به موازات موج وسیع صنعتی شدن و رشد مظاهر زندگی مدرن، جوامع سنتی دستخوش تغییرات و تحولات عمده در عرصه عناصر پایه ای فرهنگ می گردند. شروع تغییرات و تحولات فرهنگی در طی دهه های اخیر اذهان بسیاری از متفکرین و مسئولین را متوجه این سوال کرده است که وضعیت عناصر سنتی نظام فرهنگی جامعه ایرانی در حال حاضر چگونه است؟
علت طرح این سوال وقوع تحولات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است که پیامدهای فرهنگی شگرفی را به دنبال داشته است. متفکران عرصه اجتماعی بر این باورند که تغییرات نظام اجتماعی و دگرگونی های ارزشی، مانند حرکت سایه و آفتاب، در صورت دقت و تمرکز در یک زمان محدود، اصلاً محسوس نیستند اما با گذشت زمانی نه چندان طولانی، مردم و مسئولین جامعه متوجه می شوند که کجا بوده اند و اکنون کجا هستند.
جامعه ما علاوه بر انقلاب 8 سال درگیری در جنگ تحمیلی را تجربه کرده است که انسجام برانگیز و تثبیت کننده ارزش های انقلابی بود. به دنبال آن جامعه ما 8 سال دوران بازسازی و 8 سال دوره باز سیاسی را تجربه کرد.
در طول این دوران تحریم اقتصادی از خارج و تورم و بیکاری در داخل به عنوان مشکلات اصلی عرصه اقتصادی، دیگر خرده نظام های جامعه را شدیداً تحت تاثیر قرار داده اند.
در طول این دوران، تمام شاخص های جمعیتی، اقتصادی و اجتماعی توسعه، با کمی فراز و نشیب، به جز در طول جنگ تحمیلی روند صعودی داشته اند: رشد شهرنشینی، افزایش تحصیلات، رشد بخش صنعت، افزایش امید زندگی، کاهش رشد جمعیت، بهبود امکانات پزشکی و بهداشتی و رشد شاخص توسعه انسانی.
این ها همگی از جمله شاخص های نوسازی هستند که ایران در طول چند دهه گذشته تجربه کرده است. اگر چه بهبود شاخص های مذکور نشان از افزایش سطح توسعه انسانی و اقتصادی جامعه ایرانی دارد اما نکته و مساله نگران کننده عبارت است از پیامدهای فرهنگی ارزشی که دنبال فرآیند نوسازی در جامعه ما به وقوع پیوسته است. رابطه بین تغییرات ساختاری و تغییرات ارزشی از دیدگاه های گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته است. بیشتر متفکرین اجتماعی معتقدند که وجود تغییر در یک از عناصر جامعه، لزوماً تغییر در دیگر عناصر را به دنبال خواهد داشت.
تحقیقات و نظریات مربوط به تاثیر ارزش های مدرن بر سنت را می توان در قالب سه دیدگاه کلی دسته بندی کرد:
1-دیدگاه مکانیکی مبتنی بر همگرایی: در قالب رویکرد مکانیکی، واقعیت های اجتماعی و تاریخی از وضعیت یکسانی برخوردارند و جوامع در مسیری خطی، تطور و تکامل خود را طی می کنند. در چنین وضعیتی، تجدد برابر با غربی شدن و آمریکایی شدن جوامع می شود و الگو و شکل واحدی پیدا می کند.
این رویکرد بر همگرایی فرهنگی در نتیجه توسعه تاکید می ورزد و چنین پیش بینی می کند که ارزش های سنتی تزلزل پیدا می کنند و به جای آنها ارزش های مدرن جایگزین می شوند.
بر اساس این نظریه جوامع گوناگون آرام آرام با یکدیگر تشابه می یابند و روند این تشابه رو به گسترش نهاده است. بعضی نیز عامل این همگرایی را گسترش روز افزون علوم و فنون در این کشورها می دانند.
