فیلم «کولت» به کارگردانی «واش وستمورلند» است که داستان واقعی مشهورترین نویسندهی زن فرانسه در قرن بیستم با بازی «کی را نایتلی» را روایت میکند.
کولت یک دختر روستایی با استعداد ادبی و نویسنده ای بی نظیر است که پس از آشنایی اش با ویلی و ازدواج با او به شهر پاریس می رود. پس از ورود او به پاریس، تماشاگر از گذشته افسار گسیخته ویلی آشنا می شود و می تواند به جوهر وجودی اش پی ببرد.
ویلی یک انتشاراتی دارد و با نویسنده های گمنام کار می کند و نوشته های آنان را به نام خود در مقابل دستمزد اندکی از آنها می خرد. اما از آنجایی که مردی عیاش و اهل قمار است همواره در فقر به سر می برد.
کولت به عنوان مامور نگارش ویلی است و همیشه داستان هایی از نوجوانی اش برای ویلی تعریف میکند. ویلی کولت را تشویق می کند تا داستان هایی را که برایش بازگو می کند، مکتوب کند.کولت با استعداد شگفت انگیزی که دارد خودرا وقف نوشتن می کند وقتی پس از اتمام نوشتن، داستان را به ویلی می دهد او عنوان میکند که امکان جاپ ندارد.
کولت به عنوان مامور نگارش ویلی است و همیشه داستان هایی از نوجوانی اش برای ویلی تعریف میکند. ویلی کولت را تشویق می کند تا داستان هایی را که برایش بازگو می کند، مکتوب کند.کولت با استعداد شگفت انگیزی که دارد خودرا وقف نوشتن می کند وقتی پس از اتمام نوشتن، داستان را به ویلی می دهد او عنوان میکند که امکان جاپ ندارد.
زمانی که برای توقیف بخشی از اموال ویلی به منزلش مراجعه می کنند، در حین جمع و جور کردن میز تحریر ویلی دوباره به دست نوشته های کولت بر می خورد و تصمیم می گیرد با قوت بخشیدن به داستان آن را آماده چاپ کند.
کتاب با عنوان کلودین در مدرسه و نه به نام کولت به عنوان نویسنده بلکه به نام ویلی چاپ می شود و پس از چاپ به موفقیت های زیادی دست پیدا می کند. ویلی با گرفتن خانه ای جدا برای کولت و حبس چهار ساعته آن در اتاق، کولت را مجبور به نگارش سری دوم کلودین می کند. که این بار هم بسیار مورد توجه قرار می گیرد.
زمانی که آنها تصمیم می گیرند داستان کلودین را روی صحنه ببرند و در حال تست گیری بودند، زنی با گستاخی تمام خود را کلودین واقعی می نامد و روی صحنه می رود و از آنجا یک مثلث شگل می گیرد.
میل ویلی به آمیزش با کلودین و توهمات او کولت را از خود واقعی اش دور می کند. تا جایی که او را محبور می کند مانند کلودین لباس بپوشد و خودرا بیاراید.
ورود میسی به داستان، این شهامت را به کولت می دهد تا از خود و افکارش دفاع کند. میسی زنی که در قالب مرد فرو رفته و خیلی مردانه تر و قابل تکیه تر از ویلی است.
جایی که کولت با کت و شلوار و کراوات به دیدار ویلی می رود و از وی می خواهد نام او نیز به عنوان نویسنده چاپ شود، اوج تاثیر میسی را در کولت می بینیم.
کولت در روح بی قرار خود به نمایش پناه می برد و بر روی صحنه خیلی بی پروا میسی را می بوسد و وقتی مورد نفرت تماشاگران قرار می گیرد، با گستاخی به خبرنگار اعلام می کند به کارش ادامه می دهد.
داستان تا جایی ما را می برد که ویلی با وقاحت حق مالکیت معنوی کلودین را در ازای مبلغی به دیگری فروخته است و اینجاست که کاسه صبر کولت را لبریز می کند.
زمانی در داستان می بینیم که ویلی به منشی رنگین پوستش دست نوشته های کولت را می دهد تا آنها را معدوم کند اما خوشبختانه منشی از این کار سرباز می زند و همین دست نوشته ها به کمک کولت می آید تا بتواند حق خود را از ویلی پس بگیرد.
آنها پس از طلاق هرگز با یکدیگر صحبت نکردند و کولت و میسی تا آخر عمر با هم زندگی کردند.
خوشبختانه کیرا نایتلی تغییر شخصیت کولت را چنان با مهارت و نامحسوس به تماشاگر عرضه می دارد که به ناگاه متوجه خشم او می شویم و از مقابله وی با ویلی لذت می بریم.
در ویلی با بازی دومینیک وست چنان در کمال آرامش، حس انزجار و بی بندوباری و افسارگسیختگی را به نمایش می گذارد که تماشاگر را به تعجب وامیدارد.

بیشتر بخوانیم:
The Revenant از گور برخاسته؛ روایتی واقعی از وقتی که زندگی پیروز می شود
لیزی Lizzie، پرونده ای واقعی که همچنان باز است
دختر دانمارکی اقتباسی از یک واقعیت
پیانیست (The Pianist)؛ قدرت هنر در ویرانی جنگ
درخشش ابدی یک ذهن پاک؛ چگونه میتوان بیخاطرات و بیحافظه، عاشق ماند؟