پیش از جنگ
در آلمان چهار میلیون نفر بیکار بودند و از آنجایی که این کشورمستعمره نداشت، نمی توانست محصولاتش را به فروش برساند. هیتلر سال 1925 در کتابی نبرد من اعلام کرد که باید در فکر فضایی برای حفظ موجودیت نژاد ژرمن بود و باید برای این مهم به شرق نگریست. او سپس برای بدست آوردن بازارهای جدید برای محصولات آلمانی مساله نابودی یهودیت-بلشویسم را مطرح نمود. این تنها کارفرمایان آلمانی از قبیل زیمنس، بایر، کروپ یا بُش نیستند که از نظرات هیتلر پشتیبانی کردند و صندوق های نازیسم را پر از پول و امکانات نمودند، کارفرمای فولادسازی تیسن 100 هزار مارک طلا به نازی ها داد و هیتلر سال 1933 به قدرت رسید.
ورث در کتابی که سال 1964 به نام روسیه در جنگ، از استالینگراد تا برلین را منتشر نمود چنین نوشت: مبارزه با بلشویسم جهانی هدف اصلی سیاست آلمان بود. هیتلر سال 1939 به تاریخ دانی به نام کارل بورکهاردت گفت: هر چه من در نظر دارم بر ضد روسیه است، اگر غرب آنقدر احمق است تا این موضوع را بفهمد من مجبورم با روس ها سازش کنم تا غرب را به صورت نظامی شکست دهم و سپس تجدید قوا کرده و اتحاد شوروی را نابود نمایم. عملاً غرب در سال 1940 از پای درآمد و هیتلر یک سال بعد علیه شوروی وارد عمل شد.
پس از جنگ جهانی اول برای مدتی کوتاه صفوف نیروهای موافق و مخالف با یکدیگر چندان روشن و مشخص نبود لیکن طولی نکشید که بر اثر بحران هایی که پدید آمد صفوف دوست و دشمن از یکدیگر مشخص تر شدند. بر اثر جنگ های داخلی اسپانیا، دو کشور آلمان و ایتالیا که مواضع مشترکی در قبال آن داشتند با یکدیگر متحد شدند و محور روم-برلین را به وجود آوردند.
سپس چون این دو کشور با ژاپن در مورد مخالفت با کمونیسم و نیز امپراطوری بریتانیا هم عقیده بودند با هم متحد شدند و دول محور را به وجود آوردند. در مقابل انگلستان و فرانسه نیز به هم نزدیک شدند و با حمایت از دول کوچک اروپای شرقی چون لهستان، دول متفق (متفقین) را به وجود آوردند تا با تسلط نازیسم بر اروپای شرقی مقابله کنند. در آن زمان به طور کلی سه جناح در مقابل یکدیگر قرار داشتند؛ شوروی، دول متحد و دول متفق. در اواخر دهه 1930 هر یک از جناح فوق الذکر سعی می کرد با یکی دیگر علیه دیگری متحد شود. در چنین شرایطی استالین و هیتلر از تردید انگلستان و فرانسه استفاده کردند و با هم در مورد اروپای شرقی به توافق رسیدند.
تسخیر حبشه توسط ایتالیا
در سال 1935 موسولینی با بهانه کردن اختلافی که با فرانسه پیدا کرده بود به حبشه لشکر کشید. تجاوز ایتالیا باعث پیدایش بحرانی در روابط سیاسی اروپا شد. در این حال جامعه ملل عمل ایتالیا را محکوم کرد و فروش اسلحه یا مواد خام به استثنای نفت را به آن کشور تحریم نمود. انگلستان و فرانسه هر دو به مخالفت با موسولینی برخاستند.
دولت انگلستان به خصوص از این بیم داشت که مبدا اشغال حبشه توسط ایتالیا منجر به از بین رفتن کنترل او بر دریای سرخ و راه آبی هندوستان گردد، بنابراین به منظور پیشگیری از این امر قوای دریایی عظیمی در مدیترانه گرد آورد. با تمام این احوال و شرایطی که پنجاه کشور در محاصره اقتصادی ایتالیا شرکت کردند، آن کشور هم چنان به پیشروی در حبشه ادامه داد. تنها عکس العمل قدرت های اروپایی و به خصوص انگلستان در باربر این تجاوز، افزایش بودجه نظامی کشور خود و تقویت ارتش بود.
جنگ داخلی اسپانیا
در سال 1936 نیروهای جمهوری خواه و سلطنت طلب با یکدیگر به جنگ پرداختند. نیروهای جموری خواه مرکب از حزب لیبرال و چپ گرا از حمایت اتحاد شوروی و دول غربی برخوردار بودند. در مقابل ژنرال فرانکو معتقد به فاشیسم و از حمایت ایتالیا و آلمان بهره می بردند. بدین ترتیب جنگ های داخلی اسپانیا عرصه رقابت و جدال کمونیسم و کاپیتالیسم با فاشیسم شد، این در حالی بود که در جبهه جمهوری خواهان میان عناصر راست و چپ اتحاد کانل در داخل و در سطح بین الملل وجود نداشت. سرانجام جنگ های داخلی اسپانیا در سال 1939 با پیروزی فاشیست ها به پایان رسید.
حمله ژاپن به چین
در سال 1931 ژاپن مجددا به منچوری در خاک چین حمله ور شد. چینی ها به جامعه ملل شکایت کردند. جامعه ملل نیز ژاپن را به عنوان متجاوز محکوم کرد. عکس العمل ژاپن خروج از جامعه ملل بود. تجاوزات ژاپن در چین همچنان ادامه یافت. آنان تا سال 1939 توانستند بخش بزرگی از چین را اشغال کنند.
چون تجاوزات ژاپن هم موقعیت دول غرب و هم شوروی را در شرق آسیا تضعیف می کرد آلمان و ایتالیا با آن کشور موافق و در عرضه دول اروپایی نیز ایالات متحده مخالف بودند. در عین حال شوروی علاقمند بود با ژاپن قرارداد عدم تجاوز امضا کند زیرا توجه این کشور بیشتر به مسائل اروپا بود. ژاپن نیز به عقد چنین قراردادی بی میل نبود زیرا می خواست در جنگ از جانب شوروی مطمئن شود.
اشغال چکسلواکی
در سال 1938 هیتلر پس از ملحق ساختن اتریش به آلمان، چشم طمع به چکسلواکی دوخت و حمایت از آلمان های ساکن چکسلواکی را برای رسیدن به مقصود بهانه ساخت. او تهدید کرد که اگر به خواست آلمان مبنی بر پایان وضع اسفناک آلمان های ساکن چکسلواکی عمل نشود به خاک آن کشور لشکرکشی خواهد کرد.
به دنبال تهدید هیتلر به پیشنهاد موسولینی کنفرانسی با شرکت چهار کشور فرانسه، آلمان، ایتالیا و انگلستان در مونیخ تشکیل گردید. شوروی به این کنفرانس دعوت نشد و به هشدارهای آن کشور در مورد مقابله مسلحانه با هیتلر توجهی نگردید. در نتیجه کنفرانس مونیخ بخش اعظم چکسلواکی به آلمان واگذار شد و بقیه خاک آن کشور را نیز آلمان چند ماه بعد تصرف کرد.
توافق آلمان و شوروی در مورد لهستان
پس از چکسلواکی، هیتلر منطقه ممل را از لیتوانی به زور گرفت و تقاضای واگذاری دانتزیک و دالان معروف آن را از سوی لهستان مطرح کرد. هم زمان با این اقدامات موسولینی نیز آلبانی را تصرف کرد. انگلستان و فرانسه برای حل بحران لهستان پیشنهاد کردند که:
1- مذاکرات مستقیم میان لهستان و آلمان صورت گیرد، 2- یک کنفرانس در سطح قاره اروپا تشکیل شود.
در عین حال دو کشور تهدید کردند در صورت تجاوز آلمان به حمایت از لهستان وارد جنگ خواهند شد و دیگر به سیاست مدارا با آلمان ادامه نخواهد داد. سپس هیاتی را برای جلب حمایت روس ها از نظر خود به مسکو فرستادند. آلمان نیز بلافاصله هیاتی را عازم مسکو کرد. در ماه اوت 1939 این هیات توانست پیمانی مبنی بر عدم تجاوز میان آلمان و شوروی منعقد نماید.
در ضمائم سری این پیمان تقسیم خاک لهستان پیش بینی شده بود. شوروی از انعقاد این پیمان علاوه بر توسعه اراضی، کسب دوستی با آلمان را نیز مد نظر داشت. با وجود آنکه دولت شوروی کمونیست را ضد فاشیسم اعلام می کرد، لیکن به دلیل عدم اعتماد به دولتین فرانسه و انگلستان و نیز نارضایتی آن دولت از دو کشور فوق الذکر در باز گذاشتن دست آلمان برای تصرف چکسلواکی، استالین دست دوستی هیتلر را فشرد. آلمان نیز علاوه بر توسعه اراضی می خواست از جانب شوروی در حمله به لهستان که مداخله انگلستان و فرانسه را به دنبال داشت در امان باشد.
برگرفته از دانشنامه جنگ جهانی دوم
بیشتر بخوانیم:
جزئیاتی در خصوص جنگ جهانی دوم- دلایل آغاز جنگ