امروز: شنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ ربيع الأول ۱۴۴۶ قمری و ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی
یکشنبه, ۰۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۴۸
۲
PNAZAR
نسخه چاپی

پژوهش های مربوط به نظریه سالیوان

پژوهش های مربوط به نظریه سالیوان
به گزارشتمیم نیوز

نظریه شخصیت سالیوان بر این فرض استوار است که رشد ناسالم از تعارض ها و مشکلات میان فردی ناشی می شود. کودکان قبل از پیش نوجوانی، معمولاً برداشت های منفی والدین از خودشان را درونی سازی می کنند که ممکن است به برخی از شکل های اختلال روانی منجر شود. سالیوان معتقد بود اگر روابط میان فردی می توانند علت اختلال  روانی باشند پس می توان آنها را درمان کرد.

انواع روابط میان فردی که مقداری پژوهش تجربی به بار آورده اند عبارتند از : روابط درمانگر-بیمار، روابط صمیمانه با دوستان، روابط خیالی.

روابط درمانگر-بیمار

سالیوان اولین نظریه پرداز شخصیت بود که ارزش درمانی بالقوه رابطه بین درمانگر و بیمار را تشخیص داد. او وطرفدارانش معتقد بودند آنچه درمانگر می گوید و انجام می هد نقش مهمی در سلامتی و پیشرفت بیمار دارد و اینکه هدف درمان به وجود آوردن رابطه جدیدی است که در آن بیمار به جای جنبه های منفی رابطه درمانگر- بیمار، جنبه های مثبت آن را درونی سازی کند.

هانس استراپ، ویلیام هنری و همکارانش، برای اینکه ببینند چگونه پویش های میان فردی بین بیمار و درمانگر بر موفقیت درمان تاثیر می گذارند، از بررسی ساختاری رفتاراجتماعی بورتا اسمیت بنجامین استفاده کردند.

SASB از سه جنبه به رفتار میان فردی می پردازد: تمرکز بر دیگران یا رفتار عادی فرد هنگامی که با فرد دیگری رابطه برقرار می کند؛ تمرکز بر خود یا واکنش های عادی فرد نسبت به رفتار فردی دیگر؛ درون فکنی یا برگرداندن به درون و فکر کردن به نحوه ای که افراد مهم با فرد برخورد کرده اند.

SASB به پژوهشگران امکان میدهد روابط میان فردی را لحظه به لحظه بررسی کنند و ببینند درمانگر در عمل برای تقویت کردن یا ممانعت کردن از پیشرفت درمان چه کاری انجام میدهد.

ویلیان هنری، توماس شاخت، هانس استراپ در یک تحقیق از SASB برای بررسی این فرضیه استفاده کردند که بیماران، نظری را در مورد خودشان پرورش می دهند که با نحوه ای که درمانگر آنها را در نظر می گیرد، هماهنگ است. در مجموع هنری و همکاران متوجه شدند بیمارن رفتارهای نسبتاً پایداری را نشان دادند که با نحوه ای که درمانگرشان با آنها برخورد کرده بود، هماهنگ بودند.

این پژوهشگران دریافتند که اظهارات خصمانه و کنترل کننده درمانگران با اظهارات خودخوارشماری بیماران همبستگی بالایی داشتند. در ضمن بیمارانی که درمانگران شان آنها را تحقیر کرده، سرزنش کرده، یا به آنها بی توجهی کرده بودند، خودشان را سرزنش کردند و نتیجه درمانی ضعیفی نشان دادند.

بعداً هانس استراپ، ویلیان هنری و همکاران شان برای نشان دادن تاثیر مثبت رفتار درمانگر بر ادرام خویشتن بیماران و بر نتیجه درمان، از SASB استفاده کردند. زمانی که درمانگران در این تحقیق از روش های تایید کننده، کمک کننده و مهرورزانه استفاده کردند، بیماران گرایش داشتند بیشتر خود را برملا سازند و خود بیانگری کنند، به علاوه اعتماد بیشتری نشان دادند و خودپذیری آنها بیشتر بود. علاوه بر این بیماران با درونی ساختن جنبه های مثبت این رابطه، افسردگی و اضطراب کمتر و بهبود بیشتری در عملکرد روانی- اجتماعی نشان دادند.

اخیراً راسل هیلیارد، ویلیان هنری و هانس استراپ تاریخچه رشد اولیه درمانگر و بیمار را برای بررسی فرآیند ها و نتایج درمان، ارزیابی کرده اند. پژوهشگران در این تحقیق که بخشی از پروژه تحقیقاتی روان درمانی وندربیلت بود، تاثیر آموزش درمانگران را بر اثر بخشی روان درمانی پویشی کوتاه مدت، بررسی کردند.

بیماران افراد بزرگسال آمریکایی اروپایی تبار بودند که به آگهی های رسانه های گروهی برای درخواست داوطلب پاسخ دادند. درمانگران هشت روانشناس بالینی با گرایش روان پویشی با تجربه و دارای گواهی رسمی و هشت روان پزشک بودند که حرفه آزاد داشتند.

همانگونه که فرض شده بود، هیلیارد و همکاران دریافتند تجربیات اوایل کودکی بیماران و درمانگران در نتیجه درمان دخالت داشتند. با این  حال یافته جال تر این بود که تاریخچه رشد درمانگران از آموزش پرهزینه و گسترده آنها، در نتیجه درمان دخالت قوی تری داشت.

تلویحات این یافته، عظیم است: دانشگاه ها و سایر موسساتی که روان درمانگران را آموزش می دهند، اگر تاریخچه رشد متقاضیان را در نظر داشته باشند در واقع کار موثرتری انجام داده اند. این یافته می تواند با تجربه کودکی سالیوان در رابطه با مادراسکیزوفرنیک و توانایی چشمگیر او در درمان موفقیت آمیز بیمارن اسکیزوفرنیک نیز ارتباط داشته باشد.

با این حال تاریخچه رشد به تنهایی برای توجیه کردن همه ارتباط هایی که هیلیارد و همکاران بین فرآیند درمان و نتایج درمان پیدا کردند، کافی نبود. این پژوهشگران توصیه کردند که ترکیب تاریخچه میان فردی درمانگران و بیماران، روابط میان فردی فعلی و درون فکنی های جاری می توند مطمئن ترین پیش بین نتایج درمان باشد.

روابط صمیمانه با دوستان

سالیوان معتقد بود همه افراد از نیاز به روابط گرم، نزدیک و صمیمی با دیگران برخوردارند. گرچه او باور داشت تبادل صمیمانه بین دوستان باید در دوره پیش نوجوانی آغاز شود، پژوهشگران پس از بررسی نوشته های تجربی درباره رشد خودبیانگری و صمیمیت، به این نتیجه رسیدند که تبادل های صمیمانه قبل از 12 سالگی بسیار نادرند.

از این بررسی همچنین معلوم شد نوجوانانی که خودبیانگری می کنند و روابط دوستی صمیمانه برقرار می نمایند، در مقایسه با آنهایی که چنین نمی کنند، از لحاظ روان شناختی سازگارترند، یعنی عزت نفس بالاتری دارند و کمتر مضطرب و افسرده هستند. به علاوه این پژوهشگران گزارش داده اند زنان و دختران جوان بیشتر از مردان و پسران جوان روابط صمیمی تر و عمیق تری با همسالان همجنس برقرار کردند.

سالیوان معتقد بود وقتی دو نفر به صورت سالم، با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند، رابطه آنها مکمل است، یعنی هر نفر هر نفر نیازهای خاص دیگری را ارضا می کند. الیزابت یوفان و استفن نوویکی برای آزمودن فرضیه سالیوان، سبک های میان فردی تکمیلی را در روابط صمیمانه افراد همجنس، بررسی کردند. این پژوهشگران رفتارهای میان فردی را بر اساس دو محور تقسیم کردند: مقام و پیوند جویی.

محوز مقام از سلطه جویی تا سلطه پذیری در نوسان بود در حالی که دو انتهای محور پیوند جویی از خصومت تا صمیمیت نوسان داشتند. این پژوهشگران مکمل بودن را به صورت سبک های شخصیتی تعریف کردند که از نظر محور مقام متضاد بودند، اما از نظر پیوند جویی مشابه بودند، بنابراین سبک صمیمی-سلطه جو مکمل سبک صمیمی-سلطه پذیر، در حالی که سبک شخصیت متخاصم-سلطه جو مکمل سبک متخاصم-سلطه پذیر خواهد بود.

یوفان و نوویکی از دانشجویان آمریکایی خواستند صمیمی ترین دوست همجنس و دوست غیر صمیمی همجنس خودشان را که آنها را برای مدت زمان برابری می شناختند، انتخاب کنند. بعداً این آزمودنی ها رابطه صمیمیانه و غیرصمیمانه را توصیف کردند.

گرچه زنان و مردان از این نظر که روابط صمیمانه تا چه اندازه ای برای آنها مهماست تفاوتی نشان ندادند اما فقط زنان سبک های میان فردی تکمیلی را با دوست صمیمی هم جنس خودشان گزارش دادند. علاوه بر این، زنان بیشتر از مردان فعالیت های گوناگون با دوست صمیمی شان داشتند. این یافته از این نظر که اعلام می دارد زنان جوان در مقایسه با مردان جوان، روابط میان فردی عمیق تری با دوستان همجنس برقرار می کننذ، با پژوهش قبلی مطابقت دارد.

دوستان خیالی

سالیوان علاوه بر اهمیتی که برای روابط درمانی و روابط دوستی در بین همسالان قائل بود، باور داشت که دوستان خیالی، مخصوصاً در مرحله کودکی اهمیت دارند. در سال های گذشته، افراد بسیاری تصور می کردند کودکانی که دوستان خیالی می آفرینند، ناسازگار یا بی عرضه هستند یا اینکه از این راه، فقدان روابط واقعی را جبران می کنند.