معتقدان به این نظریه اظهار میدارند که جامعه غیر صنعتی با گذشت فاصله های کم و بیش زمانی، سرانجام به طور همگرا به صورت جامعه های صنعتی مشابه متحول خواهند شد.
2- دیدگاه تفریدی مبتنی بر واگرایی: در این دیدگاه واقعیت های اجتماعی و تاریخی، واقعیت های منحصر به فردی تلقی می شوند. پس هر کدام از جوامع مسیر خاص خود را می روند. این نظریه بر دوام و ماندگاری ارزش های سنتی به رغم وقوع تغییرات سیاسی اقتصادی تاکید می کند. پیش فرض این مکتب آن است که ارزش ها به طور نسبی از شرایط اقتصادی مستقل هستند.
از این رو پیش بینی می شود که همگرایی حول مجموعه ای از ارزش های مدرن غیرمتحمل است و ارزش های سنتی نفوذ مستقلی بر تغییرات فرهنگی ناشی از توسعه اقتصادی خواهند داشت.
چنین تحلیل هایی غالباً بر اساس توجه و تاکید بر خصلت ایجاد تمایز اجتماعی و پویایی برون مرزی صنعت شکل می گیرد. چرا که صنعت اصولا با دامن زدن به تشدید نابرابری های اجتماعی در درون جوامع و در صحنه بین المللی، در میان جامعه ها، موجب می شود که تمایزات اجاملعی بیشتر و بیشتر گردد.
3- دیدگاه تعاملی دیالکتیکی: بر اساس این دیدگاه پدیده های اجتماعی، پدیده هایی متصلب و خشک لایتغیری نیستند. پدید های اجتماعی ترکیبی از ذهنیت و معنا و غایت هستند و هیچ گاه به نهایت و اتمام نمی رسند، پدیده های ناتمامی هستند که همواره در حال تغییر و شدن هستند به خصوص این که پدیده های اجتماعی در یکدیگر تاثیر می گذارند و یکدیگر را مشروط و محدود می کنند. پس پدیده های اجتماعی در حال ترکیب هستند.
برمبنای این رویکرد گذشته، حال و آینده با یکدیگر ارتباط پیدا می کنند و نمی توانیم به تفکیک آنها اکتفا نماییم. پس زمان حال نمی تواند بی تاثیر از گذشته باشد و از ترکیب حال و گذشته، آینده ساخته می شود. بدین لحاظ است که می توان از مفهوم مدرنیته ایرانی که معطوف به حضور ارزش های جهانی، منطقه ای، ملی و سنتی به طور هم زمان متعامل با هم است، سخن گفت.
در آمریکا بعد از جنگ نوعی از نظریه نوسازی ظهور کرد که توسعه نیافتگی را به عنوان نتیجه مستقیم ویژگی های درونی یک کشور در نظر می گرفت. ویژگی هایی چون اقتصادهای سنتی، ویژگی های فرهنگی و روانی سنتی و نهادهای سنتی.
از این دیدگاه، ارزش های سنتی نه تنها تغییرپذیر بودند بلکه می توانستند و بایستی جای شان را به ارزش های تازه ای بدهند که این جوامع را قادر می سازد که مسیر توسعه را دنبال کنند. این نظریه مورد نقد قرار گرفت چرا که چنین فرض می کرد که جوامع توسعه نیافته برای تبدیل شدن به جوامع توسعه یافته می بایست ارزش های جدید را بپذیرند.
مطالعات نوسازی در اواخر دهه 1950 و اوایل 1960 تاثیرات عمده ای بر علوم اجتماعی به جا نهاد. با انتقاد شدیدی که بر این نظریه وارد آمد از دهه 1970 این مفهوم تا حد زیادی از اعتبار افتاد.
اینگلهارت کوشیده است ضمن ارائه شواهد تجربی جدید، نگرشی نو درباره طرز کار نوسازی ارائه دهند. ادعای اصلی و محوری نظریه نوسازی که در ایران از آن به عنوان مدرنیته ایرانی یاد می شود، این است که صنعتی شدن با فرآیندهای خاصی از دگرگونی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مرتبط است که در سطحی گسترده اعمال می شود: اگر چه جوامع پیش از صنعتی بسیار گوناگونند اما می توان از الگوی جامعه مدرن و صنعتی به صورتی معنادار سخن گفت، الگویی که اگر جوامع خودشان را در مسیر صنعتی شدن قرار دهند، تمایل به حرکت به سوی این الگوی دارند.
توسعه اقتصادی با مجموعه نشانه هایی از دگرگونی مرتبط است که نه فقط صنعتی شدن بلکه شهرنشینی، آموزش و پرورش همگانی، تخصصی شدن مشاغل، گسترش دیوانسالاری و توسعه ارتباطات را در بر می گیرد. این پدیده ها به نوبه خود با دگرگونی های گسترده تر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پیوند دارند.
یکی از دلایل این امر که چرا نظریه نوسازی تا بدین حد با اقبال روبرو شد، قدرت پیش بینی آن بود: این نظریه تلویحاً بیان میدارد که وقتی جامعه ای در مسیر صنعتی شدن قرار بگیرد، انواع خاصی از دگرگونی های ارزشی-فرهنگی محتمل می شوند، دگرگونی هایی مانند کاهش میزان موالید، افزایش میزان امید به زندگی، افزایش مشارکت سیاسی توده ای، تضعیف ارزش های مذهبی و کم اهمیتشدن ارزش های سنتی.
ارزش های مدرن و عناصر نظام فرهنگی
تقریباً تمام اندیشمندان کلاسیک و معاصر اجتماعی تقسیم بندی از جوامع و نوع نظام فرهنگی آنها را ارائه کرده اند. شاید بتوان مبیا تقسیم بندی جوامع را از دیدگاه بسیاری از اندیشمندان وقوع یا عدم وقوع مدرنیته دانست که در اروپا به عنوان انقلاب صنعتی ودر بقیه کشورها با عناوینی همچوم توسعه، پیشرفت و صنعتی شدن از آن یاد می شود.
آنچه که تقریباً در تمام نظریه های کلاسیک و معاصر نوسازی مشترک می باشد این ادعاست که گذر از جامعه ماقبل صنعتی به صنعتی، منجر به تغییرات اساسی در تجارب روزمره و جهان بینی حاکم می شود.
دانیل بل، معتقد است که زندگی پیش صنعتی بازی بر علیه طبیعت بود و برداشت فرد از جهان به تغییر و تحول عناصر جهان یعنی فصول، طوفان ها، باروری خاک، مقدار آب، عمق منابع معدنی و خشکسابی و سیلها وابسته و مشروط بود. فرآیند صنعتی شدن وابستگی کمتر به طبیعتی را به همراه دارد که به عنوان نیروهای مرموز، ناپایدار و غیرقابل کنترل یا ارواح شبه انسانی در نظر گرفته می شدند. اینک زندگی به بازی بر علیه طبیعت ساخته شده، تبدیل شده است.
اینگلهارت بر اساس وقوع یا عدم وقوع دو فرآیند اجتماعی مهم که در طول تاریخ در برخی از جوامع انسانی به وقوع پیوسته اسات، جوامع را دسته بندی می کند. این دو فرآیند عبارت است از نوسازی و فرانوسازی.
بر این اساس او جوامع را به سه دسته سنتی، مدرن وفرامدرن تقسیم بندی می کند. او هر یک از جوامع را متناشر بر یک نوع نظام اقتصادی خاص می داند که متناسب با شرایط آن نظام رشد و نمو کرده است: جامعه سنتی یا همان جامعه پیش صنعتی نوعی نظام کشاورزی با اقتصاد پایدار دولتی است. هدف اصلی جامعه سنتی در سطح کلان اجتماع، ادامه زندگی و بقا تحت شرایط نظام اقتصاد دولتی با ثبات است که در آن تحرک اجتماعی یک بازی حاصل جمع صفر است.
