جنایت و مکافات با عنوان انگلیسی Crime and Punishment اثری ماندگار از فئودور داستایفسکی است با ساختار بینظیر و همچنین ظرافتهای داستانی.
شیوه کلی داستایفسکی در جنایت و مکافات نیز کاملا نمایان است: صحنه داستان، پترزبورگ، پایتخت آن روز کشور پهناور روسیه است که در آن بر خلاف سابق، زندگی پرابهت اعیان و اشراف مورد بحث نیست بلکه زشتی و پلیدیهای شهری بزرگ مطرح است که با تمام امکانات آن نمایش داده میشود. این رمان داستایفسکی نیز مانند همه شاهکارهای او از یک سلسله اتفاقهای پیچیده و پیوسته بههم ساخته شده است و دارای قهرمانان قوی و متعدد و مختلفی است که در بعضی شرارت و بدی، و در برخی نیکی و پاکی غلبه دارد. این قهرمانان همه از شکستخوردگان مغموم اجتماعاند، شروران آن برای اثبات وجود خود بیشتر به کارهای ناشایست و خودکامی و عصیان میپردازند. سرکشی این قهرمانان که برخی دم از آزادی و نجات اجتماع میزنند، در واقع فردی و خصوصی است. اما نه دسته اول براستی بد و شرور و گناهکارند و نه گروه دوم کاملا از بدی منزه.
ماجرای جنایت و مکافات حول زندگی یک دانشجوی رشتهی حقوق به نام «رادیون راسکولنیکف» میچرخد. جوانی که فشار فقر دارد خردش میکند. او اصولی برای خود دارد و بر اساس این اصول هم دست به قتل میزند. شخصیت راسکولنیکف مرد جوانی است که با پا فراتر از مرزها گذاشتن و انجام ناهنجاری به اندیشههای خودش جامهی عمل میپوشاند. او هیچ اصل و قاعدهی تحمیلی از جامعه را نمیپذیرد. شخصیتی آزمونگراست و تا تهوتوی یک چیز را درنیاورد، دست برنمیدارد. تا آخرین مرزها پیش میرود و رنج حاصل از آن را به جان میخرد. داستایفسکی نویسندهی واقعگرایی بود که همیشه چشمی هم به وضعیت اجتماعی آن روز روسیه داشت. شخصیتهای او نمایندهی مردم روسیه هستند.
در هنگام وقوع جنایت اتفاقات مهم دیگری نیز رخ میدهد که برای فاش نشدن بیشتر داستان در اینجا اشارهای به آنها نمیکنیم. بلافاصله پس از این جنایت، مکافات شروع میشود. مکافاتی که این رمان را به یک شاهکار تبدیل میکند. این جنایت – که از دیدگاه خود راسکلنیکف نه تنها جنایت نبود بلکه یک کار خیر برای دنیا هم محسوب میشود – و احساس گناه ناشی از آن شخصیت اصلی داستان را برای لحظهای رها نمیکند و در درجه اول به شکل یک عذاب وجدان شدید بر او ظاهر میشود.
در رمان جنایت و مکافات ما شاهد جدال ذهنی این جوان و زجری که میکشد هستیم. و گاهی به این نتیجه میرسیم که مکافات ذهنی، چندین برابر از مجازات جسمی و قانونی دردناکتر است. داستان کتاب اما از لحظهای دگرگون میشود که شخصیت سونیا وارد میشود. دختری معصوم که میتوان در برابر رنجهای و تعظیم کرد و…
«ویل دورانت» در یادداشتهای خود بر ادبیات جهان دربارهی کتابهای نویسندگان روسی مینویسد: «من از روسها میترسم. توان، طاقت، جرئت و نیرویشان را هم در ادبیات، در ارتش و در وجود دانشمندان، آهنگسازان، باله، سینما و هم در حفظ دولت پیچیده و نامتعارفشان احساس میکنم. در نیمهی دوم قرن نوزدهم تولستوی و داستایفسکی بزرگترین رمانهای همهی اعصار را خلق کردند. در موسیقی به چنان پیشرفتی رسیدند که برتری آلمان را در سمفونی و قدرت ایتالیا در اپرا را زیر سوال بردند. این روسها بودند که ارتش هیتلر را از استالینگراد به برلین عقب راندند و جنگ علیه نازیها را به پایان رساندند. سطری از نوشتهی داستایفسکی «اگر خدا مرده باشد همه چیز مجاز است.» زوال اخلاقی دنیای مسیحیت را نشان همگان داد.»
