پارمنیدس در شهر الئا به دنیا آمد. با ورود این فیلسوف به میدان اندیشه فلسفی، مکتب نویی پایه گذاری می شود که در تاریخ فلسفه و به ویژه فلسفه یونان دارای اهمیت فراوان است.
متفکران یونانی پیش از او به سه مفهوم کلی بنیادی در تحلیل سرشت واقعیت رسیده بودند: مقوله های هستی و نیستی و شدن. پارمنیدس می خواست محتوا و هم بستگی این سه جنبه واقعیت را روشن سازد.
محور تحقیق او سرشت و خصوصیت هستی و راه شناخت آن بود. سقراط گفت: اگر فیلسوفان را به جز پارمنیدس و نیز شاعران همراه آنان گرد آورید همه خواهند گفت که هیچ چیز نیست زیرا همه اشیاء دائما در حال شدن اند مگر پارمنیدس. او گفت که همه چیز هست و نیستی وجود ندارد و اجتماع ضدین محال است.
پارمنیدس با سرشت متضاد اشیا و با اصل منطقی تناقض به استناد این که اشیا تغییر می کنند، مخالف بود. او به اصل امتناع تناقض محکم چسبید و نتوانست بپذیرد که یک چیز و در واقع هر چیز در یک زمان می تواند باشد و هم نمی تواند باشد.
وی این اصل را با جدیت مطلقی در نظر می گرفت که گوی سدّ رخنه ناپذیری است. او استدلال می کرد که هر چیز یا هست یا نیست. آنچه هست، هست و آنچه نیست اصلا واقعیتی ندارد. مطابق با کاربرد دقیق اصل امتناع تناقض منطق صوری مسلما چنین است اما تغییر که در آن، چیزی از آنچه هست به آنچه نیست در می آید نمی تواند توجیه شود مگر به واسطه تصدیق هم زیستی هستی و ناهستی و استحاله آنها به یکدیگر از راه فرآیند شدن.
بنابراین پارمنیدس مساله را انکار واقعیت تغییر، و نیستی حل کرد. او به این حالات چونان اشتباه، توهم و خطای حواس می نگریست و میگفت تنها هستی تغییر ناپذیر، بی جنبش و یکنواخت، واقعی و به راستی شناختنی است. بدین سان پارمنیدس دو دیدگاه را پیش کشید که تاثیر قابل ملاحظه ای بر سیر بعد تفکر یونانی به جا گذاشت: یکی اصرار بر این که راه منحصر به فرد نیل به حقیقت و شناخت، تفکر صرفاً منطقی است. دو دیگر آنکه وی واقعیت را با آنچه کامل، تغییرناپذیر و نامخلوق بود مساوی دانست.
پارمنیدس نخستین فیلسوف یونانی است که اندیشه های فلسفی را به نظم کشید. البته کسنوفانس پیش از او اندیشه های خود را در قالب نظم ریخته بود اما او را نمی توان به معنای دقیق کلمه فیلسوف دانست بلکه او شاعر متفکر بوده است.
نخست باید این نکته را روشن کرد که چرا پارمنیدس فلسفه خود را در قالب شعر ریخته است، آن هم شعری که پر از پیچیدگی است و حتی شاید معنا و تفسیر برخی از ابیات آن، آنگونه که مقصود خود فیلسوف بوده است، هرگز به طور قطعی دانسته نشود. نخست باید دانست که پارمنیدس ابتدا پیش از اینکه خود دارای اندیشه و شیوه مستقل فلسفی شود شاگرد و پیرو آمینیاس فیثاغورسی بوده است و بدین سان می توان گفت که زیر تاثیر سلیقه و ذوق فیثاغورسیان قرار داشت.
فیثاغورسیان به علت گرایش های دینی و معنوی خود، معانی و حقایق را نوعی الهام از نیروهای فراطبیعی تلقی می کردند. پارمنیدس جوان نیز این میراث روحی و معنوی را از ایشان گرفته بود و در نتیجه اندیشه های فلسفی خود را نیز نوعی الهام به وسیله نیروی خدایی که در شعر وی به شکل الهه ظاهر می شود می داند که به مخالفان و نیز شنوندگان خود نشان دهد که آنچه وی می گوید حقیقت است و ساخته های پندارهای آدمیان نیست و بنابراین شایسته اعتماد و پذیرش است به همین علت شعر در دوران باستان بهترین وسیله برای عرضه کردن اندیشه هایی بوده است که سرچشمه آنها نیرویی برتر از آدمی است زیرا خود شعر را نوعی الهام می شمرده اند و یونانیان برای شعر احترام خاصی قائل بوده اند و آن را و شاعر را زبان خدایان می دانسته اند.
قصیده پارمنیدس در دو بخش و یک مقدمه تنظیم شده است. بخش نخست را فیلسوف راه حقیقت می نامد و در اینجاس که باید اصول عقاید و اندیشه های وی را جستجو کرد. اما بخش دوم که راه گمان نامیده شده است در واقع نمودار نظریه هایی است که برای پارمنیدس زاییده پندار و گمان یا عقاید آدمیان است و شاید در این قسمت از شعر فلسفی و آموزشی خود، فیلسوف به نظرات فیلسوفان گذشته و پیش از خودش حمله می کد و اصول و عقاید آن را باطل می شمارد. به گفته وی هستی نه از نیستی پدید آمده و نه می تواند بار دیگر نیست شود. او پیدایش و از میان رفتن را به مصرانه ترین نحوی انکار می کند.
هستی، یکپارچه، یکتا، بی جنش و دگرگونی ناپذیر است و آنچه ما از دگرگونی و حرکت در جهان می بینیم گواهی گمراه کننده و فریینده حواس ماست.
فرهنگ فلسفه درباره پارمنیدس و مکتب الئا چنین می گوید: پارمنیدس رئیس مکتب الئایی جهان را چونان سپهری ناجنبنده و تام و تمام تصور میکرد. او آموزه حقیقت (هستی راستین واحد، ابدی، ناجنبنده، تقسیم ناپذیر و عاری از خلأ یا فضای خالی) را در مقابل آموزه گمان یا عقیده (کثیری از اشیاء وجود دارند، به وجود می آیند و می گذرند، حرکت می کنند، قبل تقسیم به اجزاء هستند و بر اثر فضای خالی از یکدیگر جدا می شوند) قرار می داد.
آموزه حقیقت درست و قابل اعتماد است در حالی که آموزه گمان یا عقیده فقط به ظاهر حقیقی می نماید. پارمنیدس آگاهانه آموزه حقیقت را در مقابل دیالکتیک هراکلیت و پیروان اش گذاشت. در آموزه گمان پارمنیدس فرضیه های نجومی، فیزیکی و فیزیولوژیکی را توضیح داد. فیزیک ماتریالیستی ساده او از این فرض آغاز میکند که دو عنصر وجود دارد: یکی فعال، آتشین و درخشان و دیگری بی جنبش و تاریک.
بی اعتمادی به شواهد حسی و ارزیابی بیش از حد شناخت نظری، عنصر ایده آلیسم و حتی خردگرایی را در آموزش او معمول می دارد، بدین سان پارمنیدس با انکار حرکت پدر متافیزیک یونان باستان می گردد.
الئایی ها نمایندگان یک مکتب فلسفی یونان باستان بودند که در سده های ششم و پنجم پ.م در شهر الئا (جنوب ایتالیا) شکل گرفت. گرایش ایده آلیستی ذاتی در فلسفه الئا به این مکتب نشو و نما یافت. نمایندگان اصلی آن عبارت بودند از کسنوفانس، پارمنیدس، زنون الئایی (سده پنجم پیش از میلاد).
مکتب الئا در مقابل نگرش های دیالکتیکی مکتب ملطی و هراکلیتوس تعلیمات مربوط به جوهر تغییرناپذیر هستی راستین و فریبندگی همه تغییرات و تفاوت های ظاهری را قرار داد. این موضع گیری متضمن خوار شمردن تجربه حسی چونان مبنای شناخت بود و بعدها به مثابه یکی از منابع ایده آلیسم افلاطونی مورد استفاده قرار گرفت. برهان های الئایی ها علیه دیالکتیک به ویژه آپوریای زنون با وجود نتایج متافیزیک شان نقش مثبتی در تکامل بعدی دیالکتیک ایفا کرد. آنان مساله بیان متناقض بودن حرکت را در مفاهیم منطقی مطرح نمودند.
بیشتر بخوانیم: