مزلو ویژگی افراد خودشکوفا را که حداقل تا اندازه ای از آنها برخوردار هستند، فهرست کرد.
برداشت کارآمدتر از واقعیت
افراد خودشکوفا راحت تر می توانند تصنعی بودن آدم ها را تشخیص دهند. آنها می توانند حالت واقعی را از ساختگی، نه تنها در افرا، بلکه در ادبیات، نقاشی و موسیقی تشخیص دهند. صورت ظاهر آنها را گول نمی زند و می توانند به صفات مثبت و منفی که به راحتی برای اغلب افراد آشکار نیستند، پی ببرند. آنها می توانند بالاترین ارزش ها را روشن تر از سایر افراد درک کنند. این افراد تعصب کمتری دارند و به احتمال کمتری دنیا را آن گونه که دوست دارند باشد، می بینند.
در ضمن افراد خودشکوفا ترس کمتری دارند و در مورد امور ناشناخته احساس آرامش بیشتری می کنند. آنها نه تنها می توانند ابهام را تحمل کنند بلکه فعالانه در جستجوی آن هستند و در مورد مسائل و معماهایی که راه حل درست یا غلط قطعی ندارند احساس آرامش می کنند. آنها از مسائل تردید برانگیز، نامطمئن، مبهم و مسیرهای ناشناخته استقبال میکنند، خصوصیتی که افراد خودشکوفا را برای فیلسوف، کاوشگر یا دانشمند شدن، بسیار مناسب می سازد.
پذیرش خود، دیگران و طبیعت
افراد خودشکوفا می توانند خود را آنگونه که هستند، بپذیرند. آنها حالت دفاعی و ظاهر ساختگی ندارند، و احساس گناه خودشکن نمی کنند، اشتهای خوبی برای غذا، خواب و میل جنسی دارند، از نقطه ضعف های خود بیش از حد عیب جویی نمی کنند و زیر فشار اضطراب یا شرم زیاده از حد قرار ندارند.
به همین صورت آنها دیگران را می پذیرند و نیاز وسواسی به دستور دادن، آگاه ساختن، یا تغییر دادن ندارند. آنها می توانند ضعف های دیگران را تحمل کنند و قوت های دیگران آنها را تهدید نمی کنند. آنها طبیعت، از جمله طبیعت انسان را آن گونه که هست، می پذیرند و از خودشان یا دیگران توقع کمال ندارند. آنها می دانند که انسان ها رنج می کشند، مسن می شوند و میمیرند.
همان گونه که کودک دنیا را با چشمانی غیر نقادانه، کم توقع و معصومانه می نگرد و صرفا آنگونه که اوضاع هست به آن توجه می کند و آن را مورد مشاهده قرار می دهد بدون اینکه درباره آن بحث کند یا توقع داشته باشد طور دیگری باشد، فرد خودشکوفا نیز ماهیت انسان را در خودش و دیگران به همین صورت در نظر می گیرد.
خودانگیختگی، سادگی و طبیعی بودن
افراد خودشکوفا خودانگیخته، ساده و طبیعی هستند. آنها نامتعارف هستند ما نه از روی وسواس، آنها خیلی پایبند اصول اخلاقی هستند ولی ممکن است غیر اخلاقی یا ناهمرنگ به نظر برسند. آنها معمولاً به این علت که موضوع اهمیت چندانی ندارد یا به احترام دیگران، به صورت نامتعارف رفتار می کنند اما در صورتی که شرایط ایجاب کند، می توانند نامتعارف و سازش ناپذیرتر باشند حتی اگر به قیمت طردشدگی و نکوهش تمام شود.
شباهت بین افراد خودشکوفا و کودکان و حیوانات، در خودانگیختگی و رفتار طبیعی آنهاست. آنها معمولا ساده زندگی می کنند زیرا نیازی ندارند در پناه یک پوشش پیچیده، دنیا را فریب دهند. آنها ظاهر سازی نمی کنند و از ابراز شادی، شعف، تاسف، خشم یا هیجانات دیگری که عمیقا احساس می شوند واهمه ای ندارند.
تمرکز بر مشکلات
چهارمین ویژگی افراد خودشکوفا علاقه آنها به مشکلات خارج از خودشان است افراد غیر خودشکوفا خودمدار هستند و تمام مشکلات دنیا را در رابطه با خودشان در نظر می گیرند، در حالی که افراد خودشکوفا تکلیف گرا هستند و به مشکلات خارج از خودشان می پردازند. این علاقه به افرادخودشکوفا امکان میدهد ماموریتی را در زندگی ترتیب دهند، هدفی برای زیستن که از خود بزرگ نمایی فراتر می رود. شغل آنها صرفا وسیله ای برای تامین معیشت نیست بلکه رسالت، وظیفه و هدف است.
