امروز: شنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۳ برابر با ۳۰ ربيع الآخر ۱۴۴۶ قمری و ۰۲ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی
سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۰ ۱۰:۱۵
۵
PNAZAR
نسخه چاپی

اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی مارتین هایدگر

اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی مارتین هایدگر
به گزارشتمیم نیوز

مارتین هایدگر یکی از بنیادگذاران و نمایندگان اصلی اگزیستانسیالیسن آلمانی. او رساله دکترای خود را تحت راهنمایی ریکرت نوشت و دستیار هوسرل شد و در ماربورگ و فرایبورگ تدریس کرد. آثار اصلی او هستی و زمان، کانت و مساله متافیزیک، مقدمه ای بر متافیزیک.

او در سخنرانی خود به مناسبت ریاست دانشگاه فرایبورگ در 1933، ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم را پذیرفت و به عضویت این حزب درآمد. مقوله های اصلی فلسفه او ترس، نگرانی و جز آنها یعنی شکل های از پیشی شخصیت انسانی اند.

این شکل ها وجود ذهنی انسان را تشکیل می دهند که هایدگر آن را هستی در جهان می خواند. از این رو آموزه شکل های از پیشی به صورت آموزه شکل های از پیشی هستی، همچون هستی شناختی بنیادی در می آیند. انسان برای دریافتن معنای وجود باید خود را از تمامی اهداف عملی خلاص کند و به فناپذیری، شکنندگی خویش وقوف یابد.

به عقیده هایدگر انسان فقط با احساس اینکه دائما با مرگ روبرو است قادر به درک اهمیت و غنای هر لحظه در زندگی و خلاص شدن از بت های وجود اجتماعی، اهداف، آرمان ها و انتزاعیات علمی است. فلسفه هایدگر گرایش های خردگریزانه کرکه گور، فلسفه زندگی شوپنهاور و برگسون و پدیدارشناسی هوسرل را تلفیق می کند. بدبینی و دشمنی عمیق با علم و تکنولوژی ذاتی اگزیستانسیالیسن هایدگر است.

هایدگر به تعبیر خرگرایانه یک سویی فلسفه چونان علم عقل که بر تقابل بنیادی عقل و فاهمه (ایده آلیسم کلاسیک آلمانی) به وجود آمده است، حمله می برد. او نقص این دریافت فلسفه را در این مورد می بیند که فلسفه معنای تعقل به خود می گیرد و نیز می کوشد میان موضع خود و موضع کسانی که فلسفه را چونان گونه ای شناخت خردگریزانه می دانند تفاوت گذارد.

او می گوید برای این که حوزه خردگریزی را مشخص کنیم باید حدود خرد را نیز تعریف کنیم. هیچ کس تاکنون معنای خرد را روشن نکرده. شاید خرد صرفاً عنوان سالار فلسفه را غصب کرده است؟ او میگوید چه کسی این حق را به او داده؟ شاید آنچه را ما عقل می خوانیم صرفاً برآیند دو هزار سال تکامل فلسفه است. پس عقل منبع فلسفه نیست، که بر عکس است و چون تاریخ فلسفه، تاریخ کورمالی کردن در پی حقیقت است آیا عقل همین جست و جوی کور، و به عبارت دیگر آیا گمراهی تفکر بشری نیست؟ آیا عقل شکل تحقیر شده تفکر نیست؟

هایدگر می کوشد که هم از تعریف خردگرایی و هم از تعریف خردگریزی طفره رود ولی وی گرایش شدیدی به خردگریزی نشان می دهد. این را بیشتر در دریافت آشکارا خرد ستیز اگزیستانس خردگریز تعریف ناپذیر او می توان دید.

به باور هایدگر انسان الزاماً همواره و همه جا با هستی یا وجود هماهنگی دارد ولی خود به این امر آگاه نیست زیرا او بدون واسطه در اختیار آن چیزی است که موجود است، اشیایی او را احاطه کرده اند، روابط انسانی غیر شخصی و به این دلیل مقتضیات هستی را جواب نمی دهند. فلسفه بازگشت انسان به خویشتن خودف به هستی آغازین خود، پیوستن آگاهانه وجود انسان به آن (هستی)، تحقق گوهر وجود انسان است.

