گوردون ویلار آلپورت در 11 نوامبر 1897 در شهر مونتزوما ایالت ایندیانا متولد شد. او چهارمین و کوچکترین پسر جان ای.آلپورت و نلی وایز آلپورت بود. تقریباً در زمان تولد آلپورت، پدرش قبل از اینکه پزشک شود، به تعدادی شغل مخاطره آمیز پرداخت، دکتر آلپورت که امکانات بیرونی کافی نداشت، بیمارستان کوچکی در منزلش راه انداخت که بیماران و پرستاران آن را اشغال کرده بودند.
آلپورت در زندگی نامه خود نوشت، اوایل زندگی او با دین داری محض پروتستان مشخص می شد. برادر او به نام فلوید که 7 سال از وی بزرگتر بود و او نیز روان شناس مشهوری شد، مادر خودرا زن متدینی توصیف کرد که بر مذهب تاکید داشت. او که قبلاً معلم مدرسه بود مزایای گفتار نیک و کردار مناسب و اهمیت جستجو کردن پاسخ های مذهبی را به گوردون آموخت.
تا زمانی که گوردون 6 ساله شد، حانواده سه بار نقل مکان کرد و سرانجام در شهر کلیولند، ایالت اوهایو اقامت گزید. آلپورت از کودکی به مسائل فلسفی و مذهبی علاقه داشت و توانایی بیانی او بهتر از بازی ها بود. او خود را منزوی اجتماعی توصیف کرد که محدوده فعالیت هایش را مشخص کرده بود. با اینکه او از بین 100 دانش آموز با مقام شاگرد دومی فارغ التحصیل شد اما خود را شاگرد باهوشی نمی دانست.
آلپورت در پاییز 1915 به پیروی از برادرش فلوید که دو سال پیشتر فارغ التحصیل شده و در آن زمان دستیار فوق لیسانس در روان شناسی بود وارد دانشگاه هاروارد شد. گوردون آلپورت در زندگی نامه اش نوشت: تقریبا زندگی من یک شبه بازسازی شد ارزش های اخلاقی من قطعا در خانه شکل گرفته بودند، آنچه تازگیی داشت، افق عقلانی وفرهنگی بود که اکنون باید به کاوش آن می پرداختم.
وارد شدن آلپورت به هاروارد از شروع 50 سال همکاری با این دانشگاه که فقط دو دقفه کوتاه داشت، خبر داد. زمانی که او در سال 1919 مدرک لیسانس خود را در فلسفه و اقتصاد دریافت کرد، هنوز درباره آینده شغلی خود مطمئن نبود. وقتی که تدریس در ترکیه را به او پیشنهاد کردند آن را فرصتی دانست برای اینکه ببیند آیا از تدریس لذت می برد؟ او سال تحصیلی 1920-1919 را در اروپا به تدریس زیان انگلیسی و جامعه شناسی در رابرت کالج استانبول گذراند.
زمانی که آلپورت ترکیه بود، کمک هزینه ای تحصیلی برای دوره فوق لیسانس در هاروارد به او توصسه شد. برادرش فاییت نیز از او دعوت کرد تا با وی در وین ملاقات کند، جایی که فایت برای کمیسیون تجارتی ایالات متحده کار می کرد. آلپورت در وین ملاقات جالبی با زیگموند فروید داشت که بر عقاید بعدی او را درباره شخصیت تاثیر عمیقی گذاشت. این جوان 22 ساله با بی باکی قابل ملاحظه ای طی نامه ای به فروید اطلاع داد که در وین است و به پدر روانکاوی فرصت ملاقات با وی را پیشنهاد داد.
معلوم شد که این رویارویی واقعه غیرمنتظره ای بود که زندگی آلپورت را دگرگون کرد. او که نمی دانست درباره چه چیزی صحبت می کند ماجرای پسر بچه ای را نقل کرد که هنگام حرکت به سمت خانه فروید او را در تراموا دیده بود. این پسر که تقریباً 4 ساله بود، فوبی آلودگی آشکاری را نشان داده بود و مرتباً به مادر شسته رفته اش از کثیفی تراموا شکایت می کرد.
آلپورت ادعا کرد علت انتخاب این رویداد خاص این بود که می خواست توجه فروید را به فوبی آلودگی در پسری به این کوچکی جلب کند اما وقتی فروید با مهربانی چشمان شفابخش خود را به او دوخت و گفت یا آن پسربچه تو بودی؟ آلپورت سخت متحیر شد. آلپورت گفت به قدری احساس گناه کرد و سریعاً موضوع صحبت را عوض کرد.