اخیراً این نظر تغییر کرده است اکنون شواهدی وجود داررد مبنی بر اینکه کودکانی که دوستان خیالی می آفرینند، در مقایسه با آنهایی که چنین کاری نمی کنند، خلاق تر، باهوش تر، صمیمی تر و معاشرتی ترند.

تامی فرن در یک تحقیق، کودکان سرآمد شوخ طبع کلاس سوم تا ششم را بررس کرد و دریافت آنها به احتمال بیشتر از کودکان گروه گواه، دوستان خیالی دارند، تفکر خلاق بیشتری دارند و از نمرات هوش بهره بالاتری برخوردارند. همچنین اینگ سیفگ-کرنک این سوال را مورد بررسی قرار داد که آیا دوستان خیالی نقش جایگزینی را برای کمبود روابط نوجوانان با اعضای خانواده و دوستان بر عهده دارند. سیفگ-کرنک بعد از بررسی محتوای دفتر خاطرات دانش آموزان 12 تا 17 ساله، نتوانست برای این فرضیه معروف به کمبود، حمایتی پیدا کند.

نوجوانانی که درباره دوستان خیالی مطلب نوشته بودند، مانند نوجوانانی که درباره دوستان خیالی چیزی ننوشته بودند، از روابط صمیمی برابری برخوردار بودند. دانش آموزانی که دوستان خیالی داشتند، به برقراری روابط دوستی واقعی بی توجه نبودند و سعی نداشتنند روابط دوستی ناگوار را جبران کنند. بعداً سیفگ-کرنک دریافت که داشتن دوست خیالی نتیجه تنها بودن یا خودمحور بودن نیست. برعکس نوجوانانی که دوست خیالی داشتند بیشتر از دانش آموزانی که دوست خیالی نداشتند از لحاظ اجتماعی با کفایت و خلاق بودند.

اخیراً پائولا بولدین و کریس پرات ویژگی های کودکان 3 تا 9 ساله ای که هم بازی های خیالی داشتند و آنهایی که نداشتند را بررسی کردند. آنها دریافتند کودکانی که دوستان خیالی داشتند در مقایسه با سایر کودکان، بیشتر خلاق بودند و افسانه  ها را در بازی خود وارد می کردند و رویدادها را به صورت سحرآمیز توضیح می دادند.

در این تحقیق بین دختران و پسران تفاوت های کمی پیدا شد. هر دو جنس از نظر فراوانی گزارش درباره دوست خیالی تقریباً برابر بودند اما پسرها معمولاً همبازی خیالی پسر داشند در حالی که دخترها دوستان خیالی دختر را ترجیح می دادند. فقط 29 درصد از موارد، دوست خیالی مسن تر از کودک بود، همبازی خیالی برای باقی موارد، یا همسن بود یا سن مشخصی نداشت. تقریباً 80 درصد کودکان هنگام بازی با دوست خیالی شان شاد بودند یا خلق شادی داشتند، فقط 3 درصد تنها و 3 درصد دیگر عصبانی بودند. یک چهارم کودکان برای دوست خیالی شان به صندلی پشت میز نیاز داشتند، یک سوم به محلی در تخت نیاز داشتند و بیش از یک سوم به فضایی در اتومبیل نیاز داشتند.

بولدین و پرات، همچنین دریافتند که نگرش والدین نسبت به همبازی خیالی فرزندشان کاملاً مثبت بود. فقط 1 درصد والدین تصور می کردند دوست خیالی برای کودک زیانبار است، دو سوم والدین معتقد بودند داشتن دوست خیالی مفید است. به علاوه تقریباً سه چهارم والدین دوست خیابی را ترغیب می کردند، نزدیک به یک چهارم به چنین دوستی بی توجه بودند و فقط 3 درصد سعی می کردند کودک را از داشتن دوست خیالی بر حذر دارند.

به طور خلاصه، پژوهش از فرضهای سالیوان در این باره که داشتن هم بازی خیالی تجربه ای طبیعی و سالم است، حمایت می کند. داشتن هم بازی خیالی نه علامت بیماری نه حاصل احساس های تنهایی و بیگانگی از سایر کودکان است. در واقع کودکان پیش دبستانی و دبستانی دارای دوست خیالی، خلاق تر، باهوش تر و معاشرتی تر از کودکانی هستند که دوست خیالی ندارند.

 

بیشتر بخوانیم:

شخصیت در جهت گیری های منش (Character orientation)

نظر کلین درباره زندگی روانی کودک

 فلسفه علم از نظر راجرز

توصیف اسکینر از ارگانیزم شخصیتی رفتاری انسان

 نظر مزلو درباره انگیزش

 اصول تحلیل عاملی چیست؟/ مشخص کردن صفات با تحلیل عاملی



+ 2
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.