به باور هایدگر، اگر در فلسفه یونان باستان گوهر زبان بدون واسطه به عنوان لوگوس پدیدار شد، فلسفه بعدی این مکاشفه شهودی نخستین هستی را از دست داد و انسان مدرن تنها با بازگشت دائم به منبع باستانی یونانی فلسفه، می تواند آن را بازیابد.

تفکر، زبان و سایر فعالیت های عقلانی، هیچ یک از این ها نمی توانند به هستی راه یابند، این ها به موجودها و هستنده ها آلوده می شوند و فقط با آگاه شدن از این که این صرفا وجود (اگزیستانس) است، می توان به ندای هستی گوش فراداد، به آن توجه کرد و به دعوت آن پاسخ گفت.

درک این نکته دشوار نیست که هستی در فرهنگ فلسفه هایدگر همان شیء در خود ناشناختنی کانت است؛ ولی به رغم کانت، هایدگر بر این باور است که فلسفه تا آنجا معنا دارد که از شناخت پذیری آن که موجود است رویگردان شود و بکوشد حضور هستی ناشناختنی را بفهمد (نه آن که بشناسد که این ناممکن است). بدین گونه تشخیص می دهد که موجود دقیقاً بدین علت که موجود است هستی نیست.

بدین گونه هایدگر بیگانگی فلسفه از علم،گرایش اساسی انحطاط ایده آلیسم معاصر، را تکمیل می کند و از آن دفاع می نماید. به تعبیر او علم عبارت است از شناخت آنچه موجود است ولی هستی ندارد و بدین ترتیب بی معناست. بنابراین علم، گریزی از هستی وجود موحود است.

فلسفه اگر از حکم مطلق هستی شناسی بنیادی هایدگر پیروی کند، از ریشه با علم متضاد است: فلسفه به آن معنا که علوم موضوعی برای مطالعه خود دارند، موضوعی ندارد. زیرا موضوع فلسفه هستی ای است که نمی توان بر آن تسلط یافت زیرا ما خودمان به آن تعلق داریم.

پس به نظر هایدگر هستی تعریف ناپذیر است و به همین گونه است فلسفه، که شناخت نیست آگاهی است و تازه تماماً فردی است، چون آگاهی اجتماعی کلاً تسلیم آن چیزی می شود که غیرشخصی و بیگانه شده از هستی است.

به باور هایدگر فلسفه باید از تمامی پژوهش های مثبت در واقعیت چشم پوشد، فلسفه یعنی انکار هرگونه معنا کردن زنده هر واقعیت شناختنی و هر نظریه علمی است که واقعیت را مطالعه می کند. فلسفیدن بر بیگانگی شخصیت انسان غلبه نمی کند، یگانه هدف آن غلبه بر این تصور وهم آمیز است که می توان بر این بیگانگی غلبه کرد.

این راه حل پرسش جوهر فلسفه که آن را به آسانی می توان درک کرد، معرفی مختصری از فلسفه اگزیستانسیالیستی است ولی اگر ما تعبیر خردگریزانه ویژه هایدگر را از هستی کنار بگذاریم، نتایجی که او به آنها می رسد اساساً با عقاید فیلسوفان ارتجاعی معاصر هماهنگ است که خلاصه آن عبارت است از این که زندگی انسانی اساساً تغییرناپذیر است، که پیشرفت اجتماعی توهمی بیش نیست و این که آگاهی از این حقیقت عالی ترین چیزی است که فلسفه تا کنون به آن رسیده است. این بدین معناست که بحران فلسفیدن ایده آلیستی چونان راه حل نهایی دنبال کردن پرسش دیرینه فلسفه تصویر می شود.

هایدگر به هستی شناس بنیادی خود، همچون انحرافی اساسی از همه سنن فلسفی پیشین یا به عبارت دقیق تر، سنتی که از سقراط آغاز می شود، می نگرد. او هیچ بررسی مشخصی از تکامل فلسفه، مقام آن در زندگی اجتماعی یا رابطه اش با علوم مثبته به عمل نمی آورد.

این حقیقت که فلسفه به عنوان شناخت نظری به شکل ماقبل از علمی خود ظهور می کند و سپس در مقابل علوم مثبته ای که از آن جدا شده اند یا به طور جداگانه شکل گرفته اند، می ایستد، در نظر هایدگر جنبه مطلق به خود می گیرد و هایدگر آشکارا این حقیقت را که قرار گرفتن شناخت فلسفی در برابر علوم مثبت به هیچ وجه به معنای اسقلال از آنها نیست نادیده می گیرد.

