لیزی اندرو بوردن یک دخترمیانسال آمریکایی بود که در سال 1892 به اتهام قتل پدر و نامادری خود با ضربات متعدد تبر دستگیر و در نهایت تبرئه شد. پرونده این جنایت یکی از جنجالی ترین پرونده های جنایی آمریکاست که هرگز بسته نشد و "لیزی بوردن" با وجود طرد شدن از سوی اهالی شهر، تا پایان عمر در بوستون ماساچوست و در خانه پدری زندگی کرد و بعد از گذشت سی و پنج سال از این جنایت در همانجا از دنیا رفت. هرگزهیچکس یا کسانی به جرم قتل فجیع خانواده بوردن دستگیر نشدند و پرونده ی این جنایت پس گذشت بیش از یک قرن، همچنان بازاست.
پرونده ی «لیزی بوردن» (Lizzie Borden) داستان پرکشش و پر تعلیقی است که مسلما می تواند سوژه ی جذابی برای یک فیلم سینمایی باشد که حالا «کریگ ویلیام» (Craig William) این ماجرا را به تصویر کشیده است.
فیلم Lizzie با بازی خوب «کلوئه سویگنی» (Chloe Sevigny) و «کریستن استوارت» (Kristen Stewart) این داستان را به گونه ای روایت می کند که کارگردان می خواهد پرونده ی باز را پس از نزدیک به دو قرن ببندد و با خرده پیرنگ هایی بازسازی شده در تصور خود، قاتل را به ما معرفی کند.
در سال 1892 اجساد «اندریو» (Andrew) و «ابی» (Abbie) که به طرز فجیعی با تبر به قتل رسیده بودند پیدا میشود و سوءظن به، لیزی دختر افسرده ی خانواده می رود که در اداره پلیس بازجویی می شود. فیلم نیز با تصویری از «مگی » خدمتکار که با اضطراب درحال شستن شیشه های پنجره است و همزمان لیزی را زیر نظر دارد شروع می شود و بعد هم صدای جیغ وحشتناک لیزی و تصویری از اجساد در اتاق خواب و نشیمن خانه. داستان، بین ماجرای قتل و یک رابطهی عشقی متفاوت گیر میکند.
داستان با فلش بک به شش ماه قبل برمیگردد، زمانی که خدمتکار جدید ایرلندی، «برجیت سالیوان» که او را مگی صدا می کنند، برای کاربه خانه ی بوردن می آید. "اندرو بوردن"، پدربدذات و شهوتران خانواده از مگی سوءاستفاده جنسی می کند و در خانه تنها کسی که با او مهربان است، لیزی است که حتی به مگی خواندن و نوشتن یاد می دهد. درد مشترک این دو و نفرت آنها از پدر لاابالی و شرور خانواده موجب می شود تا احساس محبت بیشتری نسبت به یکدیگر داشته باشند تا جایی که به رابطه ی جدید و غیر متعارف عاشقانه منجر می شود.
لیزی همچنین نگران است که برادر نامادری او «جان» که مردی شرابخوار و کلاهبردار است، ارث مادری او و خواهرش را بالا بکشد و از مگی که حالا رابطه اش با لیزی لو رفته و اخراج شده می خواهد در کشتن پدرش به او کمک کند.
نکته جالب توجهی که کارگردان هوشمندانه از آن وام گرفته اینکه ، قهرمان داس
تان در حقیقت لیزی نیست وبینده با شخصیت مگی است که خود را همراه می کند و برای او دل می سوزاند . دختر جوانی که ناخواسته و به دلیل طبقه اجتماعی، مهاجر بودن و فقرش وارد این ماجرا می شود.یکی از نقاط ضعف فیلم لیزی ، نپرداختن به شخصیت خواهر کوچکتر، «اما» است که می توانست نقش پررنگ تری در فیلم داشته باشد و به حرکت قصه کمک کند.
با اینکه در طول داستان میدانیم که لیزی و مگی مورد آزار و اذیت زیادی قرار میگیرند اما باز هم لیزی به طور کامل یک قربانی مظلوم به حساب نمیآید و همینطور نمیتوان بهطور قطع گفت که او قهرمان فیلم Lizzie است. در واقع شخصیت لیزی به عنوان کسی که اگر چیزی را بخواهد، آنرا بدست میآورد محسوب میشود و چون داستان فیلم هیچ احساس همدردی برای والدین لیزی ندارد، این به عهده خود تماشاچی است در مورد شخصیت لیزی و بیگناهی او قضاوت کند.
داستان فیلم Lizzie با اینکه بر اساس حقیقتیست که در دوران خودش در روزنامهها و… سر وصدای زیادی کرده بود به دلیل ضعف بزرگ در زمینهی کارگردانی این فرصت را از دست داد تا در این عصر نیز با این موضوع متفاوت سر و صدا کند و این امر موجب تاسف است چرا که بازیگران خوبی از جمله استوارت و سویگنی دو نقش اصلی فیلم را در دست داشتند.
بیشتر بخوانیم:
جزیره شاتر (shutter Island)، جایی که هرگز به آنجا سفر نخواهید کرد!