رمان مادام بوواری با عنوان اصلی madame bovary اثر نویسنده سرشناس، گوستاو فلوبر است. نوع نگارش فلوبر که خود نیز از سبک و موضوعات بالزاک الهام میگرفت، الهامبخش نویسندههای بزرگ دیگری مانند گیدو موپاسان، امیل زولا و آلفونس دوده بود. امیل زولا درباره کارهای فلوبر میگوید: «همه کتابهایی که ما مینویسیم و به نظرمان واقعی میآیند در مقایسه با اثر فلوبر کارهایی سطحی و احساساتیاند و به درد تماشاخانه میخورند.»
رمان مادام بوواری شاید مشهورترین و برجستهترین کتاب گوستاو فلوبر باشد که اولین بار در سال ۱۸۵۶ منتشر شد و در زمان انتشار افراد زیادی را بهتزده کرد. مسائل مطرح شده در این رمان در فرانسه آن زمان به هیچوجه عادی نبود. امروزه شخصیت اصلی رمان مادام بوواری یکی از مهمترین و شناختهشدهترین چهرههای دنیای ادبیات است.
آثار فلوبر به دلیل ریزبینی و دقت فراوان در انتخاب کلمات، آرایههای ادبی، و بهطور کلی زیباییشناسی ادبی، در ادبیات زبان فرانسوی کاملاً منحصربهفرد میباشد. او بسیاری از شهرت خود را مدیون نوشتن نخستین رمانش مادام بوآری در سال ۱۸۵۷ است.
وقتی از فلوبر پرسیدند که الگوی«اما» کی بود. گفت: «مادام بواری خود منم».
داستان زندگی اما بواری، بر اساس داستان زندگی یکی از نزدیکان فلوبر نوشته شده و بیشتر ماجراهای نقل شده واقعیت است.
او در یک فصل، مهمانی اشرافی را به تصویر میکشد که خود در ۱۴ سالگی همراه با والدینش در مهمانی مشابهی شرکت کرده بود. همچنین نامه های موجود در داستان «مادام بواری» در حقیقت از نامههای عاشقانه فلوبر الهام گرفته شده که فلوبر در رابطه عاشقانهای با یک شاعره به نام لوئیس کولت آنها را می نوشت.
او نخستین بار کولت را در سال ۱۸۴۶ ملاقات کرد و در طول این سالها نامههای زیادی بین این دو مبادله شد که در حقیقت داستان «مادام بواری» پس از این نامهها شکل گرفت. او اکثر جملات و نوشتههای عاشقانه موجود در رمان را با الهام از این نامهها خلق کرده است.
ایده اصلی نوشتن رمان «مادام بوواری» از یک خبر در روزنامههای فرانسه شروع شد زمانیکه خبری درباره رسوایی اخلاقی زنی به نام دلفین دلامیر چاپ شد، فلوبر رمانش را آغاز نمود. داستان «مادام بواری» پنج سال طول کشید. در این مدت هرچند فلوبر روزانه ۱۲ ساعت برای نوشتن وقت میگذاشت اما روزی چند خط بیشتر نمینوشت و مرتب مشغول ویرایش نوشتههای پیشین خود بود. او هر آنچه را که روی کاغذ میآورد با صدای بلند برای خود میخواند.
در رمان مادام بواری، نویسنده در پی یادآوری این نکته است که زنان دوره بورژوازی نمی توانند مستقل زندگی کنند و بدنبال اهداف و علایق خود باشند و این رمان به دنبال نشان دادن نیاز به آزادی و قدرت در زنان می باشد.
اگرچه مادام بواری برای بدست آوردن این آزادی و قدرت به شیوه های غیراخلاقی روی می آورد ولی در نهایت احساس رضایتمندی دارد حتی زمانیکه از سوی معشوقه هایش طرد می شوند و دوباره به همسرش باز می گردد.
او مدام در راه یافتن عشق واقعی است ولی مدام به ناکامی میرسد ولی تجربه قبلی خود را فراموش کرده و دوباره با دیدن مردی جدید و جذاب خود را در اختیار او قرار می دهد گویی که هیج اختیار بر جسم خود ندارد.
در طول رمان با زنی زیبا، هنرمند، درس خوانده، کامل، خانه دار و یک زن زناکار مواجه می شویم. شاید نویسنده با شخص اول داستان خود می خواهد خواننده را با سختی های زن بودن آشنا کند زنی که از زندگی خودش راضی نیست و به دنبال یافتن چیز بزرگتری است.
«اِما» در خانه با شارل (همسر «اِما» که دکتری ساده و بیاستعداد است)، بیشتر وقتش را با نگاه کردن بیرون از پنجره میگذراند، به صورتی که بیشتر زندگیاش را به عنوان یک تماشاچی سپری میکند. اما برای تراژدی که برایش اتفاق میافتد، تا حد زیادی خودش مقصر است. او در تلاشهایش برای نمایش چیزی فراتر از توانش در خود، دچار ناامیدی و دلسردی روزافزون میشود.
خیال ها و رویاهایش درمورد زندگی افراد طبقه بالای جامعه همچون جشنی که او و شارل در آن حاضر می شوند، در جنبه های غیرواقعی بودنش تا حدی طنزآمیز به نظر می رسد. در این مراسم هیچ کس به اما توجهی نمی کند اما او تا ماه ها پس از جشن هم می تواند تمامی جزئیات آن روز را در ذهنش تصویر کند.
فلوبر با اینکه به وضوح از طبقه بورژواها متنفر است، ولی قبول کرده است که بورژواها اغلب موفق می شوند. در پایان رمان هم، هومه(داروساز داستان) به عنوان کسی که نشان لژیون دونور (بالاترین نشان افتخار در فرانسه) به او تعلق گرفته، معرفی می شود.
در داستان «مادام بواری» مسائلی غیرمعمولی در مورد ازدواج مطرح شده که با جامعه سنتی فرانسه آن زمان هم خوانی نداشته است گرچه ممکن است به دلیل عادی شدن این مسائل در زندگی ها و یا داستان ها و فیلم ها امروزی برای خواننده عادی جلوه نماید و تفاوت خاصی در این رمان نبیند ولی زمانیکه این داستان در مجله فرانسوی «لاریوو» چاپ میشود، مجله در ابتدا تهدید به تعطیلی شده و در نهایت مجله از چاپ این داستان خودداری می نماید و فلوبر آن را دو سال بعد، یعنی در سال ۱۸۵۷ در دو جلد منتشر کرد.
جالب ترین نکته در رمان مادام بواری، نکات ریز و دیالوگ های نامربوطی است که مدام تکرار می شود و گاهی خواننده را خسته می نماید ولی بعد از مدتی خواننده از نخواندن آن جملات پشیمان شده و دوباره برای خواندن به صفحات قبلی باز می گردد. این جملات را می توان در انتهای داستان زمانیکه خواننده منتظر خبر مرگ مادام بواری است و کشمکشی بین کشیش و هومه صورت می گیرد، دید که چگونه مباحثی فلسفی درباره مسیحیت را درمیان وحشت مرگ اما می گنجاند و خواننده را به فکر می برد به طوریکه مرگ اما را فراموش می نماید.
رمان مادام بواری بیشتر از اینکه شبیه رمان باشد شبیه نمایشنامه است چراکه جزییاتی که در آن خواننده می شود بیش از حد انتظار از یک رمان درام و عاشقانه است و گاه بیهوده به نظر می رسد ولی می بینیم که نویسنده رمان خود را در نهایت با همان جزییات به نظر بی اهمیت پایان می دهد پس اگر خواننده جزییات را نخواند و فقط بدنبال اصل داستان باشد، چگونه می تواند اتمام داستان را درک نماید؟
خیلی ها می گویند کتابی که این چنین خلاف اخلاق است ولی در نهایت زن بدکاره به سزای عملش رسید ولی در آن زمان ، به خاطر کسی خطور نکرده بود که اگر مادام بواری، آخر و عاقبت بدی آورد، برای این نبود که مرتکب زنا شد، بلکه برای این بود که پول نداشت تا صورت حسابهایی را که بالا آورده بود بپردازد. اگر او همانند یک فرانسوی صرفه جویی می گرد، زنده می ماند و به زناکاری های خود ادامه می داد.
بیشتر بخوانیم: