حال تکامل». او همچنین می گوید همواره در نبرد عادلانه حق بر باطل پیروز است و برای فرد، آزادی اندیشه بسیار گرانبهاتر از هر آزادی دیگری است.
دویست سال بعد جان استورات میل بیان کرد : اگر انسان های جایزالخطا بر چیزهایی که بحث درباره آنها مجاز است حدودی تعیین کنند، نمی توان به حقیقت دست یافت فقط بحث آزاد آراء و عقاید به حقیقا و معرفت جدید منجر تواند شد.
میل هم چنین از آزادی اندیشه و آزادی بیان طرفداری می کند زیرا برای فرد دارای ارزش اند؛ او تاکید می ورزد که محدود کردن آزادی آراء و عقاید مساوی است با محدود کردن چیزی که برای نوع بشر اساسی و بهترین است. بدون آزادی اندیشه مردم تنزل کرده و پست می شوند. تمدن بدون آزادی پیشرفت نمی کند و مشخصه بارز جوامع فاقد آزادی فردی میان مایگی و خشکیدن همه توانایی ها و استعدادهای انسانی است.
مقایسه آزادی ها
نمی توان گفت مهم ترین نوع ازادی کدام است اما وضع جامعه را آزادی های آن مشخص می کنند ولی عوامل بی شمار دیگری نیز در این امر دخیل اند، به طوری که مشاهده تجربی و مطالعه تاریخ در دو جای متفاوت پاسخ های متفاوت خواهد داد.
بیشتر بخوانیم:
مکتب ملطی (طبیعت شناسان) – طالس
آشنایی با پوزیتیویسم ویتگنشتاین