ارسطو نظریه سیاسی افلاطون را در جمهوری رد می کند، به این دلیل که بسیار نظری، بسیار تخیلی و بسیار دور از جهان واقعی شهر-دولتها و شکل های حکومتی آنهاست. ارسطو مطلق گرایی سیاسی جمهوری را ولو آنکه مستبدان، فیلسوف-فرمانروا باشند، رد میکند.
برای ارسطو دولت خوب دولتی است که در آن قانون اساسی حاکم است و رابطه فرمانروا با فرمانبران رابطه انسان های آزادی است که اخلاقاً مساوی باشند.
افزون بر این ارسطو به ویژه الغای بنیادی مالکیت خصوصی و الغای خانواده را برای طبقه حاکمه (نگهبانان) مردود می داند. مخالفت بنیادی ارسطو با جمهوری افلاطون این است که آن، آرمانی است دست نیافتنی و نظری است و متضمن نقد دولت های موجود است.
بالعکس ارسطو به آرمان هایی می نگرد که در قوانین، آداب و رسوم و افکار عمومی مردم دولت های واقعی بیان می گردد، این ها مواد و مصالحی هستند که سیاست ها باید به آنها احترام بگذارند، با آنها کار کنند و قصد اصلاح آنها را داشته باشند. ارسطو خیالگرا نیست.
اما میان افلاطون و ارسطو در مورد نظریه سیاسی توافق های زیادی نیز وجود دارد. ارسطو چونان افلاطون، دولت را دارای غایت یا هدف اخلاقی می داند: عالی ترین رشد اخلاقی و خوشبختی ممکن شهروندان آن و باز چونان افلاطون، ارسطو دولت را بر خانواده و بر قرد مقدم می داند.
دولت کل خودبسنده ای است در صورتی که خانواده و فرد خود بسندگی ندارند و تنها اجزاء وابسته به زندگی اجتماعی دولت هستند. کسی که قادر نیست در اجتماع زندگی کند یا کسی که هیچ نیازی به کسان دیگر ندارد بدین سبب که نسبت به خودش خودبسنده است، یا باید جاور باشد یا چیزی فراطبیعی.
فقط در دولت است که فضایل فرد رشد می یابد و کارآمد می شود و در سایه آن است که زندگی نیک، زندگی سعادتمندانه می تواند به پیدایی آید و نیز ارسطو در اصل از طبقه بندی افلاطون در مورد سنخ های حکومت به سه دولت خوب و بد پیروی می کند:
حکومت خوب-پادشاهی، اشرافی، جمهوری متکی به قانون اساسی
حکومت بد-حکومت تورانی (ستمگر)، اولیگارشی (حکومت توانگران) و دموکراسی افراطی.
اما چنین می نماید که ارسطو تحقیق افلاطون را برای یک سنخ حکومت ایده آل رها کرده باشد. او به جای آن به تفحص در قوانین اساسی دولت های واقعی یونان برمیگردد و به پرسش جدید و عملی می رسد: چه نوع حکومتی برای اکثر دولت ها بهتر و کارآمدترین چیست؟
نتیجه ارسطو حکومت متکی به قانون اساسی (پولیتی) است. چنین حکومتی میانگین اولیگارشی و دموکراسی است. این حکومت نیز مانند اولیگارشی حکومت صاحبان دارایی است اما نه در حد افراط، طوری که اکثریت اهالی همچون در دموکراسی، سهمی در حکوم دارند.
پولیتی در عمل حکومت طبقه متوسط پرشمار است و به باور ارسطو پایه مدیریت ثابت و مناسب را برای دولت فراهم خواهد کرد، زیرا طبقه متوسط ترکیبی از برابرها و متشابه های معتدل اند که محتمل ترین کسانی هستند که موازی عقلانی را دنبال می کنند.
بهترین جامعه سیاسی را شهروندان طبقه متوسط تشکیل می دهند، اینان نگهدارنده موازنه قدرت علیه توانگرانی اند که فقط با استبداد می توانند حکومتکنند و تهی دستانی که پست تر از آنند که مناسب حکومت کردن باشند.
انواع گوناکون حکومت ها همگی ترکیبی از سیماهای نیک و بد هستند که می توانند به تنها یی با اوضاع و احوال مختلف تطبیق یابند. از وجه نظری عالی ترین شکل حکومت آن است که تمامی قوای سیاسی به کف باکفایت یک تن که بهترین افراد باشد داده شود. ولی در عمل معمولا حکومت مطلقه بدترین شکل حکومت است زیرا قدرت زیاد با فضیل زیاد یک جا جمع نمی شود.
ارسطو می گوید: باید تحقیق کرد که بهترین قانون اساسی برای اکثر ممالک چیست و بهترین سبک زندگی برای بیشتر اشخاص کدام است، نباید عالی ترین شکل را که از حد اشخاص عادی بالاتر است در نظر گرفت، بلکه باید آن سبکی از زندگی را در پیش گرفت که اکثریت مردم بتوانند در آن مشارکت کنند. باید توجه آن طرز حکومتی شد که اغلب ممالک می توانند به آن برسند. باید از اصلی آغاز کرد که کاربرد کلی داشته باشد یعنی آن بخش از جامعه که می خواهد زمام حکومت را در دست داشته باشد باید نیرومندتر از دسته دیگر باشد. مقصود از نیرومند این نیست که فقط از حیث عده یا ثروت با کفایت یا دارای قوای نظامی قوی باشد بلکه باید ترکیبی از همه این چیزها باشد.
فلسفه ارسطو به مثابه کامل ترین ترکیب شناختی که تا آن زمان تنظیم شده بوده است مورد توجه است. فلسفه او برای نخستین بار حوزه های گوناکون شناخت را فرق گذاری کرده منطق و ریاضیات؛ علوم فیزیک، زیست شناسی،، روان شناسی و شاخه های لسفی مابعدالطبیعه، اخلاق،سیاست، زیبایی شناسی.
وی نخستین طبقه بندی را در علوم فراهم کرد: 1-منطق، روش مطالعه به کار گرفته در تمامی علوم؛ 2- علوم نظری، علاقه به شناخت ناب، انتزاعی ریاضیات، فیزیک، زیست شناسی، روان شناسی و مابعدالطبیعه (فلسفه اولی)؛ 3- علوم کاربردی، علاقه به شناخت به عنوان وسیله اداره یا کنش: اخلاق و سیاست؛ 4- علوم مولد، علاقه به شناختی که در ساختن چیزهای مفید یا زیبا به کار آید.
بیشتر بخوانیم: