از میان تیپ شناسی های آشنایی که به دست پیشروان جامعه شناسی در تلاش برای درک خصلت دوره مدرن صنعتی با متمایز ساختن آن از دوران پیشین ساخته شده است- یعنی تیپ شناسی نظامی-صنعتی هربرت اسپنسر، تیپ شناسی منزلت-قرارداد هنری سامنر مین و تیپ شناسی مکانیکی –ارگانیک دورکهایم- هیچ کدام مانند تیپ شناسی گماینشافت و گزلشافت فردیناند تونیس که معمولاً اجتماع و جامعه ترجمه می شود، آشنا نیست.
می توان گفت که شهرت بعدی تونیس تا اندازه زیادی بر پایه این اثر استوار است که نخستین کتاب اوست که آن را در 32 سالگی منتشر کرد.
این کتاب که در نیمه نخست قرن بیستم به زمینه جامعه شناسی آمریکا راه یافت، با کوشش کسانی مانند ادوارد الزورث راس، پیتریم سوروکین، رابرت مک آیور و دامادتونیس، رودلف هبرل که در ایالات متحده اقامت گزید و به تدریس پرداخت، منتشر گردید.
اما همان گونه که ورنر کانمن گفته است: دامنه دار ترین تاثیر تونیس در جامعه شناسی آمریکایی به واسطه کوشش های رابرت پارک و دانشجویانش در دانشگاه شیکاگو صورت گرفت.
این تاثیر مثلا در مقاله کلاسیک لویی ورت، از جامعه شناسان مکتب شیکاگو با عنوان شهرنشینین، شیوه ای از زندگی و در همانندی آشکار تیپ شناسی تونیس و زنجیره قومی-شهری که به دست مردم شناس مشهور، رابرت ردفیلد تنظیم گردیده است به خوبی آشکار است.
اما به غم اشاره های فراوان به تمایز مفهومی تونیس، همیشه روشن نیست که تیپ شناسی او از چه لحاظ با تیپ شناسی های دیگران متفاوت یا اساساً یکسان است. مثلاً سوروکین بر آن برود که تونیس و دورکهایم اصطلاحاتی را به کار می برند که اساساً مترادف یکدیگرند، در حالی که کانمن با این ارزیابی مخالفت می کند.
بخشی از این دشواری در این واقعیت نهفته است که همیشه روشن نیست که آیا تونیس به زبان جامعه شناسی صوری مفاهیم ناب سخن می گوید یا به زبان واژگان تکاکلی که در آن به نظر می رسد گماینشافت، که با پیوندهای نیرومند خویشاوندی و سنت مشخص می شود، به تدریج ناپدید و گزلشافت جانشین آن می شود که با پیوندهای ضعیف تر روابطی مشخص می گردد که تا اندازه زیادی بر پایه سودجویی شخصی به وجود آمده است.
روشن است که در پس ظاهر رسمی شیوه طرح مطلب به دست تونیس، می توان تحقیری نسبت به گزلشافت و آرزوی بازگشت به دنیای هر چه بیشتر از دست رفته گماینشافت را کشف کرد. بدین سان جامعه شناسی او اگر نه کاملاً با نومیدی فرهنگی، مسلماً با انتقاد از تحولات آینده در آمیخته بود.
همان گونه که رابرت نیسبت یادآور شده است، اندیشه تونیس شباهتی خانوادگی به اندیشه منتقدان اجتماعی محافظه کار قرن نوزدهم، مانند تامس کارلایل و متیو آرنولد دارد. به گفته رابرت نیسبت او در دریافت زنگ زدگی پیشرفت، با آنها اشتراک داشت:
او مانند بسیاری هنرمندان و فیلسوفان روزگار خود اعلام می کند که دستاورد پیشرفت ، آنگونه که معمولاً برحسب صنعت، دموکراسی، فناوری، فردگرایی و برابری تعریف می شود، جایجایی منزلت، شکاف در بافت اجتماعی و دگرگونی هویت را به همراه داشته که به نوبه خود به افزایش مشکلات اخلاقی، اجتماعی و روانی منجر گردیده است.
اندیشه های تونیس در زمینه اجتماعی زندگی او
زندگی نامه تونیس تا اندازه ای علاقه رمانتیک او را به اجتماع روشن می سازد. او در محیط تقریباً مرفهی در مزرعه ای در شلزویگ-هولشتاین پرورش ییفت و در سراسر زندگی اش علاقه ای عمیق به کلیت ارگانیک آن محیط را حفظ کرد. او به تهاجم مدرنیزاسیون که پس از افتادن این ناحیه به دست پروس، به علت پیروزی اش در جنگ 1866 باعث دگرگونی این ناحیه می گردید با اندوه می نگریست.
با وجود این تونیس در این دنیای رمانتیک روستایی باقی نماند و به جای آن به دنیای جهان میهنی روشنفکران آلمانی رفت. او پس از آن که چندین دانشگاه عوض کرد سرانجام دکتری خود را از دانشگاه برلین گرفت. او به علت سخاوتمندی پدرش از نگرانی های مالی آسوده بود و بدین سان توانست در بیشتر زندگانی اش اوقات خود را به مطالعه و پژوهش مستقل اختصاص دهد.
او همراه کسانی مانند وبر، گئورگ زیمل و ورنر زومبارت یکی از بنیادگذاران جامعه شناسی دانشگاهی در آلمان است و به نشانه جایگاه برجسته اش در این گروه از 1909 تا 1933 در ریاست انجام جامعه شناسی آلمان باقی ماند.
از افتخارات اوست که پس از به قدرت رسیدن نازی ها، هنگامی که از قصد آنها برای تبدیل جامعه شناسی به یکی از ابزارهای ایدئولوژیک رژیم آگاه گردید، این انجمن را منحل کرد. این اقدام دلیرانه که به خاطر آن حکومت او را از سمت خود برکنار کرد، بازتاب جهت گیری کلی سیاسی او بود که برای کسی با چنین ارزیابی منفی از گزلشات فوق العاده مترقی بود.
او فردی پیچیده بود که منشی محافظه کارانه داشت اما در فعالیت های گوناگون اصلاحات آزادمنشانه درگیر بود. مثلا او مدافع اتحادیه های کارگری، تعاونی های مصرف و دیگر جنبش های مترقی سیاسی بود. او در پاسخ به تهدید جناح راست در آلمان، به حزب سوسیال-دموکرات پیوست.
تونیس نقد مارکس را از خصلت بیگانه کننده سرمایه داری به خوبی درک می کرد، اما در هواخواهی او از دگرگونی انقلابی به هیچ روی سهیم نبود. او دلبستگی رمانتیکی به گشته آلمان، که در حال از میان رفتن بود، داشت اما به هیچ روی با ستایش گمراهانه رومانتیسم ارتجاعی از فولک (ملت) و یهودستیزی همراه با آن هم داستان نبود.
گماینشافت و گزلشافت
با زمینه زندگی نامه ای پیشین، شاید بتوانیم اهمیت تفاوت نهادن تونیس میان گماینشافت و گزلشافت و با این تیپ شناسی، تمایز وابسته دیگری را که او میان دو گونه اراده، یعنی wesenwille و kurwille برقرار کرده است بهتر دریابیم.
به نظر تونیس دنیای اجتماعی ارادی است. مراد وی این است که دنیای اجتماعی بر اثر خواست های افرادی که هماهنگ با دیگران رفتار می کنند، پدید می آید. آنچه تونیس می کوشید با برقراری تمایز میان این دو نوع اراده توجه همگان را به آن جلب کند این بود که بسته به این که کدام اراده در هر زمان معینی مسلط باشد، انواع گوناگون جامعه پدیدار خواهد گردید.
Wesenwille اراده طبیعی تعریف می شود. کنش هایی که بر پایه این نوع اراده استوارند کم آگاهانه تر انتخاب می شوند و بیشتر به سنت، عادت یا احساس نسبت داده می شوند. این گونه اراده اگر چه عاری از عنصری عقلانی نیست با kurwille متفاوت است که نوعی اراده نزدیک به عقلانیت هدف مند ابزاری (وسایل-هدفها) است.
اراده های مختلف مستقیماً وابسته به این دو شکل بندی اجتماعی، یعنی نوع آرمانی، گماینشافت و گزلشافت هستند. اولی نتیجه اراده های مبتنی بر عادت، سنت، باورهای مشترک و پیوندهای عاطفی است در حالی که دومی بر پایه عقلانیت هدفمند استوار است.
انواع گروه بدی های اجتماعی که بیشتر به الگوی گماینشافت نزدیک اند عبارتند از خانواده، گم تراز، همسایگان، باشگاه های اجتماعی و فرقه های مذهبی، الگوی غیرشخصی گزلشافت در قلمرو گروه های بزرگ سوداگری مدرن، بر روابط قراردادی، شهر، احزاب سیاسی بزرگ و ملت مبتنی است. تونیس بر آن بود که گماسنشافت به قلمرو خصوصی اشاره دارد، در حالی گزلشافت به حیطه عمومی ارجاع می گردد.
تونیس یادآور می شود که گماینشافت فرد با گذشت زمان به آن وابسته می شود، در حالی که فرد به گزلشافت همان گونه وارد می شود که به کشوری بیگانه، افزون بر این او می گوید گماینشافت را باید همچون ارگانیسمی زنده و گزلشافت را به مانند انبوهه ای مکانیکی و محصولی مصنوعی درک کرد.
از دیدگاه جامعه شناسی صوری تونیس، می توان نتیجه گیری کرد که واقعیت های اجتماعی از هر دو نوع در هر نقطه زمانی معینی با هم وجود دارند. این مطلب درست است اما تونیس در مورد دگرگونی های اجتماعی نیز دیدگاهی تکاملی داشت که جهان صنعتی مدرن را در حرکتی پیش رونده از شکل های سازمانی معطوف به گماینشافت به سوی انواع گزلشافت در نظر می گرفت که به گمان او در نتیجه تغییرات اقتصادی سیاسی و علمی به وجود می آیند. تجاری شدن مبادلات اقتصادی، غیرشخصی شدن سیاست و عقلانیت مرتبط با اندیشه علمی به از میان رفتن تدریجی شالوده های اجتماعات کوچک محلی می انجامید.
در نتیجه آسیب شناسی های گوناگونی را میتوان به از میان رفتن دلبستگی هایی از آن گونه که در اجتماعات کوچک و محلی دیده می شود نسبت داد.
بسیاری از مطالعات تجربی تونیس در مورد درک تاثیر این تغییرات در روابط اجتماعی بود. او توجه خاصی به مسائلی اجتماعی گوناگون، مانند تبه کاری و جنایت، خودکشی، بیماری روانی و کردارهای ناروا و نامشروع، نشان میداد.
گزلشافت مشکلاتی ایجاد می کرد که می بایست بر آنها چیره شد. تونیس بازگشت به گذشته را امکان پذیر نمی دید، اما دست کم در سال های اخر زندگی اش امیدوار بود که در آینده بتوان نظم اجتماعی نوینی ایجاد کرد که عناصر مثبت گماینشافت را بازآفرینی کند و آنچه را که مارشال مک لوهان چندین دهه پس از آت هکده جهان ینامید امکان پذیر سازد.
در این میان غیر شخصی بودن جامعه معاصر به این معنا خواهد بود که بیگانگی یکی از خصایص ویژه آن است.
بیشتر بخوانیم:
نظریات مرتبط با سبک زندگی وبر، بوردیو و گیدنز
تاثیر عوامل اجتماعی بر بلوغ زودرس دختران
روابط نژادی در جهان مدرن از نگاه پارک
بررسی ارزش و قضاوت ارزشی در جامعه
نقش عملکردهای خانوادگی و هوش اخلاقی در گرایش به بزه نوجوانان