چون سالیوان معتقد بود اختلال های روانی از مشکلات میان فردی ناشی می شوند، روش های درمانی خود را بر پایه بهبود بخشیدن به رابطه بیمار یا دیگران قرار داد. درمانگر برای پیش بردن این فرآیند، وظیفه مشاهده گر مشارکت کننده را بر عهده دارد، بخشی از رابطه میان فردی رو در رو با بیمار می شود و فرصت برقرار کردن رابطه منطقی با انسانی دیگر را برای بیمار فراهم می آورد.
زمانی که سالیوان در بیمارستان سنت الیزابت بود، درمانی را برای بیماران شدیداً آشفته ابداع کرد که در آن موقع رادیکال محسوب می شود. سرپرستاران او موافقت کردند بخشی از بیمارستان را برای بیماران او در اختیارش بگذارند و به او اجازه دهند پرستارانی را انتخاب و تربیت کند که بتوانند با بیماران مانند انسان های هم قطار رفتار کنند.
در آن زمان اغلب بیماران اسکیزوفرنیک و سایر بیماران روان پریش را در انبار جای می دادند و آنها را مادون انسان می انگاشتند. اما آزمایش سالیوان موثر واقع شد. میزان بالایی از بیماران او بهتر شدند.
اریک فروم نتایج تقریباً معجزه آسای سالیوان را دلیل بر آن دانست که روان پریشی صرفاً اختلال جسمانی نیست و اینکه رابطه شخصی یک انسان با انسان دیگر، اساس رشد روان شناختی است.
هدف درمانگر سالیوان به طور کلی این است که مشکلات بیماران را در برقرار کردن رابطه با دیگران برملا کند. درمانگر برای تحقق بخشیدن به این هدف، به بیماران کمک می کند هنگام رابطه برقرار کردن با دیگران دست از امنیت بردارند و دریابند فقط از طریق روابط شخصی ای که نظر عموم آن را تایید می کند می توانند به سلامتی روانی برسند.
عنصر درمانی این دو فرآیند، رابطه رو در رو بین درمانگر و بیماران است که به بیماران امکان میدهد اضطراب را کاهش دهند و در سطح منطقی با دیگران ارتباط برقرار کنند.
درمانگران طرفدار سالیوان با اینکه در جریان مصاحبه شرکت دارند اما از درگیر شدن شخصی خودداری می کنند. آنها خود را هم سطح با بیماران قرار نمی دهند برعکس سعی می کنند بیمار را از توانایی های حرفه ای شان مطمئن سازند. به عبارت دیگر رابطه دوستی شرط روان درمانی نیست، درمانگران باید در زمینه انجام دادن مشاهدات دقیق روابط میان فردی بیمار، آموزش حرفه ای ببینند.
سالیوان در درجه اول به شناختن بیماران می پرداخت و به آنها کمک می کرد آینده خود را بهبود بخشند، مشکلات موجود در روابط میان فردی شان را تشخیص دهند و توانایی مشارکت کردن خود را در تجربیاتی که از نظر عموم معتبر هستند، بازیابند.
او برای رسیدن به این اهداف تلاش های خود را بر پاسخ دادن به سه سوال متمرکز می کرد: بیمار دقیقاً چه چیزی را به من میگوید؟ چگونه می توانم آنچه را که دوست دارم به بیمار بگویم در قالب کلمات بیان کنم؟ الگوی کلی ارتباط بین ما چیست؟
بیشتر بخوانیم:
ارزیابی نظریه آلپورت و برداشت وی از انسان
شخصیت بخشی چیست؟ / انواع شخصیت بخشی ها
نظریه راجرز تا چه اندازه ای می تواند ملاک نظریه مفید را برآورده کند؟