“راننده تاکسی” یک جهنم است، از اولین برداشت تاکسی، از درون دود و دم کنار خیابان بیرون می آید تا هنگام به اوج رسیدن کشت و کشتار جایی که دوربین بالاخره مستقیما پایین را می نگرد. اسکورسیزی می خواست که نگاهش را از عدم پذیرش تراویس دور کند، ما تقریبا می خواهیم که از زندگی او نگاهمان را دور کنیم. اما او آنجاست، همه چیز سرجایش است اما او هنوز در رنج است.
تراویس بیکل،تقنگدار دریایی، قهرمان جنگ ویتنام، نویسنده نامه هایی از روی وظیفه شناسی به والدینش، راننده تاکسی و آدم کش است. فیلم به ندرت از شخصیت او دور می شود و بطور شگفت انگیزی یک راه معقول را برگزیده است از اینکه او چطور شهر را می بیند و چطور به آن اجازه می دهد که به او آسیب برساند.
اول از همه، فیلم مکانی است انباشته شده از زنانی که او نمی تواند آنان را داشته باشد. هیچ زن بلوندی پیدا نمی شود که برای لحظه ای هم که شده تراویس را جذاب ببیند و او را برای یک قهوه دعوت کند.
او یک بلوند خوشگل را که در دفتر تبلیغاتی یک کاندیدای ریاست جمهوری کار میکند، می بیند. تراویس چند مرتبه برای صرف قهوه با او به بیرون می رود اما بار آخر تراویس او را به یک سالن نمایش فیلم های مستهجن می برد. او با احساس انزجار از سالن بیرون می آید و برای همیشه تراویس را ترک می کند.
به همین راحتی تمام شد. تراویس با او قرار ملاقات دیگری میگذارد و همین جاست که ما به “روح” فیلم نزدیک می شویم. مارتین اسکورسیزی کارگردان فیلم برداشتی از تراویس در کنار باجه تلفن به ما می دهد و سپس، همین که دختر جواب رد به او می دهد، دوربین به آرامی به سمت راست هدایت می شود و یک نمای دور و خالی از یک راهرو نشان داده می شود. پال کائل در نقد خودش بر این فیلم این صحنه را “لغزشی که ممکن است اسکورسیزی از آنتونیونی به قرض گرفته باشد” نامید. اسکورسیزی خودش این برداشت را مهم ترین صحنه فیلم می نامد.
او می گوید چون این صحنه نشان دهنده این است که ما به خوبی احساس عدم پذیرش تراویس نزد دختر و رد شدن او را می بینیم، مهمترین صحنه فیلم است. این جالب است چون اندکی بعد هنگامی که تراویس دست به کشتاری وحشیانه می زند، دوربین بسیار از صحنه دور می شود تا جایی که ما بتواینم وحشت را با جزئیاتی بیشتر نظاره گر باشیم.
راننده تاکسی درباره کسی است که در بیرونیترین لایه اجتماع زندگی میکند و اما قلبش، ذهنش و وجودش به قشرهای عمیق تعلق دارد چون او یک «راننده تاکسی» است. او کسی است که هر لحظه با یک شهروند در ارتباط است. خاص و عام سوار ماشین او میشوند و او همه چیز را میبیند. به نظر میرسد تراویس بیکل راننده (با نقشآفرینی رابرت دنیرو) چشم ریابین و کاشفالعیوب و در عین حال وجدانزده جامعه باشد. چرا تراویس بیکل راننده تاکسی است؟ مگر نمیتوانست یک وکیل، یک سناتور، یک پزشک، یک معلم و یا یک کشیش باشد؟ او نمیتواند هیچکدام از این اصناف باشد چون تاکسی زبان مشترک حرکت اجتماعی است. این تنها یک نماد نیست. یک اظهاریه است. نوعی تقابل و رخنه کردن است.
تراویس در حالت عادی میتوانست در هر مکانی از شهر به دنبال مسافر بگردد اما او دائما به خیابان چهل و دوم و میدان تایم کشیده می شود. جایی که ولگردهای خیابانی و مکان های بد وجود دارد. اینجا است که یکی از انواع روابط نامشروع را می بینیم که بسیار خودنمایی می کند. تراویس به این کار علاقمند نیست، از آن متنفر است اما میدان تایم خشم او را آرامش می بخشد. عقیم بودن احساس جنسی او، ناشی از تنفری است نسبت به “آشغالهایی” که او در شهر میبیند. تراویس در پی این است که کاری بزرگ انجام دهد.
اسکورسیزی، تاکسی را به تراویس می دهد که راحت تر در بین اجتماع سرک بکشد. در تاکسی او از مردم عادی و فاحشه ها گرفته تا رییس جمهور سوار می شوند و اوست که نظاره گر تک تک آنهاست و در شبی که مردی را سوار می کند که زنش به او خیانت کرده است و تصمیم به کشتن آن گرفته است، کشتن و از بین بردن را، راه مناسبی برای همه آنچه بر او و جامعه اش زخم گشته، می یابد.
او خون و خونریزی را از باند فاحشه خانه ای که مدتی است زیر نظر گرفته شروع می کند و اگرچه از جامعه، بازخورد مناسبی می گیرد اما اسکورسیزی با دکوپاژ متفاوت صحنه هفت تیرکشی تراویس، نسبت به شیوه او موضع می گیرد و هرگز راهی را که تراویس برای پاکسازی جامعه برگزیده است نمی پسندد.
فیلم “راننده تاکسی” در دورهی بیست و نهم فستیوال کن، برندهی جایزهی نخل طلا گردید و “دنیرو” نیز در سال ۱۹۷۷ برای اجرای نقش “تراویس” نامزد اسکار بهترین هنرپیشهی مرد در نقش اول شد.
بیشتر بخوانیم:
The Revenant از گور برخاسته؛ روایتی واقعی از وقتی که زندگی پیروز می شود