هم زمان با دکارت در فرانسه پی یر گاسندی فیلسوف، اخترشناس و فیزیکدان ماتریالیست برجسته ای نیز دیده می شود که در کسوت کشیشی کاتولیک، از یک سوعلاقه او به عناصر عقلانی و دستاوردهای دانش های نوین چنان بود که وی را ناخواسته به ستیزه و انتقاد از رویکرد و عقاید سنتی اسکولاستیک بر می انگیخت و از سوی دیگر می کوشید اندیشه و پژوهش هایش با اصول جازم کلیسایی در چالش نیفتد.
گاسندی که در سده هفدهم زنده کننده یکی از فلسفه های یونان باستان، یعنی فلسفه اپیکور و اتم گرایی او شد، در عین حال می خواست راهی میانه بیابد که هم از تفکر جزم گرایانه و ایمان مسیحی و هم از دانش های نوین به یکسان دور باشد. از این رو می کوشید میان اتم گرایی خود با جهان بینی دینی کلیسایی سازگاری برقرار کند. به این منظور بسیاری از جنبه های ماتریالیستی تفکر اپیکور را نادیده می انگارد یا طرد می کند.
در نظر گاسندی خدا آفریننده جهان است و آن را برخلاف عقیده اپیکور از هیچ و عدم پدید آورده است. دلایل اعتقاد به خدا یکی از نظم و هماهنگی در جهان هستی است و دیگری مفهوم یا معنایی است که ما از خدا در ذهن خود داریم اما در تصور گاسندی از جهان، خدا آنگونه و به معنایی که در الهیات قرون وسطی یافت می شد نیست.
واپسین سرچشمه هستی طبیعت همان ماده است. گاسندی در آغاز فعالیت فلسفی خود با عناصر مابعدالطبیعه دکارت، به ویژه ایده های فطری او به مخالفت برخاست. نخستین نوشته او با عنوان لاتینی شمه یی بر تأملات دکارتی در سال 1641 انتشار یافت.
دکارت بی درنگ پاسخ گفت. این پاسخ گاسندی را واداشت که انتقادهای خود را مفصل تر و عمیق تر در کتابی با عنوان پژوهشی متافیزیکی بگنجاند که در سال 1644 در هلند منتشر شد.
گاسندی در فاصله سال های 1647 تا 1649 کتاب هایی در زمینه زندگی اپیکوری مشهور شده است. او سرانجام در سال 1658 در نوشته بنیادی خود تحت عنوان مجموعه فلسفی که پس از مرگش منتشر شد، فلسفه را به سه بخش تقسیم کرد:
1- منطق که در آن وی مساله اصالت و اعتبار شناخت را تحلیل نمود و شکاکیت و امر متضاد آن جزم اندیشی را مورد انتقاد قرار داد؛
2- فیزیک که در آن نظریه اتم گرایانه را تشریح کرد و عینیت، مخلوق ناپذیری و ماندگاری زمان و مکان را نتیجه گرفت؛
3- اخلاق، که در آن او قواعد اخلاقی ریاضت آمیز کلیسا را مورد حمله قرار داد و اعتقاد اپیکور را پژواک داد که لذت فی نفسه و هر نوع فضیلت تا زمانی که آرامش فراهم می آورد، مبارک و برکت است.
گاسندی که دانشمندی طبیعی نیز بود با دستاوردهای کسانی همچون گالیله و کوپرنیک آشنایی عمیق داشت و مانند بیکن و دکارت نخستین هدف پژوهش فلسفی اش را پیکار با میراث اسکولاستیکی قرون وسطی قرار داد. بنابراین جای شگفتی نیست که او یکی از ستایشگران جوردانوبرونو باشد. او درباره برونو تا پایان عمر خود می گفت: می سوزم اما مغلوب نمی شوم.
گاسندی پس از حمله به میراث فلسفی اسکولاستیک نظرات دکارت و روش شک وی را به همان رو شکاکان دوران باستان مورد انتقاد قرار داد. از سوی دیگر معیارهایی را هم که دکارت برای شناخت طرح کرده بود، یعنی ادرام روشن و متمایز برای اندیشه، درست و استوار نمی دانست. زیرا به نظر او بسیاری کسان پنداشته اند که به روشنی و تمای چیزهایی را ادراک می کنند و پس از چندی به بی پایگی گمان خود پی برده اند.
مقصود گاسندی از این اعتراض ها انتقاد از خصلت درون ذهنی دکارت بوده است و گرنه وی امکان شناخت را برای آدمی انکار نکرد و به رغم گفته دکارت در پاسخ به واپسین انتقاد گاسندی، نمی خواهد در را کاملاً به روی عقل ببندد و هرگونه شناختی را برای آدمی ناممکن بداند.
گاسندی به لحاظ اجتماعی و سیاسی از سلطنت نامحدود دفاع کرد. سازش میان بورژوازی و سلطنت را منعکس نمود. او حدسیات و کشفیات مهمی در اخترشناسی ارائه داد و آثار مهمی درباره تاریخ علم باقی گذاشت.
ماتریالیسم گاسندی اما منسجم نبود زیرا او خود را با دین و کلیسا آشتی داد و خدا را به غنوان آفریننده اتم ها پذیرفت و بر این باور بود که انسان افزون بر جان حیوانی دارای یک روح فراحسی و عقلانی نیز هست.
بیشتر بخوانیم:
مارتین لوتر و ژان کالون از پیشگامان رفورماسیون