امروز: یکشنبه, ۰۷ خرداد ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ ذو القعدة ۱۴۴۴ قمری و ۲۸ مه ۲۰۲۳ میلادی
سه شنبه, ۰۱ تیر ۱۴۰۰ ۱۳:۲۲
۱
PNAZAR
نسخه چاپی

ارزیابی نظریه های صفت کتل و عاملی آیزنک

ارزیابی نظریه های صفت کتل و عاملی آیزنک
به گزارشتمیم نیوز

نظریه های صفت و عاملی کتل و آیزنک نمونه هایی از رویکرد دقیقاً تجربی به بررسی شخصیت هستند. هر دو نظریه به وسیله گرداوری اطلاعات از تعداد زیادی افراد، همبسته کردن نمرات و تحلیل عاملی کردن ماتریس های همبستگی ساخته شده اند. به جای قضاوت بالینی، روان سنجی اساسی نظریه های صفت و عاملی را تشکیل می دهد. با این حال نظریه های کتل و آیزنک مانند سایر نظریه ها باید با شش ملاک نظریه مفید ارزیابی شوند.

اول اینکه آیا نظریه های صفت و عاملی پژوهش تولید میکنند؟

 نظریه های کتل و آیزنک در رابطه با این ملاک بسیار بالا ارزیابی می شوند. کتل نظریه خود را بدون اینکه به هرگونه پیش فرض درباره اینکه شخصیت چه باید باشد متوسل شود، به صورت استقرایی ساخت. این روش بسیار تجربی شاید ضد نظری به نظر برسد اما در واقع این روش دقیق نظریه پردازی است. روش های تحلیل عاملی نه تنها فرضیه هایی را به بار می آورند بلکه توانایی آزمودن آنها را نیز دارند. کتل و آیزنک چندین پرسشنامه شخصیت ساختند که مقدار زیادی پژوهش تولید کرده اند.

دوم اینکه آیا نظریه های صفت عاملی ابطال پذیر هستند؟

 ما نظریه های صفت و عاملی را  در رابطه با این ملاک، متوسط ارزیابی می کنیم با اینکه کتل و آیزنک نظریه های خود را بر اساس اصول دقیق روان سنجی ساختند اما کاملاً با یکدیگر تفاوت دارند و هیچ کدام را نمی توان به راحتی ابطال کرد.

در واقع آیزنک و کتل سعی کردند نظریه یکدیگر را باطل کنند. از این گذشته طرفداران پنج صفت اصلی شدیداً به نظریه های کتل و آیزنک حمله کردند. هیتر کتل در دفاع از پدرش تلاش کرده است نشان دهد که صفات مرتبه دوم کتل کاملا با پنج عامل اصلی مطابقت دارد در حالی که آیزنک همیشه تاکید داشت که سیستم سه عاملی او از لحاظ نظری از مدل پنج عاملی یا نظریه چند عامل کتل دقیق تر است.

این مجادله ها حاکی از آن هستند که اگر هر نظریه پرداز با یک رشته قواعد یکسانی شروع کرده بود، نظریه های صفت و عاملی می توانستند ابطال پذیر باشند اما باطل کردن مدل های نظری به دست آمده از روش های تحلیل عاملی به خودی خود خیلی دشوار است.

سوم اینکه نظریه های صفت عاملی از نظر توانایی در سازمان دادن دانش یا آگاهی، بالا ارزیابی می شوند.

هر چیزی که درباره شخصیت شناخته شده میباشد باید به کمیّت های کاهش پذیر باشد. هر چیزی را که بتوان کمّی کرد می توان ارزیابی کرد و هر چیزی را که بتوان ارزیابی کرد می توان تحلیل عاملی کرد. بنابراین عوامل به دست آمده، توصیف دقیقی از شخصیت در قالب صفات هستند. این صفات به نوبه خود می توانند چارچوبی را برای سازمان دادن مشاهدات پراکنده درباره شخصیت انسان دراختیار بگذارند. بنابراین نظریه های صفت و عاملی توانایی آن را دارند که به بسیاری از آنچه تا کنون درباره شخصیت شناخته شده اند معنی بدهند.

ملاک چهارم برای نظریه مفید، توانایی آن در هدایت کردن اعمال کارورزان است.

