هورنای به عنوان زنی که در روان شناسی طرفدار مردان فروید آموزش دید، به تدریج پی برد که نظر روان کاوی سنتی در مورد زنان تحریف شده است. او بعداً نظریه روان شناسی زنانه خودرا معرفی نمود که تعدادی از عقاید اساسی فروید را رد کرد.
از نظر هورنای تفاوت های روانی بین زنان و مردان ناشی از آناتومی نیست بلکه به علت انتظارات فرهنگی و اجتماعی است. مردانی که زنان را تحت کنترل خود در می آورند یا بر آنها حکم می رانند و زنانی که مردان را خوار می کنند یا به آنها حسد می ورزند، این کار را به علت رقابت جویی روان رنجور که در بسیاری از جوامع شایع است، انجام می دهند. هورنای تاکید کرد که اضطراب بنیادی محور نیاز به مردان به مطیع ساختن زنان و تمایل زنان به تحقیر کردن مردان است.
گرچه هورنای وجود عقده ادیپ را قبول داشت، اما تاکید کرد که این عقده ناشی از شرایط محیطی خاص است نه زیست شناسی. اگر عقده ادیپ آنگونه که فروید اعتقاد داشت ناشی از آناتومی بود، در این صورت باید عمومیت داشته باشد که فروید معتقد بود دارد. با این حال، هورنای شواهدی برای عمومیت عقده ادیپ پیدا نکرد.
در عوض او معتقد بود این عقده در برخی افراد یافت می شود و جلوه ای از نیاز روان رنجور به محبت است، نیاز روان رنجور به محبت و نیاز روان رنجور به پرخاشگری معمولاً در کودکی آغاز می شوند و دو گرایش از سه گرایش روان رنجور هستند.
امکان دارد کودکی با تمام وجود به یکی از والدین بچسبد و به دیگری حسادت نشان دهد اما این رفتارها وسیله ای برای کاهش دادن اضطراب بنیادی هستند نه جلوه هایی از عقده ادیپ که مبنای کالبدی داشته باشد. حتی در صورتی که این رفتارها جنبه جنسی داشته باشند، هدف اصلی کودک ایمنی است نه آمیزش جنسی.
هورنای مفهوم رشک آلت مردی را حتی نامعقول تر می دانست. با اینکه این مفهوم بر اساس زیست شناسی استوار است هورنای معتقد بود با تفکر زیستی مغایرت دارد. برای اینکه چرا دخترها باید به آلت مردی پسرها حسادت کنند، اما پسرها در آرزوی پستان یا رحم نباشند، دلیل آناتومیک وجود ندارد. در واقع گاهی پسرها میل به داشتن بچه را ابراز می کنند اما این میل حاصل رشک رحم مردانه همگانی نیست.
هورنای با آدلر موافق بود که زنان بسیاری از نرینه نمایی برخوردارند، یعنی آنها اعتقاد بیمارگونی دارند به اینکه مردان از زنان برترند. این برداشت به راحتی می تواند تمایل روان رنجور به مرد بودن را به بار آورد. با این حال این تمایل، ابراز آلت مردی نیست، بلکه میل به داشتن تمام ویژگی ها یا امتیازاتی است که در فرهنگ ما مردانه انگاشته می شوند.
در ساله 1994 برنارد جی.پاریس سخنرانی هورنای را که در سال 1939 در کلوب زنان حرفه ای و تجاری ایراد کرد و عقاید خود را درباره روانشناسی زنانه خلاصه کرده بود، منتشر کرد. در آن زمان هورنای به تفاوت های بین زن و مرد کمتر از روان شناسی مشترک هر دو جنس علاقمند بود.
از آنجایی که فرهنگ و جامعه مسئول تفاوت های روان شناختی بین مردان و زنان هستند، هورنای معتقد بود سعی در یافتن پاسخ به سوال مربوط به تفاوت ها به اندازه درک کردن و تحلیل کردن معنی واقعی این علاقه شدید به ماهیت زن، چندان اهمیت ندارد. هورنای سخنرانی خود را با این مطلب خاتمه داد:
یک بار و برای همیشه باید این فکر را از سرمان بیرون کنیم که چه چیزی زنانه است و چه چیزی نیست. این مسائل فقط انرژی ما را هدر می دهند. معیارهای مردانگی و زنانگی، معیارهای ساختگی هستند. کل آنچه را که ما در حال حاضر به طور قطع درباره تفاوتهای جنسی می دانیم این است که نمی دانیم آنها چیستند. بدیهی است که تفاوت های علمی بین این دو جنس وجود دارند اما تا وققتی که ابتدا استعداد هایمان را به عنوان انسان پرورش نداده باشیم قادر نخواهیم بود به این تفاوت ها پی ببریم چون این تفاوت ها تناقض آمیز به نظر میرسند، فقط در صورتی که آنها را فراموش کنیم می توانیم به وجودشان پی ببریم.
برگرفته از کتاب نظریه شخصیت
بیشتر بخوانیم: