تمام خیر و خوشی هایی که باید در زندگی اتفاق بیفتد، از قبل انجام شده کافی است آنها را بشناسیم یا آنها را به زبان آوریم. پس باید مراقب بود تنها به خواست الهی رفتار کنیم زیرا انسان اغلب با کلمات یاوه خود را به شکست می رساند.
پس باید از خدا درست بطلبیم و این امر نقش مهمی در زندگی انسان دارد. اگر خانه، دوست، شغل یا هر چیزی از خداوند می خواهیم بهتر است اینگونه درخواست خود را از خدا طلب کنیم: «خداوندا، راه را برای خواسته من،خانه درست، دوست درست، شغل درست بگشا! و خدا را شکر می گویم که خواسته ام عینیت می یابد و در پناه لطف خدا به آن می رسم.»
وقتی هشیاری مالی انسان گسترش می یابد باید به گونه ای بطلبد که مبلغ پولی که حق الهی اوست در پرتو لطف الهی و از راه های درست برسد.
هرگز انسان نمی تواند بیش از آن چه در ذهنش امکان پذیر است به دست آورد زیرا انسان به خواسته های خود محدود است. ثروت مساله هشیاری است.
فرانسوی ها حکایتی در این مورد دارند که گویای این مطلب است: مرد فقیری از جاده ای رد می شد که مسافری او را متوقف کرد و گفت ای رفیق می بینم که فقیری، این طلا را بگیر و بفروش تا در تمام عمرت ثروتمند باشی! فقیر از شنیدن این کلام و اینکه شانس و اقبال به او رو آورده خوشحال شد و طلا را به خانه آورد.
بلافاصه کاری برای او پیدا شد و چنان ثروتمند شد که هرگز آن طلا را نفروخت. چند سال بعد در راه به مرد فقیری رسید و همان طلا را به او داد اما فقیر به آن نگاهی انداخت و گفت این برنج است، طلا نیست! پس می بینیم مرد نخست با احساس دولتمندی با این فکر که آن طلاست غنی شد.
هر انسانی درون خود صاحب طلاست و هشیاری انسان از طلا و توانگری است که راه هر ثروت را بر زندگی انسان باز می گشاید. انسان هنگام طلب، از پایان سفر خود شروع می کند یعنی می گوید که پیشاپیش آن را گرفته است. البته اگر انسانی ایمان راسخ داشته باشد نیازی به تکرار جمله تاکیدی نیست و کافی است یک بار آن را بگوید. انسان نباید استدعا کند بلکه باید مرتباً شکرگزاری کند که به خواسته خود پیشاپیش رسیده است.
دعا هم فرمان است و هم تقاضا، هم ستایش است و هم شکر و سپاس. انسان نباید لحظه ای فراموش کند که خداوند بر همه چیز قادر است البته در عمل نیز باید به آن معتقد باشد. اگر ذهن نیمه هشیار به سوی ایمان هدایت شود، انسان قدرت های فراوانی به دست خواهد آورد.
انسان هرگز نباید قدمی به جلو بردارد و دوباره برگردد زیرا این شخص هرگز معتقد نیست که از جانب خداوند به خواسته اش می رسد. وقتی انسان خواسته اش را مطرح می کند و پیشاپیش شکر گذاری نیز می کند باید خاموش شود و منتظر بماند. این دشوارترین مرحله برآورده شدن خواسته است زیرا در این مرحله وسوسه عقب نشینی و تسلیم و سازش به جان انسان می افتد.
خواسته ها معمولاً در لحظه آخر برآورده می شوند زیرا انسان کار را واگذار می کند، یعنی از استدلال دست برمی دارد و خرد نامتناهی خود کار را انجام میدهد.
خواسته های حزن انگیز انسان نیز به گونه ای حزن انگیز برآورده می شوند و آرزوهای عجولانه و بی صبرانه به تعویق می افتند یا به روشی ناملایم و نامطلوب تحقق می یابند.
دو گرایش ذهنی در انسان سبب از دست دادن می شوند: 1- ناشکری، 2- ترس از دست دادن
اگر انسان بتواند مساله خود را به خداوند واگذارند بی درنگ به خواسته اش می رسد.
انسان باید ذهن خود را عادت دهد که بارقه های الهام وحی را دریافت کند و از طریق رهنمودهای تعیین شده برای او تصاویر الهی را به ظهور برساند. اگر انسان بتواند از صمیم قلب بگوید فقط آن را می خواهم که خدا برایم میخواهد، هر آرزوی کاذبی از ذهن هشیارش محو می شود و الوهیت باطن نقش های تازه ای در او به وجود می آورد.
طرح الهی یا مشیت خدا برای هر انسانی از ذهن استدلالی او فراتر خواهد بود و همواره در عرصه واقعی زندگی است. همراه با سلام، ثروت و شادی و بیان کامل نفس.
اگر کسی تلاش کند تا به زور ذهن استدلالی خود، خواسته اش را برآورده کند، به آن نخواهد رسید زیرا خداوند می فرماید: من در آن وقت شتاب می کنم، انسان باید از طریق رهنمودهای مشخص به خواسته خود برسد. پس به خداوند توکل کن تا خواسته دل تو را به تو بدهد و راه خود را به خداوند بسپار و به او توکل کن که کارهای تو را انجام خواهد داد. سپس نزد خدا ساکت شو و منتظر باش.
انسان باید هنر فکر را به وجود آورد. انسان هنرمندی است که با دقت بسیار طرح الهی را بر بوم ذهن خود نقش می کند و این تصاویر را با حرکات ماهرانه تصمیم گیری و قدرت خود می کشد. با ایمان کامل به خدا و این که هیچ قدرتی نمی تواند به کمال او آسیبی وارد کند و با اعتماد راسخ که این نقش ها آن آرمان والا را در زندگی اش متجلی خواهند کرد، همه قدرت ها به انسان داده شده اند تا آسمان را به زمین بیاورد و این هدف بازی زندگی است و قواعدس اده این بازی عبارتند از ایمان بی پروت و عدم مقاومت و محبت.
بیشتر بخوانیم: