امروز: جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۰ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۳
۱
PNAZAR
نسخه چاپی

مهمترین عوامل تیره بختی چیست؟- بخش سوم: اجتماعی شدن

مهمترین عوامل تیره بختی چیست؟- بخش سوم: اجتماعی شدن
به گزارشتمیم نیوز

همه جامعه شناسان اهمیت اجتماعی شدن را در این می بینند که ما چگونه افرادی بشویم. اجتماعی شدن بر انتخاب های ما تاثیر می گذارد، قواعد، ارزش ها و اندیشه هایی را که به وسیله آنها ما خودمان را کنترل می کنیم  و جهان را می بینیم به ما می آموزد. اجتماعی شدن ما را در موقعیت های درون ساختار اجتماعی قرار می دهد و ما را با نهادهایی که در جامعه حاکم هستند آشنا می کند. اجتماعی شدن آنچه را که طبیعت آغاز کرده است با شکل دادن ما به صورت موجودات اجتماعی و با دادن زبان، خود و ذهن به ما به پایان می رساند.
بعضی افراد در وضعیتی متولد می شوند که در آن اجتماعی شدن ناکافی یا نامناسب است. کنش متقابل اولیه در درون خانواده ها گاهی بسیار محدود یا ویرانگر است یا نمی تواند عشق را بیان کند و خویشتن داری را بیاموزد. روابط دوستانه نزدیک که برای فراهم ساختن مواد خام برای رشد فکری و عاطفی ضروری است، وجود ندارند. شواهد و دلایل نیرومندی وجود دارد که کودکان بدون پیوندهای نزدیک با دیگران می میرند یا از نظر روانی آسیب می بینند. همچنین شواهدی وجود دارد که محرومیت از محبت در سالهای نخستین رشد پیامدهای عاطفی و رفتاری جدی در سالهای بعدی زندگی دارد. افرادی که محبت ندیده اند به سختی می توانند پیوندهای نزدیک برقرار کنند. زندگی بدون محبت در نخستین سالهای اجتماعی شدن یکی از منابع مهم تیره بختی انسان است، هم برای کنشگر و هم اغلب برای دیگران که کنشگر با آنها به کنش متقابل می پردازد.
گذشته از عشق و پیوندهای نزدیک که اجتماعی شدن اولیه باید فراهم سازد، اجتماعی شدن برای به وجود آمدن خویشتن داری و تسلط بر خود نیز مهم است. بدون اینکه یاد بگیریم چگونه کنش های مان را کنترل کنیم، خود به خود، گرایش به رفتار بی اختیار و غریزی خواهیم داشت، گرایش به عمل کردن بدون درک پیامدها و اینکه چگونه ما ممکن است بر دیگران تاثیر بگذاریم. اجتماعی شدن باعث می شود که ما شیوه های جامعه را یاد بگیریم و آن شیوه ها معمولاً به صورت شیوه های ما درآیند؛ ما آنها را درونی می کنیم و طبق آنها بر خود نظارت می کنیم. به هر دلیلی برخی از ما اینها را در جریان اجتماعی شدن یاد نمی گیریم و درونی نمی کنیم. تفکر آگاهانه یا خویشتن داری معمولی هیچ کدام راهنمای مهمی برای کنش ما نیستند. دو مساله جدی در اینجا به وجود می آید. نخست دیگران قربانی کنترل نداشتن ما می شوند و ما برای آنان تیره بختی می آفرینیم. دوم ما در همکاری کردن با دیگران مشکل خواهیم داشت که برآورده کردن موفقیت آمیز نیازهایمان را برای ما دشوار می سازد. زندگی همراه با سرخوردگی و خشم جانشین زندگی ای می شود که معطوف به هدف و حل مسائل است.
تنها اجتماعی شدن نامناسب نیست که تیره روزی برای افراد به بار می آورد اینکه اجتماعی شدن موفقیت آمیز ممکن است ما را به چه مسیری رهنمون شود، نیز مهم است. بیشتر ما اجتماعی می شویم و یاد می گیریم که آنچه را انجام می دهیم کنترل کنیم. با وجود این، عوامل اجتماعی شدن لزوماً به ما کمک نمی کنند که زندگی موفقیت آمیز و مولدی داشته باشیم. اجتماعی شدن بر نگرش ما و استفاده از مواد مخدر غیرقانونی، ارزشی که به آموزش خود می دهیم، انتخاب گرایش تحصیلی و شغل، تعهد ما نسبت به قانون یا رد آن، اینکه آیا ازدواج می کنیم، با چه کسی ازدواج میکنیم و چگونه با همسرمان رفتار می کنیم تاثیر خواهد کرد. پدر و مادرمان، معلم مان، بزرگسالان در محله ما (در موسسات کسب و کار، مکان های مذهبی و خیابان) و دوستان بر جهت گیری های ما تاثیر می گذارند. همین گونه کارفرمایان و برادران و خواهران بزرگ تر ما نیز بر رفتارهای مان تاثیر می گذارند. ما دیگران را مشاهده می کنیم، به آنچه می گویند گوش می دهیم، می بینیم که آنها چگونه نسبت به اندیشه ها و کنش های ما واکنش نشان می دهند و از میان این همه جهت هایی را در پیش می گیریم که برای ما درست به نظر می رسند.محتوای آنچه در فرآیند اجتماعی شدن می آموزیم در اینکه ما همگی چه خواهیم شد موثر است. به مفهومی بسیار اساسی کسانی که ما را اجتماعی می کنند برای ما نماینده جامعه هستند و ما از قواعد آنها، ارزش هایشان، اندیشه هایشان و سرمشق آنها تاثیر می پذیریم.
البته اجتماعی شدن ما به وسیله افرادی نیز ممکن است صورت گیرد که هرگز شخصاً آنها را نمی بینیم. ما ممکن است تحت تاثیر یک رهبر سیاسی، یک هنرمند یا ورزشکار و حتی کتابی که می خوانیم جهت هایمان را تغییر دهیم. با وجود این تاکید بیش از حد بر اهمیت چهره های دور و وسوسه کننده است. بیشتر اوقات ما به وسیله کسانی اجتماعی می شویم که بسیار به ما نزدیک اند و ما هر روز با آنها به کنش متقابل می پردازیم.
کسانی که به وسیله افرادی که با تیره بختی زندگی می کنند اجتماعی می شوند، تحت تاثیر آنها جهتی را در پیش می گیرند که برای شان تیره بختی به همراه می آورد. این واقعیت اجتماعی شدن است. از طریق دیگرانی که به ما نزدیک اند آگاه می شویم که زندگی ما چه خواهد بود و چه باید باشد. ما می آموزیم که حق داریم چه چیزی از زندگی انتظار داشته باشیم: ترک تحصیل یا درجه دانشگاهی، زندگی در فقر یا رفاه، بیکاری یا برنامه ریزی شغلی. برای بسیاری از افراد الگوهای نقش کسانی هستند که مواد مخدر مصرف می کنند دست به غارت می زنند. تا اندازه ای مردم به این دلیل در تیره روزی هستند که اجتماعی شدن آنها ایشان را در آن جهت می راند. برای غلبه بر تیره روزی ای که فرد یا ان متولد گردیده است او باید به وسیله الگوهای نقش واقع  گرایانه ای که بر ضد آنگونه اجتماعی شدن عمل می کنند اجتماعی شود و جهت گیری خود را تغییر دهد. اگر فرد در میان تیره روزی گرفتار آمده باشد تقریباً غیر ممکن است الگوهای نقش واقع گرایانه ای را بیابد که در گریز از تیره بختی به اوکمک کنند، دشواری تیره بختی برای کسانی که در آن گرفتار آمده اند از اینجاست.
سرانجام آنچه باعث می شود احساس تیره بختی کنیم انتظارات ماست. بیشتر ما مردمی را می شناسیم که به  نظر می رسد همه چیز دارند و با وجود این از زندگی شان ناراضی هستند. افرادی که زیبا هستند خود را زشت می پندارند، افراد ثروتمند خود را فقیر می دانند و بسیار از اینگونه موارد که هرروز شاهد آن هستیم. بخشی از تیره بختی ما از تفاوت میان واقعیت عینی (چگونگی عملکرد واقعی ما، آنچه واقعاً داریم) و انتظارات مان برای خودمان ناشی می شود. انتظارات ما اساساً ناشی از اجتماعی شدن ماست. از آنجا که ما به وسیله دیگران اجتماعی می شویم، انتظارات آنها برای ما مهم می شوند؛ خواست های آنها به خواست های خودمان تبدیل می شوند. گاهی ما علیه والدین خود که بیش از حد از ما توقع دارند شورش می کنیم، اما معمولاً هرگز از انتظارات آنها، که هرگز نمی توانیم برآورده سازیم نمی گریزیم. مهم است که با این واقعیت روبرو شویم که بخشی از تیره بختی شخصی اجتماعی است: مهم نیست که در زندگی چه چیزهایی به دست آورده ایم، در هر حال ما نمی توانیم راضی باشیم زیرا دیگران ما را اجتماعی کرده اند که نسبت به آنچه انجام می دهیم کارفرمایی سختگیر و تحمل ناپذیر باشیم.
اجتماعی شدن در واقع پیوند میان جامعه آنگونه که عیناً وجود دارد و فرد است. اساساً اجتماعی شدن برای استمرار جامعه و تکامل انسان ضروری است. اجتماعی شدن نظم می آفریند؛ برای فرد فرصت تحقق توانایی های بالقوه اش را فراهم می کند. همچنین می تواند بی نظمی در جامعه و تیره بختی برای فرد دید آورد.
این نکته را نباید فراموش کنیم که راه های متعددی وجود دارد که از آنها اجتماعی شدن به مساله تیره بختی وارد می شود. همچنان که تیره بختی وحشتناکی را که آدمکشان حرفه ای، تروریست ها، سلاطین سوداگری، دسته های جوانان و فروشندگان مواد مخدر بر سر دیگران می آورند مشاهده میکنیم، بر همه ما فرض است که بپرسیم چرا. چرا اینگونه افراد وجود دارند؟ اگر به دقت بنگریم تقریباً همیشه می توانیم اجتماعی شدن را به عنوان یکی از مهمترین علت ها تشخیص دهیم. این آسیب را توجیه نمی کند، اما به ما کمک می کند تیره روزی ای را که خود اینگونه افراد به آن دچار می شوند مشاهده کنیم و به ما امکان می دهد علل کنش های آنها را بفهمیم و دریابیم که اکثر بقیه افراد تا چه اندازه خوشبخت هستند.



+ 1
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.