مضمون کتاب جنایت و مکافات، قتل و تاثیر آن بر قاتل است. دروننگری یکی از ویژگیهای بارز داستایفسکی بود که آن را به همراه تجارب شخصیاش از زندان وارد داستان کرد. او توجه زیادی به حالات درونی قهرمان کتابش راسکولنیکف داشت. به باور داستایفسکی در موقعیتهایی که روان نامتعادل شود، بهتر میتوان جوهر باطنی انسان را شناخت.
اختلاف دربارهی پایانبندی جنایت و مکافات یکی از بحثهای پرشور محافل ادبی است. به باور بسیاری ماجرای راسکولنیکف، داستان نو شدن تدریجی یک انسان و تولد دوبارهی اوست. گفتگوی راسکولنیکف با سونیا یکی از شخصیتهای به یاد ماندنی کتاب، دختری که برای کمک به معیشت خانوادهاش تنفروشی میکند، یکی از زیباترین فصول جنایت و مکافات است و قدرت شگرف داستایفسکی در کاوش روان دردمند آنها را آشکار میکند.
شاید همین شخصیتهای پرشمار و حوادث فراوان داستان که همگی به نوعی از عمل راسکولنیکف و واکنشهای او اثر گرفتهاند و قدرت داستایفسکی در واکاوی این تاثیرات باشد که جنایت و مکافات را به یکی از شاهکارهای ادبی تبدیل کرده است.
داستایفسکی کمتر به شرح ظاهر قهرمانان خود می پردازد بلکه وسیله قوی او برای ترسیم آنان سخن و گفت و گوی آنهاست که ما را به راز درون و ناگفتنیها، و حتی به حرکات آنان آشنا می سازد.
نکته جالب در قهرمانان داستایفسکی اعم از اینکه نیک باشند یا بد، خودکام و شرور باشند یا پاکدل و باصفا، آن است که هرگز هیچ کدام آنها را واقعا در پی هدف مشخص و خاصی نمی بینیم تا از رسیدن به آن راضی باشند. همه گویی در پی گم شده ای هستند و پیوسته در تلاش اند. گویی نویسنده میخواهد بگوید که هدف زندگی در واقع همان نفس تلاش به خاطر یافتن حقیقت و امکانات جدید زندگی است و قناعت به آنچه میسر است نشانه رکود و موجب نارضایی و بدبختی است. این نکته با آنچه کمی پیش درباره ناجیان عالم بشری گفته شد، تناقضی ندارد، زیرا ممکن است انسان هم از زندگی لذت ببرد و هم برای امکانات جدید آن بکوشد و در تلاش باشد، چنانکه میشکین و بخصوص الیوشا با همه صفا و وارستگی خود در جست و جوی گمشده ای هستند و آرام و قرار ندارند؛ منتها بی قراری و تلاش آنها برای بهبود امور شخصی نیست بلکه برای یافتن حقایقی است که به حال همه مفید باشد. و همین امر آنان را هم خوشحال، هم زنده و هم بدان پایه جذاب می سازد.
داستایفسکی آنچه نیم قرن پس از او بوقوع پیوست، بدرایت دریافته بود و در آثار خود منعکس کرده بود. بی دلیل نیست که بیشتر منتقدان وی را پیامبر روح روسی و معرف زندگی و آمال و طبع حساس و آشفته آن ملت میدانند. ملتی که کنه نهاد مردمش بیش از دیگران جمع اضداد است. به همین دلیل بردیایف وجود و پیدایش داستایفسکی را جز در میان ملت روس غیرقابل تصور می دانسته است. واقعأ هم اگر بدقت بنگریم مستان داستانهای او را غالبأ نیک و پاک سرشت، جنایتکارانش را تشنه توبه، و کفارش را مؤمنانی می بینیم که از شدت ایمان زبان به کفر گشوده اند. هیچ حسی در قهرمانان داستایفسکی وحدت کامل ندارد و هیچ فکر و احساسی برای آنان غریب و نامفهوم نیست. بهترین شاهد این مدعا خانواده لجام گسیخته و بی بند و بار و بااستعداد کارامازف است که بسیاری آن را مترادف و نمودار استعداد و شخصیت همه جانبه روسی میدانند.
کتاب جنایت و مکافات ترکیبی است از رمانی روانشناختی، کشف و شهود، رمانی شخصیت محور، رمانی فلسفی و… . تفکرات مختلفی نیز در کتاب جاری است: تفکرات اگزیستانسیالیستی، تفکرات مارکسیستی، تفکرات فرویدی و تفکرات مسیحی. تفکر فلسفی و اگزیستانسیالیستی آن همسو هستند. گویی نویسنده میخواهد بگوید که دنیا هم بیمعنی است و هم پر است از بیعدالتی، استثمار و دیگر نابرابریها.
بیشتر بخوانیم:
برادران کارامازوف - فیودور داستایفسکی