افراد خودشکوفت چارچوب داروی خود را به فراتر از خویشتن گسترش می دهند. آنها به مسایل جاودانی می پردازند و برای پرداختن به این مسائل، فلسفه ای قاطع و شالوده ای اخلاقی دارند. آنها به مسائی جزئی و پیش پا افتاده نمی پردازند. برداشت واقع بینانه آنها ایشان را قادر می سازد مسایل مهم زندگی را از مسایل بی اهمیت تشخیص دهند.
نیاز به تنهایی
افراد خودشکوفا از ویژگی جدایی برخوردارند که به آنها امکان میدهد تنها باشند بدون اینکه احساس تنهایی کنند. زمانی که آنها با دیگران یا تنها هستند، احساس آرامش می کنند. چون آنها قبلاً نیازهای محبت و تعلق پذیری خود را ارضا کرده اند، نیاز چندانی ندارند که دیگران آنها را احاطه کنند و می توانند از تنهایی و خلوت خود لذت ببرند.
متاسفانه همیشه دیگران این ویژگی جدایی را درک نمی کنند یا نمی پذیرند. امکان دارد افراد خودشکوفا منزوی یا بی علاقه به نظر برسند اما در واقع بی علاقگی آنها به مسائل جزیی محدود می شود. آنها نگران رفاه دیگران هستند بدون اینکه خود را در مسائل جزیی و بی اهمیت درگیر کنند. از آنجایی که آنها انرژی کمی را برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران یا سعی در کسب محبت و پذیرش صرف می کنند، برای تصمیم گیری های مسئولانه توانایی بیشتری دارند. آنها خودران هستند و در برابر تلاش های جامعه برای وادار کردن آنها به تبعیت از آداب و رسوم مقاومت می کنند.
خودمختاری
ویژگی مربوط دیگر، خودمختاری یا توانایی مستقل بودن از فرهنگ و محیط است: افراد خودشکوفا برای رشد به خودشان متکی هستند، هر چند که زمانی در گذشته مجبور بودند از دیگران محبت و ایمنی دریافت کنند. هیچ کس خودمختار به دنیا نیامده و بنابراین هیچ کاملا از دیگران مستقل نیست. خودمختاری را فقط می توان از طریق روابط رضایت بخش با دیگران کسب کرد. با این حال اطمینان فرد از اینکه بدون قید و شرط برای آنچه هست پذیرفته و عزیز می باشد، می تواند نیروی قدرتمندی برای کمک به احساس ارزشمندی باشد. بعد از اینکه این اطمینان حاصل شدف فرد دیگر برای عزت نفس به دیگران منکی نخواهد بود.
افراد خودشکوفا از این اطمینان و بنابراین از مقدار زیادی خودمختاری برخوردارند که به آنها امکان میدهد نه تنها از انتقاد مشوش نشوند بلکه نسبت به چاپلوسی بی اعتنا باشند. این استقلال به آنها آرامش و صفای درونی نیز می دهد که کسامی که برای تایید دیگران زندگی می کنند، از آنها بهره مند نیستند.
تازگی درک مداوم
مزلو نوشت: افراد خودشکوفا توانایی شگفت آوری برای درک کردن دوباره خوبی های اساسی زندگی به صورت تازه و بی آلایش همراه با حالت شکوه، تعجب و حتی وجد دارند.
آنها از سلامتی جسمانی خودشان، دوستان و افراد عزیز، امنیت اقتصادی و آزادی سیاسی عمیقاً آگاه اند. افراد خودشکوفا برخلاف کسامی که موهبت ها را امری بدیهی می دانند، پدیده های روزمره مانند گل هاف غذا و دوستان را با نگاهی تازه در نظر می گیرند. آنها از دارایی های خود آگاه اند و وقت خود را در شکایت کردن از وجود کسل کننده و ملال آور تلف نمی کنند.
تجربه اوج
هنگامی که تحقیق مزلو درباره افراد خودشکوفا ادامه یافت، به طور غیر منتظره ای کشف کرد که این افراد تجربیات اسرارآمیزی داشته اند که نوعی احساس تعالی در آنها ایجاد کرده بودند. او در آغاز تصور کرد که این به اصطلاح تجربیات اوح در افراد خودشکوفا شایع تر از افراد غیر خودشکوفا هستند. اما بعداً اظهار داشت که اغلب افراد یا تقریبا همه افراد، تجربیات اوج، یا حالت های وجدآور داشته اند.
همه تجربیات اوج شدت نابرابر ندارند. برخی فقط به صورت خفیف، برخی به طور متوسط و برخی دیگر خیلی شدید احساس می شوند. این تجربیات اوح در حالت خفیف، برای همه پیش می آیند، هرچند که به ندرت مورد توجه قرار می گیرند.
برای مثال دوندگان دو استقامت اغلب نوعی تعالی، از خود بیخود شدگی یا احساس جدا شدن از بدنشان را گزارش می دهند. افراد گاهی در مدت لذت شدید، دستخوش تجربیات اسرارآمیز یا اوج می شوند. دیدن غروب یا سایر جلوه های طبیعت ممکن است تجربه اوج را ایجاد کند اما این تجربیات را نمی توان به اراده خود به بار آورد بلکه معمولا به صورت غیرمنتظره روی می دهند.
