معماری ظرف زندگی انسان است و معمار که می اندیشد و احساس می کند و نیز می تواند دارای ادراک شهودی باشد به آفرینشی دست می زند که زندگی را در بر می گیرد. از این رو معماری می تواند راوی و شاید زبانی تلقی گردد که زندگی انسان را با تمامی و یا برحسب نیاز با برخی ابعادش در مقیاس های گوناگون تبیین می کند.
با شناخت جامع از چگونگی فرآیند بیان و ابزارهای بیانی و نیز نحوه نمود تعاریف، مفاهیم و معانی در معماری در وجوه متفاوت معماری می توان لایه هایی از محتوای معماری را شناسایی کرد که در پس تفاوت های صوری به بیان امری بنیادین می پردازند. همچنین به نظر می آید در تحلیل موضوعی آثار برپا شده معماری می توان به نشانه هایی دست یافت که فارغ از پوشش های متفاوت عینی، معماری برپا شده را دارای رد پاهای ادراکی و مشهود واحدی در عمل تبیین کرده باشند که به واسطه ابزارهای بیانی معماری قابل ردیابی اند.
چیستی بیان، نسبت میان بیان و زبان
بیان عمل شناساندن یا نمایاندن چیزی است و هدف آن انتقال آن چیز به دیگرانی است که شاید با به کا گیری نشانه هایی آشنا و مشترک از شناخت آن چیز میان او و دیگران بتوانند قابل انتقال، ادراک و احساس گردد.
بیان زمانی معنا می یابد که یک "بود" وابسته به سرزمینی نهانی و اما متعلق به یک "فرد" قصد حضور برای "دیگری" – حتی خود فرد- را دارد تا خود یا سایرین بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. این فعل و فرآیند در زمینه های گوناگون و به شیوه های متعدد صورت می پذیرد.
عمل تبیین بسته به آنکه یک مفهوم یا ارزش در چه میدان و محدوده ای قابلیت بروز می یابد و به عبارت دیگر بسته به آنکه اندیشه یابنده آن در چه گستره ای توانایی ابراز، نمایانی و شناساندن آن را دارد، ابزاری متفاوت می یابد.
گاه واژگان نوشتاری به مدد می آیند، گاه نت ها، گاه خطوط، گاه شکل ها، گاه رنگ ها، گاه حرکات موزون و چه بسا گاهی تمامی عناصر سازنده یک بنا یا یک شهر. بدین سان لازم است دانسته شود چه و چگونه ابزاری واسطه تحقق بیان می گردد و اینگونه است که زبان قابل تعریف می شود.
هر آنچه مطابق با سیستمی دانسته شده، به عنوان ابزار بیان اندیشه و مفاهیم و بنابر اصول و قواعدی تدوین شده یا پذیرفته شده از سوی جمعی و یا قابل درک و حس توسط گروهی به کار گرفته شود تا ایده ها، مشهودات و انگاره ها را قابل ادراک و احساس کند، می تواند زبان تلقی شود.
به این ترتیب زبان محدود به دامنه زبان های گفتاری – نوشتاری (گویشی) نبوده، بلکه گسترده ای فراتر را شامل است آنچنان که می توان گفت هر آنچه که ابزار بیان معانی و مفاهیم برای بروز در عالم بروم و به اشتراک گذاشتن با دیگران می شود از سیستمی ویژه مطابق با ویژگی های ابراز و ظهور چه بسا انحصاری بهره می جوید که می تواند زبان خوانده شود.
شاید بتوان گفت که انجماد بیان در زبان صورت می گیرد تا بتواند از طریق ماده شدن و صورت شکلی یافتن، فضای اندیشه ای بیان کننده و بیان شده را به فضای اندیشه ای دیگری پیوند دهد و انتقال از طریق آن انجام پذیرد.
چنین استنباطی را می توان در میان نوشته های کریستین نوربرگ شولتز در شرح معنا در معماری نیز یافت، آنجا که می نویسد:
ما هرگز نمی توانیم واقعیت را آنگونه که واقعاً هست تجربه و توصیف کنیم و این اصطلاح بی معنی است. ماهیت پدیده ها جهان را از هر گونه ایستایی قریب الوقوع یا فرم مطلق محروم می کند و نشان می دهد که ما با تاثیر متقابل نیروی های دائم التغییر روبرو هستیم. برای آنکه بتوانیم به نحو کارآمدی با این تاثیر متقابل همراه شویم، باید خودمان را در میان پدیده ها قرار دهیم و آنها را به کمک نمادها محافظت کنیم. به این قصد، بشر انواع زیادی از ابزارها را توسعه داده است.
شاید آنگاه که ابزار، اجزا و عناصر مشترک مورد استفاده گروهی – با شرایط مشترک به سبب یکی از زمینه های متناسب با اندیشه چون باور و فرهنگ- همسانی در طریق بیان و مشترکاتی در بیان را پدیدار می سازند نتوان بر چنین شیوه مشترکی نامی جز سبک یا شیوه نهاد.
گاه در ادبیات معماری سبک را در پی اشتراکات مربوط به ادوار تاریخی و مکان ها تعریف نموده اند و در مقام تحلیل، ابزارهای بیانی بلاواسط و صور شکلی را که به سطحی ترین لایه ادراک معماری مربوط است مورد بررسی قرار داده اند، حال آنکه با توجه به مفهوم بیان و ویژگی بیانگری معماری، اشتراک در اندیشه و باور بیش از عوامل زمانی و مکانی یا عوامل تاریخی و جغرافیایی تعریف کننده شیوه بیان مشترکی می گردد که می توان نام سبک را بر آن نهاد.
از آنجا که اشتراک محتوایی غالباً در پس عینیات نمود می یابند، مگر در مواردی که با اشتراکات مکانی و زمانی همراه شوند، لذا فهم شیوه بیانگری و سبک معماری در قالب اشتراکات اندیشه ای کمی دشوار به نظر میرسد و از این رو شاید بتوان در ادبیات نوشتاری و گفتاری، واژه شیوه یا ترکیب طریق بیان را برای اشتراکات محتوایی به کار برد.
قابلیت بیانی معماری
ویژگی بیان کنندگی معماری را می توان در قالب مفهوم زبان بررسی کرد. این بررسی نه با این دیدگاه صورت می گیرد که معماری را بیان تصویری مستقیم یا فیگوراتیو یک اندیشه بدانیم بلکه از این نقطه نظر است که با تشابه ساختار معماری با ساختار زبان بتوان قابلیت بازخوانی متن معماری را اعلام نموده و بتوان از طریق اجزای معماری به موضوع بیان که در قالب اثر به زندگی وابسته به آن معنا بخشیده است بپردازیم.
از این رو می توان به نسبت میان زندگی تعریف شده با معماری و اجزای آن، به اندیشه برپا دارنده آن، نه لزوماً معمار آن و نیز به ویژگی های مکانی و زمانی خصوصیات فرا مکانی و فرازمانی وابسته به اثر پی می برد و با بازخوانی اثر معماری نقش عوامل و عناصری خاص در معماری را دریافت.
گمان می شود شناسایی زندگی منوط به اثر، چگونگی نگارش متن آن توسط برپادارنده بنا و شناخت کیفیت بهره گیری از اجزا و همچنین همه عوامل و عناصر دخیل در صورت دهی به اثر امکان پذیر نمی باشد مگر آنکه معماری را زبانی تابع الگو یا اصولی ویژه بدانیم که بنابر آن الگو یا اصول، شرایط موثر در آن (اثرگذار و اثر پذیر) معماری را به آن گونه که تجربه می شود پدید آورده است.
کریستوفر الکساندر در این باره می گوید: زبان نقشینه زندگی است که با روابط میان الگوها نشان می دهد چگونه اجزای مختلف زندگی می توانند با هم جفت شوند و چگونه می توانند به صورتی مشخص در فضا مفهوم پیدا کنند.
او در تعریف زبان الگو آن را سیستم محدودی از قواعد تعریف میکند که می توان از آن برای ایجاد بی نهایت بنای مختلف که همه اعضای یک خانواده بنمایند، استفاده کرد و استفاده از این زبان به اهالی روستا یا شهر امکان می دهد همان تعادل کاملی را میان وحدت و کثرت پدید آورند که فضا را زنده می سازد.