هایدگر در بحث شناخت ناپذیری هستی آنچه وجود دارد و بدین سان با برپا داشتن بنیانی هستی شناختی برای نظریه خود مبنی بر تقابل فلسفه با شناخت علمی، در واقع از هستی اجتماعی که تا حدود زیادی تعیین کننده فلسفه است، چشم می پوشد.

به باور هایدگر عصر زرین فلسفه در گذشته قرار دارد و آنچه امروز باید بکنیم رجعت به این منبع یونانی باستان است. او به دوره آغازین اندیشه فلسفه، چونان عالی ترین نقطه فهم وجودی می نگرد زیرا که به گفته او فهم وجودی به گونه ای متافیزیکی از شناخت، از پژوهش جدا می گردد.

به گفته یکی از فلسفه پژوهان، هایدگر در اواخر عمر دیگر از هستی شناسی اش بیزار می شود. او می گوید اندیشه تازه وی دیگر هستی شناسی نیست زیرا هستی ناشی مابعدالطبیعه است و مابعدالطبیعه فراموش کردن هستی است... او که زمانی به هدف بنیانگذاری فلسفی علوم آغاز به کار کرده بود، دیگر جویای علم نیست، او حقیقت هستی را می جوید و بر این باور است که یافتن حقیقت هستی کار هیچ علمی نیست.

هایدگر نمی خواهد چیزی را بکاود، او نمی خواهد دست به کاری بزند زیرا دست به کاری زدن و کاویدن و پژوهیدن تکنیک است و تکنیک دشمن هستی است. او می خواهد خود را در هستی رها کند، آرام بنشیند، در اندیشه فرورود و فرج هستی را انتظار بکشد.

گویند زمانی دانشجویی که از گفته های استاد درباره بلای تکنیک سخت آشفته شده بود از وی می پرسد: حال چه باید کرد؟ و هایدگر به او پاسخ داده است: هیچ، کاری کردن تکنیک است و با تکنیک نمی توان به جنگ رفت.

بدین گونه هستی شناسی بنیادی هایدگر سودمندی ادعایی خود را ثابت نکرد، چون خود او به سرانجام پیروزی نرسید.

فیلسوف اینک دیگر در پی کارآیی نیست و اندیشه تازه خود را درباره هستی بر پایه سودمندی برای بنیانگذاری فلسفه و علم توضیح نمی دهد... اگر بپذیریم که سررشته تاریخ در دست خود هستی است و همه چیز تقدیر هستی است، پس آنچه نیز استاد می گوید، از سوی خود هستی مقدر شده است و در واقع نیز استاد پروایی ندارد که ادها کند، از زبان هستی سخن می گوید .

به راستی هستی کجاست؟ این هستی است، این اتاق، این میز، این دفتر؟ هستندگان نمی گذارند هستی را ببینیم. می گوییم هستی و به هستندگان می اندیشیم. هستی روزگاری پرتو افکند. در یونان پرتو حسنش ز تجلی دم زد، این تجلی اما چشم یونانیان را کور کرد.

یونان آغاز نخست است، آغازی ناکام و برفرجام. با این همه اگر در جهان شمع معرفتی می سوزد به برکت همین آغاز یونانی است. جهان ما اما جهانی است بی بنیاد. قرارستان جهان ما تکنیک است و تکنیک حرکت از قدرت به قدرت است. تکنیک هرزروی است، تکنیک درجا زدن است، دستاور آن هیچ است، هیچی است، هیچ انگاری است. خدا از زمین فاصله گرفته، هر قداستی از میان رفته، همه چیز تابع فرمول های ریاضی شده. هر چیزی را بنیادی است، این بنیاد جهان بی بنیاد ماست!

 

بیشتر بخوانیم:

 تاثیر عصر روشنگری و انقلاب فرانسه بر فلسفه

 پیدایش مارکسیسم

 دگردیسی تجربه گرایی و خلاصه ای از فلسفه جان لاک

اپیکوریان؛ اتم گرایان متأخر

 آشنایی با مارکوس آورلیوس و فلسفه رواقی

 نظر فلاسفه در مورد آزادی اجتماعی



+ 5
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.