نظریه های صفت و عاملی در رابطه با این ملاک مبهم هستند. گرچه این نظریه ها طبقه بندی جامع و منظمی را فراهم می آورند اما چنین طبقه بندی ای برای والدین، معلمان و مشاوران چندان مفید نیستند بلکه فقط برای پژوهشگران مفیدند.

آیا نظریه های صفت و عاملی همسانی درونی دارند؟

بار دیگر این باید مبهم باشد. هر نظرییه به تنهایی مدلی از همسانی است اما دو نظریه با هم تا اندازه ای ناهمسان هستند. این ناهمسانی مشکل ساز است، مخصوصاً به این علت که تحلیل عاملی روش ریاضی دقیقی است و نظریه های عاملی قوباً تجربی هستند.

آخرین ملاک نظریه مفید ایجاز است.

به صورت ایده آل نظریه های صفت و تحلیل عاملی باید در رابطه با این ملاک، عالی ارزیابی شوند زیرا تحلیل عاملی کمترین تعداد عوامل توجیهی را بیان می کند. به عبارت دیگر هدف تحلیل عاملی این است  که تعداد متغیرها را به کمترین حد ممکن کاهش دهد. این رویکرد اساس اصل ایجاز است. نظریه آیزنک با داشتن فقط سه عامل مظهر ایجاز است. کتل از سوی دیگر نه تنها تعداد عوامل بیشتری را استخراج کرد بلکه برای اغلب آنها واژه سازی کرد بنابراین نحوه بیان آن برای افراد ناوارد مشکل ساز است.

نظریه های صفت و عاملی انسان را چگونه در نظر میگیرند؟

کتل و آیزنک به موضوعات سنتی مانند جبرگرایی در برابر انتخاب آزاد، خوشبینی در برابر بدبینی و غایت نگری در برابر علیت علاقه ای نداشتند.  در واقع نظریه های آنها به گمانه زنی درباره این مسایل مربوط نمی شوند بنابراین در رابطه با نظر آنها در مورد انسان چه می توانیم بگوییم؟

اولاً کتل و آیزنک انسان ها را به صورت متفاوت با سایر جانداران درنظر داشتند. ازدیدگاه روان سنجی انسان ها را میتوان بر اساس توانایی شان در گزارش دادن اطلاعات درباره خودشان از سایر موجودات متمایز کرد. داده ها یا اطلاعات درمورد حیوانات را می توان از سوابق زندگی (داده های L) و از طریق ارزیابی عینی عملکرد (داده های T) گردآوری کرد. با توجه به این واقعیت می توان استنباط کرد که کتل و آیزنک معتقد بودند انسان ها نه تنها از هشیاری بلکه از خودآگاهی نیز برخوردارند. انسان ها می توانند عملکرد خودشان را ارزیابی کنند و گزارش های دقیقی درباره نگرش ها، خلق و خو، نیازها، تمایلات و رفتارهای شان در اختیار بگذارند.

ثانیاً کتل و آیزنک روی عوامل ژنتیکی شخصیت تاکید زیادی کردند. هر دو معتقد بودند که صفات و عوامل عمدتاً ارثی هستند و عناصر ژنتیکی و زیستی نیرومندی دارند. بنابراین ما نظریه صفت و عاملی را از نظر تاثیرات اجتماعی بسیار پایین ارزیابی می کنیم.

از نظر تفاوت های فردی در برابر شباهت ها نظریه های صفت و عاملی به سمت تفاوت های فردی گرایش دارند. تحلیل عاملی بر اساس اصل تفاوت بین افراد و بنابراین تغییرپذیری در نمرات شان استوار است. برای مثال آیزنک نوشت که انسان ها در درجه اول افراد هستند و کتل پیشگام استفاده ازروش P بود که با تعداد زیادی نمرات به دست آمده از یک فرد واحد شروع می شود و به مشخص کردن صفات فردی می انجامد. بنابراین نظریه های صفت بیشتر از شباهت بین افراد به تفاوت های فردی می پردازد.

 

بیشتر بخوانیم :

 روش درمانی بندورا چگونه بود؟

 روان درمانی به روش مزلو

 خود (ایگو) در روان شناسی پسافرویدی اریکسون

 سایق های وسواسی- گرایش های روان رنجور

 روش های درمانی فروید - تداعی آزاد و تحلیل رویا



+ 1
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.