پس با این تعبیر نمونه ای از آن نوع رمز را پیدا کرده این که در اوقات خاص درست همان نقشی را در بناها و شهرها ایفا می کند که رمز ژنتیکی در موجود زنده. وی همچنین پیرامون کیفیت به کارگیری این اصول یا زبان الگو در معماری آنجا که از قدرت خلاقه زبان سخن می گوید اعلام می دارد:
چشمه زندگی که پدید می آورید در قدرت زبان شما نهفته است. اگر زبان تان فقیر باشد تا آن را غنی نسازید نمی توانید بنایی خوب بسازید. اگر زبان تان استوار باشد، بناهای تان هم استوار می شود. اگر زبان تان پر تجمل باد، بناهای تان هم پرتجمل می شود. زبان شما بناهایی را که می سازید تولید می کند و این بناها بسته به میزان برخورداری از زبان تان از حیات، زنده یا مرده می شود.
خلق معماری در پس پاسخگویی به انواع نیازها که وجوه متفاوت معماری را می سازند، رخ می دهد. این موضوعات از جنبه های مادی و نیازهای منوط به روان تا جنبه های روحانی حیات انسان را در بر می گیرد. از این رو در بررسی معماری از یک سو با شناخت مبانی نظری شکل دهنده زندگی مربوز به اثر که معماری بنا شده بیانگر آن است و از سوی دیگر با آگاهی از نقش عنصر یا عامل مورد نظر در اندیشه غالب یا در باور موثر در اثر که وسیله بیانگری نیز می تواند قلمداد شود، می توان به اصول بنیادین به کارگیری آن عنصر یا عامل در معماری دست یافت.
برخی از جنبه های بیانگری معماری به گویش معماری مربوط اند که تحت تاثیر متغیرهای عمدتاً مکانی و زمانی و چه بسا اعتقادی پوشش ها و نمودهایی متفاوت می یابند. با پیدایی چنین اصول نمود یافته ای است که می توان ادعا داشت پایداری محتوایی در برخی آثار معماری گذشته که در دوران گوناگون و در مکان های متعدد و چه بسا با شیوه های متعددی بنا شده اند وجود دارد.
همچنان می توان در پی یافتن نمادهایی مشترک در معماری بود. این نمودها یا نمادهای محتوایی را که به واسطه نزدیکی به فضای ادراکی مشترک میان درک کننده و برپادارنده نسبت به درک شده قابل دست یابی هستند، میتوان اصول پایداری خواند که اگر چه به واسطه شیوه های بیانی و عوامل بیرونی و میان کنش ها و فراکنش ها ظاهری یکسان ندارند، معماران یا هم باوران از آنها بهره جسته اند تا به واقعیت آنچه که قصد بیان آن را داشته اند بپردازند.
با تعریف معماری به عنوان راوی زندگی که بر پایی اثر به آن وابسته است، می توان ادعا داشت باور و اندیشه پدیدآورنده اثر و نیز دیدگاه پدیدآورنده اثر نسبت به جنبه های گوناگون زندگی مربوط به اثر در آن بازتاب داشته اند و با وجود نهان شدن در میان لایه هایی از بطن معماری، ناشی از ابزار های بیانی شده در اثر و آن درک شده در باور برپا کننده اثر را به درستی بیابیم، می توان عوامل فرامکانی و فرازمانی را جستجو کرد که در میان ابنیه متعلق به زمان ها و مکان های متفاوتی که از مبانی باوری یکسان پیروی می کردند مشترک بوده و منشا اثر در برپایی آنها بوده اند.
این اصول چه در بهره گیری موضوعی از یک عنصر در معماری، چه در شکل دهی به نظم فعالیتی و ارتباطی و چه در سازمان فضایی کلی اثر معماری جاری هستند. بر اساس شناخت همین اصول یا پیش الگوها و به کارگیری آنها در زبان معماری یا سیستم زبان گونه ای که معماری را پدید می آورد، است که اثر معماری قابل ارزیابی می گردد.
بدین سان از طریق بازخوانی متن معماری که در مقیاس 1/1 زندگی ما نگاشته شده است نه تنها می توان به کیفیت شکل پذیری سازمان ارتباطی، عملکردی و فعالیتی اثر معماری پی برد و اصول به کار رفته را یافت، بلکه می توان به بررسی نقش عناصر به کار گرفته شده در معماری پرداخت، آن گونه که بتوان نقش آن عناصر را در رابطه با سایر اجزا، کلیت معماری و همچنین در تناسب با نوع تعریفی که اثر معماری از زندگی مربوط به خود ارائه داده است، دریافت.
بیشتر بخوانیم: