احیای تئاتر در اروپای غربی از اوایل قرون وسطی آغاز شد. پس از سقوط امپراتوری روم، فعالیت های سازماندار تئاتر در اروپای غربی متوقف شده بود، زیرا در سده ششم شرایط مشابهی با دوران ماقبل عظمت تئاتر روم بر صحنه حاکم شد.
اما عناصر تئاتر حداقل در چهار شکل مختلف حفظ شدند: بقایای میم رومی، نقالی توتنی، جشنواره های عامیانه و آیین های شرک آمیز، مراسم مسیحی. تئاتر در اوایل قرون وسطی می بایستی از دل این منابع زاده شود.
پس از سقوط امپراتوری روم که دولت از حمایت مالی تئاتر سر باز زد، نمایش میم از رونق افتاد. گروه های کوچک سیار در هر کجا که تماشاگری می یافتند دست به نمایش های سیار می زدند.
این گروه ها اکثراً کارشان داستانگویی، شعبده بازی، شیرین کاری، بندبازی و نمایش حیوانات تربیت شده بود. هیچ یک از منابع موجود از این دوره اشاره ای به اجرای نمایش های دراماتیک نمی کنند، هر چند احتمال دارد که طرح هایی کلی و دراماتیک در این دوره اجرا شده باشد.
این گونه نمایش ها در جنوب اروپا رواج بیشتری داشتند زیرا این ناحیه از نقاط دیگر اروپا رومی تر شده بود . این گروه ها از همان آغاز از جانب کلیسا طرد شده بودند و این امر موجب شده بود که مردمی مطرود و بی حیثیت شناخته شوند، مع الوصف به نظر می رسد که این گروه ها در سده نهم از همیشه فعال تر بوده اند زیرا در این دوره تعداد فرمان های کلیسا علیه اجرا کنندگان غیر مذهبی بسیار زیاد است. اصطلاح کلیسایی برای اجراکنندگان غیر دینی میمی وایروکولاتور بود.
در اروپای شمالی در قلمرو ژرمنی یا توتنی که تاثیر رومن کمتر بود، از سده 5 تا 7 یا 8 نوع دیگری از نمایش به نام اسکوپ رونق گرفت. اسکوپ خواننده یا نقالی بود که افسانه های قهرمانی توتنی را بازگو می کرد. این اجراکنندگان به عنوان حافظ تاریخ و تقویم عشایر توتنی مقام ارجمندی در جامعه داشتند.
داستان هایی که آنان در آوازهای خود بازگو می کردند، بخش پر اهمیتی از جشن ها و مراسم دیگر محسوب می شد اما پس از آنکه در سده های 7 و 8 عشایر توتنی مسیحی شدند، اسکوپها نیز از جانب کلیسا طرد گردیدند. پس از سده هشتم آنچه روزگاری اسکوپ خوانده می شد هم سطح میم قرار گرفت و بدنام گردید.
در سراسر اروپا تعدادی جشنواره بر جای مانده بود که در آنها بازیگران سیار نیز همراه وقایع دیگر نمایش می دادند اما اکثر این جشنواره ها بقایای آیین های شرک آمیز بودند. کلیسا در مورد این گونه جشنواره ها اغماض بیشتری نشان می داد چرا که غالب مردم هنوز اسماً مسیحی بودند چون یا به زور مسیحی شده بودند یا آنکه بسیاری از آیین های شرک آمیز ورزیدند و راه خود را به مراسم مسیحی باز کردند.
بخش اعظم آیین های شرک مربوط به تحولات جوی در اواسط زمستان و یا به خاطر تغییرات فصول یا کم جانی خورشید انجام می گرفت. در این آیین ها مردک بوته های همیشه بهار به خانه می بردند، مشعل می افروختند با آتش بازی می کردند و یا رقص های وحشیانه و خلسه آور می کردند، غالباً طی مراسمی، لباس شیطان بر تن فردی پوشانده، وی را فراری می دادند.
در این میان شاید مراسم باروری بهار از همه معمول تر بوده است. در ماه مه در اطراف تیر فالیک، موسوم به می بل می رقصیدند، با گاری آذین شده ای را گرد مزارع می گرداندند که نمادهای باروری و مجسمه خدایان، یا زنان و مردان جوان را که با تاج گل تزیین شده بودند حمل می کرد.
بسیاری از این مراسم نماد جنگ زندگی با مرگ یا تابستان یا زمستان بود. این مراسم غالباً با یک جنگ واقعی با شمشیر و نیزه های بلند، کشتی، مسابقه و کارهای پهلوانی همراه بود. روی هم رفته تعداد این جشنواره ها فراوان بود و بسیار از آنها حتی پنهانی اجرا می شد.
مشهور است که کلیسا برای مسیحی کردن اروپای غربی بسیاری از جشنواره های آن را جذب کرد. مثلا 25 دسامبر به عنوان روز تولد مسیح تا سده 4 میلادی تعیین و ثبیت نشده بود. برخی از مورخان معتقدند 25 دسامبر روز برگزاری یکی از جشنواره های شرک بود و کلیسا برای آنکه آن جشنواره را از بین ببرد این روز را برای تولد مسیح انتخاب کرد.
همچنین جشن عید پاک را جانشین آیین شرک آمیز باروری بهار کرد. جشنواره های دیگری نیز به وجود آمد تا جای مراسم آیینی کافران محلی را پر کند. از طرفی جشنواره هایی را که در گذشته به یک خدای شرک تعلق داشت به مقدسان مسیحی محلی اختصاص می دادند لذا جشنواره هایی که ابقا شد، شکل و مسیری داد.
تعدادی از آیین های خدایان شرک به حیات خود ادامه دادند و تعدادی بدل به نمایش های سرگرمی شدند در حالی که انگیزه های مذهبی کفرآمیز خود را از دست داده بودند. مثلاً رقص شمشیر و رقص موریس، سرگرمی محبوب سده 16 و 17 همان آیین های مربوط به روح سال که غیرمذهبی شده بودند.
با گذشت زمان، آیین های کلیسای مسیحی نیز مفصل تر و پرزرق و برق تر گشتند و درام بدون تردید از دل این آیین ها سربرآورد تا آنکه د سده دهم میلادی کلیسا خود نیز به درام روی آورد. این واپسین گام حد اعلای بدعت های کلیسا بود که ریشه در اعماق تاریخ داشت.
بیشتر بخوانیم:
قوانین دولت انگلستان برای تئاتر در رنسانس