پابلو دوستداشتنی (Loving Pablo) داستانی را دوباره بازگو میکند که سالها قبل در مجموعه تلویزیونی با کیفیتتری به نام نارکوس (Narcos) دیده بودیم و به جز بازیهای نسبتاً خوب خاویر باردم و پنه لوپه کروز، فیلم چیز تازهای برای ارائه یک روایت مهیج ندارد.
پابلو دوستداشتنی فیلمی که توسط فرناندو لئون دی آرونا نوشته و کارگردانی شده است که اولین بار در بخش خارج از مسابقه هفت و چهارمین مراسم ونیز بر روی پرده سینما رفت و سپس در بخش ویژه جشنواره فیلم تورنتو ۲۰۱۷ هم به نمایش درآمد. پابلو دوست داشتنی از رمانی به همین نام نوشته ویرجینیا ولخو (که پنه لوپه کروز نقشش را در فیلم بازی کرده است) اقتباس یافته که البته نام اصلی رمان، «پابلو دوست داشتنی، پابلو نفرتانگیز» (Loving Pablo,Hating Pablo) است که کارگردان تصمیم گرفت که بخش اول اسم رمان را بر روی اثر خود بگذارد.
ویرجینیا که راوی داستان است، ماجرا را از همان ابتدا توضیح میدهد که چگونه با پابلو آشنا شده است و سپس رابطهی نامشروعی بین آنها صورت میگیرد، تا آنجا که پابلو از فشارها و تهدیدهای غیرمستقیم دولت کلمبیا و آمریکا خلاص شود، تصمیم میگیرد وارد کار سیاست شده و سپس نماینده مجلس کلمبیا میشود.
در طول فیلم، فقط چند سکانس از رابطهی پابلو و ویرجینیا را میبینیم و بعد از آن ویرجینیا از یک شخصیت اصلی، به یک خرده شخصیتی تبدیل میشود که فقط داستان را روایت میکند و سپس فیلم فقط بر پابلو اسکوبار تمرکز می کند که چگونه قدرت و عظمت خود را از دست میدهد.
بازیهای خاویر باردم و پنه لوپه کروز که هشتمین همکاری مشترک شان را ارائه می کنند، قابل قبول است اما خاویر باردم به مراتب فیلم را مال خودش کرده است. گریم و رفتار شبیه به اسکوبار واقعی و لهجهی غلیظ اسپانیولی، خونسردی و خشم موجود در چهرهاش، رنگ و بوی متفاوتی به فیلم داده است.
چارلز برامسکو در باره این فیلم می گوید:
اگر همه چیز را کنار بگذاریم ، فیلم پابلوی دوست داشتنی یک «خاویر باردم» را به ما نشان می دهد که نیمه برهنه در جنگل های آمریکای جنوبی با یک اسلحه نیمه خودکار در حال فرمانروایی است. با صحنه هایی در فیلم روبرو می شویم که خوشایند نیستند اما شاید بتوان روی آنها نام بامزه یا به یاد ماندنی گذاشت. اگر «آرائونا» تصمیم می گرفت تا تنها یک سکانس دیگر به فیلم اضافه کند، شاید آن سکانس بسیار سورئال از آب درمی آمد. پر واضح است که حضور «باردم» در این فیلم کاملا به دلایل مالی بوده است. «باردم» و «کروز» در به تصویر کشیدن دو شخصیت اغراق شده خوب عمل کرده اند اما کشش مناسبی بین آنها به تصویر کشیده نشده است. با این حال «آرائونا» راهی بجز استفاده از این دو ستاره نداشته تا روایت پر افت و خیزش را به سر منزل مقصود برساند.
گای لوج در باره این فیلم گفته است که:
طولانی، وراج و مستهجن. یک فاجعه ی هنری مسلم از فرناندو لئون دی آرائونا که سعی کرده با استفاده از سبک کمدی های قدیمی کلمبیایی یک فیلم بیوگرافیک درباره پابلو اسکوبار بسازد و تلاش شکست خورده ای در ارائه ی یک آلترناتیو از یک متریال آشنا داشته و در این راستا تلاش کرده تا داستان زندگی اسکوبار را از دید معشوقه ی او که یک خبرنگار به نام ویرجینیا وایخو بوده را به تصویر بکشد که در این کار هم موفقیتی کسب نکرده است. حضور ویرجینیا در این فیلم تاریخی کارتون وار پر از خون ریزی دقیقا به اندازه ی بقیه ی شخصیت های فیلم است. آرائونا در بازی گرفتن از پنه لوپه کروز و خاویر باردم هم بسیار سطحی عمل کرده است، درحالی که این دوبازیگر یک زوج واقعی هستند اما زوج آنها در فیلم بسیار مصنوعی به نظر می رسد.
بیشتر بخوانیم:
شام من با هروه، واقعیتی که دنکلچ به آن گیرایی می دهد
پاکسازی (the Purge)؛ ایده ای عالی با پایان ناامید کننده
روح عریان آدمها در کشتار Carnage پولانسکی