در جوامع ماقبل صنعتی، نظم اخلاقی معمولاً شکل مذهب می گیرد. در جوامع سنتی این هنجارها کارکردی های حیاتی دارند. برای اینکه اطاعت و پیروی از این هنجارها، حتی در مواجه با وسوسه های شدید نافرمانی، به اندازه کافی الزام آور و اجباری باشد، این هنجارها بسان ارزش های مطلق و معمولاً همچون قوانین الهی تلقین می شوند.
در جوامع کشاورزی که نسبتاً غیر متغیر هستند این هنجارها عملی و قابل اجرا می باشند اما برای تطبیق با یک محیط بسیار متغیر ارزش های مطلق ذاتا خشک و سخت میباشند.
متفکران مکتب نوسازی معتقدند که برای تحقق نوسازی حداقل لازم بود که بعضی از مولفه های نظام ارزشی سنتی در هم شکسته شود. این واقعیت گواهی است بر این که چرا اصلاحات پروتستنی در نوسازی اروپای غربی آنقدر مهم بود و این که چرا در جاهای دیگر وجود چالش های مشابهی با ارزش های سنتی ضروری بوده است.
تحقیقات انجام شده در این حوزه حاکی از آن است که جوامعی که تاکید نسبتاً شدیدی بر مذهب می کنند، همچنین خانواده های بزرگ را ترجیح میدهند. هنجارهای سنتی نقش جنسی، از آسیای شرقی تا دنیای اسلام و جامعه غربی، زنان را از اشتغال در بیرون از خانه منع می کنند. در واقع تمام جوامع ما قبل صنعتی بر تولد و پرورش کودک به عنوان هدف اصلی هر زن، مهم ترین کارکرد او در زندگی و بزرگترین منبع رضایت او، تاکید می کردند.
خانه نشینی زنان و منع شدید روابط جنسی آزاد و غیر متعارف از معیارهای رایج در همه جوامع سنتی غربی و غیر غربی اند. به طور کلی او جامعه سنتی را جزو جوامع دچار کمیابی می داند و معتقد است که تحت شرایط ناامنی در این جوامع، مردم جهان بینی را اتخاذ می کنند که در برگیرنده نقش های جنسیتی سنتی و هنجارهای مذهبی سنتی است.
فرآیند مدرنیته، جهان سنتی را که در آن زندگی معنایی روشن دارد، متلاشی می کند. پیوندهای جمعی و مشترک گرم و شخصی جایشان را به روابط غیرشخصی و رقابتی در جامعه ای می دهند که مبتنی بر توفیق شخصی است. همان طوری که وبر می گوید، مشخصه انتقال از جامعه پیش صنعتی به جامعه صنعتی، عقلانی شدن فراگیر تمام حوزه های جامعه است که تغییر از ارزش های سنتی و عموماً مذهبی به سمت ارزش های عقلانی را در زندگی اقتصادی سیاسی و اجتماعی به دنبال خواهد داشت. مولفه های کلیدی نوسازی از دیدگاه وبر عبارت بودند از غیر دینی شدن یعنی دنیوی شدن و دیوان سالاری.
بن مایه نوسازی فرهنگی، گذار از اقتدار سنتی و عموماً مذهبی به سمت اقتدار عقلانی-قانونی بود. همراه با این تغییر، اعتبار و کارکردهای اقتصادی اجتماعی نهادهای اصلی سنتی (خانواده و کلیسا) و ضرورت و اهمیت نقش خانواده نسبت به روزگاران گذشته کمتر شده است.
اگر زمانی خانواده واحد اصلی اقتصاد بود، اما در جوامع پیشرفته صنعتی، زندگی شغلی فرد به طور حیرت آوری در بیرون خانه اتفاق می افتد. همچنین امروزه آموزش و پرورش اساساً بیرون از خانه صورت می پذیرد. علاوه براین مسئولیت زندگی و بقاء شهروندان را دولت رفاه تقبل کرده است
در گذشته زندگی و مرگ فرزندان وابسته به این بود که آیا والدین شان آنها را تامین میکنند یا خیر و بقاء والدین در زمان پیری وابسته به فرزندان شان بود. امروزه اگر چه خانواده هنوز مهم است اما دیگر به منزله رابطه بین مرگ و زندگی نیست. تا حد زیادی نقش خانواده توسط دولت رفاه ایفا می گردد.
نسل جدید می تواند به زندگی خود ادامه دهد حتی اگر خانواده تجزیه و منحل شود و یا حتی هیچ یک از والدین در کنار هم نباشند. تحت شرایط معاصر، خانواده تک والدی و سالخوردگان بدون فرزند، امکانات بسیار بهتری برای ادامه زندگی و بقاء نسبت به گذشته در اختیار دارند.
دلایل تضعیف هنجارهای حامی خانواده دو والدی متشکل از دو جنس مخالف متعددند، از ظهور دولت رفاه گرفته تا کاهش شدید نرخ مرگ و میر اطفال. بدین معنی که زوجه دیگر نیازی به داشتن 4 یا 5 بچه به منظور بازتولید جمعیت نداد. قواعد قدیکی مورد آزمون و آزمایش قرار گرفتهاند و به تدریج اشکال جدیدی از رفتار شهور یافته اند که با هنجارهای سنتی متفاوتند. به احتمال زیاد جوانان بیشتر از سالخوردگان و گروه های نسبتاً ایمن بیشتر از گروه های بی ثبات و متزلزل، این اشکال جدید رفتار را می پذیرند.
در بررسی تاثیر مدرنیته بر سنت، تحلیل بیشتر نظریات نوسازی مبتنی بر رویکرد مکانیکی است. در این نظریه ها، متغیرهای سن (نسل)، تحصیلات و درآمد به عنوان متغیرهای مستقل سطح خرد و متغیر سطح توسعه انسانی جوامع به عنوان متغیرر مستقل سطح کلان مدنظر قرار گرفته اند.
در سطح خرد انتظار می رود که جوان ترها، دانشگاهیان و ثروتمندان کمتر از سالخوردگان، افراد تحصیل نکرده و اقشار فقیر به آموزه های سنتی، در حوزه روابط خانوادگی و دینی، توجه کنند. برمینای این نظام مفهومی می توان فرضیات زیر را در خصوص رابطه بین سن، تحصیلات و درآمد با خانواده گرایی و دینداری طرح کرد:
1-به نظر میرسد که بین متغیرهای زمینه ای (سن، تحصیلات و درآمد) با خانواده گرایی رابطه معکوس وجود دارد.
2- به نظر می رسد که بین متغیرهای زمینه ای (سن، تحصیلات و درآمد) با دینداری رابطه معکوس وجود دارد.
همچنین با توجه به این نظریه دو فرضیه زیر را در سطح بین فرهنگی و در مقایسه با دیگر کشورها طرح کرد:
3- به نظر می رسد مقدار شاخص خانواده گرایی در ایران به میانگین گروه کشورهای با سطح توسعه متوسط نزدیکتر است. بدین صورت که از میانگین گروه کشورهای توسعه یافته بیشتر و از میانگین گروه کشورهای توسعه نیافته کمتر است.
4- به نظر می رسد مقدار ارزش های دینی در ایران به میانگین گروه کشورهای با سطح توسعه متوسط نزدیکتراست. بدین صورت که از مینگین گروه کشورهای توسعه یافته بیشتر و از مینگین گروه کشورهای توسعه نیافته کمتراست.
بیشتر بخوانیم: