امروز: پنج شنبه, ۰۸ فروردين ۱۴۰۴ برابر با ۲۷ رمضان ۱۴۴۶ قمری و ۲۷ مارس ۲۰۲۵ میلادی
سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۹ ۱۰:۳۷
۱
PNAZAR
نسخه چاپی

هرشافت، ویژگی تغییرناپذیر جهان سیاست

هرشافت، ویژگی تغییرناپذیر جهان سیاست
به گزارشتمیم نیوز

هرشافت اصطلاحی اساسی در جامعه شناسی سیاسی وبر است. این اصطلاح معمولاً اقتدار یا سلطه ترجمه می شود و با اصطلاح اساسی دیگری، یعنی ماخت یا قدرت ارتباط دارد. قدرت به توانای به انجام رساندن هدف به رغم هرگونه مقاومت و وادار کردن دیگران به انجام دادن آنچه ما می خواهیم اشاره دارد.

اقتدار یا سلطه به وضعیتی اشاره دارد که در آن افراد از نظر عموم مردم دارندگان به حق یا مشروع قدرت پنداشته می شوند. به دیگر سخن در حالی که قدرت به تنهایی به مفهوم وضعیتی است که به توانایی کاربرد زور اطلاق می شود، اقتدار ویژگی اضافی رضایت را نیز در بر دارد.

وبر هرشافت را ویژگی اساسی و تغییر ناپذیر جهان سیاست می دانست. این هم در مورد رژیم های دموکراتیک صدق می کرد و هم رژیم های غیر دموکراتیک.  از این واقعیت گریزی نیست که در قلمرو سیاست همیشه با مبارزه بر سر قدرت روبرو می شویم، بر سر این که چه کسی بر چه کسی سلطه خواهد یافت و این سلطه بر چه اساسی رخ خواهد داد.

وبر در اقتصاد و جامعه نوع آرمانی سلطه مشروع را تشخیص می دهد:

الف- سلطه سنتی، که بر اساس توسل به رسم و عادات تاریخی است مثلا نظام سلطنتی؛

ب- سلطه فرهمندانه که وفاداری و سرسپردگی نسبت به رهبر را به همراه دارد و بر پایه ویژگی های خارق العاده و توانایی هایی استوار است که تصور می شود آن فرد دارد مثلاً هیتلر یا گاندی؛

ج- سلطه عقلانی- قانونی که وفاداری و اطاعت نسبت به حاکمیت غیر شخصی قانون را توصیه می کند.

گفتن این که این ها انواع آرمانی هستند به این معناست که الگوهای مفهومی ناب هستند. اما در جهان واقعی هرگز به صورت ناب ظاهر نمی شوند بلکه بیشر در انواع گوناگون ترکیب ها پدیدار می گردند. با وجود این، این انواع آرمانی در ارزیابی هر نظام سیاسی خاص شاخص هایی برای تحلیل تطبیقی در نظر گرفته می شوند.

در جهان معاصر اقتدار عقلانی-قانونی نوعی اقتدار است که با بوروکراسی ارتیاط دارد. این نوع اقتدار به گونه ای فزاینده جانشین اقتدار نسبی، در حکم شکل اصلی نظم، می شود. وبر به ویژه به تعیین ماهیت رابطه اقتدار فرهمندانه که توانایی بالقوه برهم زدن وضع موجود را دارد و اقتدار عقلانی-قانونی در دموکراسی های مدرن علاقه مند است.

سیاست به مثابه پیشه

وبر معتقد بود که رژیم های دموکراتیک ناگزیر شامل گروه های بزرگ کارکنان اداری متخصصی هستند که بر اساس تخصص شان به مشاغل خود منصوب می شوند. در واقع بوروکراسی های نیرومند جزء ذاتی دموکراسی های مدرن هستند. بوروکراسی ها را نمی توان ازمیان برد، زیرا برای تامین کارکرد عقلانی سازمان های بزرگ ضروری اند.

آیا و چگونه میتوان پیامدهای منفی سلطه بوروکراتیک را به حداقل رساند؟
راه حل پیشنهادی وبر استفاده از دموکراسی در برابر بوروکراسی است در آنچه که ولفگانگ اشلوختر وضعیت تقابل سازنده می نامد.

این که آیا این امر ممکن است تحقق یابد یا نه به مساله رهبری سیاسی و نقش احزاب سیاسی مربوط می شود. شهروندان بر چه اساسی رهبران را برمیگزینند تا نماینده منافع آنها باشند؟ آیا رهبران خواهند توانست بوروکرات ها را کنترل کنند یا بوروکرات ها در نهایت بر تصمیم گیری سیاسی مسلطمی شوند؟ رابطه رهبران با احزاب چیست؟

وبر گمان می کرد که یگانه پادزهر اثرهای تحمیق کننده سلطه بوروکراسی، نظامی سیاسی است که آن را دموکراسی مبتنی بر آرای عمومی نامیده است. چنین نظامی به رهبران فرهمندی نیاز دارد که درمواقع مناسب از وجهه انتخاباتی خود برای دست زدن به کارهایی استفاده کنند که روش های موجود بوروکراتیک را به رویارویی فرامیخوانند و از آنها منحرف می شوند.

با وجود این، این رهبران برای جلوگیری از تسلط عوام فریبان ضد دموکراتیکباید هم در احزاب سیاسی و هم در چهارچوب نظام پارلمانی عمل کنند. هم احزاب و هم مجالس قانون گذاری تا آنجا که اهمیت دارند که زمینه آموزش رهبران آینده را فراهم کنند و هم چنین نگذارند رهبران فرهمند از دموکراسی عدول کنند.

وبر هنگامی که سخنرانی تودیعی خود تحت عنوان سیاست به مثابه پیشه را ایراد کرد، شرایط لازم برای فردی را که داعیه ای حقیقی برای رهبری سیاسی دارد به روشنی بیان کرد.

در این سخنرانی که در پی شکست حفت بار آلمان در جنگ جهانی اول ایراد گردید، به بحث درباره چشم اندازهای کشور در آینده نزدیک پرداخت. در پایان سخنرانی این اندیشه را مطرح کرد که آیا ممکن است بتوان در چشم اندازی سیاسی آلمانی رهبرانی با احساس وظیفه حقیقتی در پیشه خود یافت.

نتیجه گیری او برای مخاطبان که اساساً دانشجو بودند ناراحت کننده بود. وبر نتوانست به هیچ جایی که بتوان چنین رهبرانی را یافت اشاره کند و بنابراین پیش بینی بدبینانه زیر را مطرح کرد: این جبهه تابستان نیست که در برابر ما قرار دارد بلکه شب قطبی، سخت تاریک و سردی است، صرف نظر از اینکه کدام گروه ممکن است فعلا به ظاهر پیروز باشد.

از دیدگاه وبر مساله این بود که آلمان فاقد شرایط لازم برای ایجاد تعادل مناسب میان دموکراسی و بوروکراسی است. وبر مُرد بی آنکه دقت پیش بینی خود را به چشم ببیند: در هم شکستن دموکراسی آلمان، شدت گرفتن تضاد چپ افراطی و راست افراطی و سرانجام اوج نابودی دموکراسی آلمان با به قدرت رسیدن نازی ها.

اگر چه وبر توجه خود را بر دورنمای دموکرانیک سرزمین مادری خود، آلمان، متمرکز گردهبود، شکاکیت او و اعتقادش به این که راه حل های آسان سیاسی برای مسائل مورد نظر او وجود ندارد امروزه وجهه خاصی به آثار او می بخشند.

نظریه پردازان بعد از وبر که به سرنوشت دموکراسی در سراسر جهان علاقه نشان داده اند ناچار شده اند اندیشه های عمیق او را در نظر بگیرند.

 

بیشتر بخوانیم:

مارکسیسم پس از مارکس



+ 1
مخالفم - 1

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.