آلپورت این ماجرا را بارها تعریف کرد، به ندرت کلمه ای از آن را تغییر داد و هرگز باقی آنچه را که بین او و فروید گذشته بود، آشکار نکرد. با این حال آلان المر از توصیف مکتوب آلپورت درباره آنچه بعدا اتفاق افتاد پرده برداشته است. بعد از اینکه آلپورت متوجه شد فروید انتظار مشاوره حرفه ای را دارد، درباره نفرت خود از کشمش پخته صحبت کرد.
به او گفتم فکر میکنم علت آن این باشد که وقتی سه ساله بودم پرستاری به من گفت آنها ساس هستند. فروید پرسید وقتی این واقعه را به یاد آوردید نفرت شما از بین نرفت؟ گفتم نه، او پاسخ داد دراین صورت به عمق آن نرفته اید.
آلپورت نوشت که بعد از این بحث، درباره مشکلات جنسی رایج در مردان جوان هم سن خودم صحبت کردم و سرانجام آلپورت از فروید خواست روان کاوی را در آمریکا به او توصیه کند و فروید آ.آ.بریل شاگرد قدیمی و مترجم خود را پیشنهاد کرد. آلپورت نوشت که بعد با احساس واضح احترام و علاقه به فروید، از او جدا شدم گو اینکه مکالمه کوتاه ما با اهداف مختلفی آغاز شده بود.
بعد از اینکه آلپورت به هاروارد برگشت به سرعت تحصیلات خود را به اتمام رساند و در سال 1922 در سن 24 سالگی دکترای خود را در روان شناسی دریافت کرد. رساله او با عنوان بررس تجربی صفات شخصیت همراه با کاربرد آن در مسائل تشخیص اجتماعی، تاثیر جان واتسون و رویکرد رفتارگرای او را به شخصیت نشان داد.
آلپورت 2 سال بعدی را در اروپا گذراند و تحت سرپرستی روان شناسان بزرگ آلمان، مکس ورتهایمر، ولفانگ کهلر، ویلیان استرن، هینز ورنر و سایرین در برلین و هامبورگ مطالعه کرد. نیمه دوم تجربه اروپایی او در کمبریج انگلستان سپری شد که در آنجا فرصت یافت تا آنچه را که در آلمان آموخته بود جذب کند.
تو در سال 1924 بار دیگر به هاروارد برگشت و از جمله چندین درس، درس تازه ای را در روان شناسی شخصیت تدریس کرد. این درس که شخصیت و اصلاح اجتماعی نام داشت در سال 1924 در دپارتمان اخلاق اجتماعی تدریس می شد و سال بعد در دپارتمان روان شناسی به شخصیت: جنبه های روان شناسی و اجتماعی آن، تغییر نام یافت. آلپورت در زندگی نامه خود اعلام داشت که این درس اولین درس در شخصیت بود که در آمریکن کالج ارایه شد. این درس، اخلاق اجتماعی و تعقیب نیکی و اخلاقیات را با رشته علمی روان شناسی ترکیب کرد.
آلپورت دو سال بعد از شروع تدریس در هاروارد پستی را در کالج دارتموت گرفت. چهار سال بعد به هاروارد برگشت و باقی عمر حرفه ای خود را آنجا گذراند.
آلپورت در سال 1925 با آدالوفکین گولد که وی از زمانی که هر دو دانشجوی دوره لیسانس بودند می شناخت، ازدواج کرد. آدا آلپورت که مدرک فوق لیسانس خود را در روان شناسی بالینی از هاروارد گرفته بود، آموزش بالینی داشت که شوهرش فاقد ان بود. او در تعدادی از کارهای گوردون مشارکت باارزشی داشت،مخصوصاً در دو مورد پژوهی عمیق جنی گوو مسترسون و ماریون تیلور که هرگز منتشر نشد، کمک شایانی به او کرد.
آلپورت یک فرزند به نام رابرت داشت که پزشک اطفال شد و بنابراین آلپورت را بین دو نسل از پزشکان قرار داد، واقعیتی که او را بسیار خوشحال کرد. آلپورت در سال 1939 به عنوان رئیس انجکم روان شناسی امریکا انتخاب شد. در سال 163 جایزه مدال طلای APA را دریافت کرد، در سال 1964 به دریافت جایزه خدمات برجسته عملی APA مفتخر شد و در سال 1966 به لقب اولین استاد اخلاق اجتماعی ریچارد کلارک کابوت در هاروارد مفتخر شد.
آلپورت که سیگاری قهاری بود در 9 اکتبر 1967 در اثر سرطان ریه درگذشت.
بیشتر بخوانیم:
زندگی نامه آلبرت بندورا؛ روانشناسی ثمره یک رویارویی تصادفی