تجربه اوج به چه می ماند؟
مزلو چند رهنمود ارائه داد که می توانند به پاسخ این سوال کمک کنند. اولاً تجربیات اوج کاملا طبیعی و بخشی از ساخت انسان هستند. ثانیاً افرادی که تجربه اوج دارند کل دنیا را به صورت یک پارچه یا یک تکه می بینند و جایگاه خود را در این دنیا به روشنی درک می کنند. در ضمن افرادی که تجربه اوج دارند، در این مدت اسرارآمیز، احساس فروتنی بیشتر و در عین حال احساس قدرت بیشتری می کنند.
آنها احساس می کنند منفعل، گیرنده، بیشتر طالب شنیدن و بیشتر قادر به شنیدن هستند. آنها به طور همزمان احساس می کنند در قبال فعالیت ها و ادراک شان مسئولیت بیشتری دارند، فعال تر و آزادتر هستند. افرادی که تجربه اوج دارند، ترس، اضطراب و تعارض ندارند و با محبت تر، پذیراتر و خودانگیخته تر می شوند. گرچه این افراد اغلب از هیجان هایی مانند هیبت، شگفتی، شوق، وجد، تکریم، فروتنی و تسلیم خبر می دهند اما نمی خواهند چیزی عملی از این تجربه به دست آورند. آنها اغلب سردرگمی در زمان و مکان، فقدان خودآگاهی و نگرش از خود گذشته و توانایی فراتر رفتن از قطبیت های روزمره را تجربه می کنند.
علاقه اجتماعی
افراد خودشکوفا از علاقه اجتماعی، احساس جمعی یا احساس یکی بودن با کل بشریت برخوردارند. مزلو دریافت که افراد خودشکوفا نوعی نگرش دلسوزانه نسبت به دیگران دارند. با اینکه آنها اغلب احساس می کنند مانند بیگانه ای در سرزمین غریبه هستند اما خود را با دیگران یکی می دانند و واقعا علاقه دارند به دیگران، دوستان و غریبه ها کمک کنند.
افراد خودشکوفا ممکن است از دست دیگران عصبانی، دلخور یا متنفر شوند اما احساس محبت به انسان ها در کل را حفظ میکنند. مزلو به طور اختصاصی تر اظهار داشت که افراد خودشکوفا اغلب از نقطه ضعف های افراد معمولی غمگین، ذله و حتی خشمگین می شوند اما با این حال همچنان نسبت به آن افراد احساس خویشی می کنند.
روابط میان فردی
کیفیت خاص روابط میان فردی در ارتباط با علاقه اجتماعی است که احساسات عمیق نسبت به افراد را در بردارد. افراد خودشکوفا احساس مهرورزانه ای نسبت به دیگران در کل دارند اما روابط صمیمانه آنها به چند نفر محدود می شود. آنها نیاز ندارند با هر کسی دوست باشند اما چند رابطه میان فردی مهم آنها کاملاً عمیق هستند. آنها از بین افراد بسیار سالم دوست می گیرند و از برقراری روابط صمیمانه با افراد وابسته و ناپخته خودداری می کنند اما علاقه اجتماعی آنها باعث می شود که با این افراد کمتر سالم، احساس همدلی کنند.
معمولا افراد خودشکوفا بد فهمیده و گاهی توسط دیگران تحقیر می شوند. از سوی دیگر شماری از آنها بسیار عزیز هستند و گروه بزرگی از ستایش کنندگان و حتی شیفتگان را جذب می کنند مخصوصاً اگر در حیطه حرفه ای خود مشارکت چشمگیری کرده باشند. آن افراد سالمی که توسط مزلو مورد بررسی قرار گرفتند از این تکرین و ستایش احساس ناراحتی و شرمندگی می کردند و در عوض روابطی را ترجیح می دادند که متقابل باشد نه یک طرفه.
ساختار منش دموکراتیک
مزلو دریافت تمام افراد خودشکوفایی که او مورد بررسی قرار داد، از ارزش های دموکراتیک (آزادمنشانه) برخوردار بودند. آنها می توانستند با دیگران صرف نظر از طبقه اجتماعی، رنگ پوست، سن یا جنسیت، صمیمی و با ملاحظه باشند و در واقع به نظر می رسید آنها نسبت به تفاوت های سطحی بین مردم کاملا ناآگاه هستند.
افراد خودشکوفا غیر از این نگرش دموکراتیک میل و توانایی آموختن از هرکسی را دارند. آنها در موقعیت یادگیری تشخیص می دهند در مقایسه با آنچه می توانند بدانند چقدر کم می دانند. آنها تشخیص می دهند که افراد نه چندان سالم، چیزهای زیادی برای ارائه دادن به آنها دارند و در حضور این افراد خاض و فروتن هستند.
با این حال آنها رفتار شرارت بار دیگران را به صورت منفعلانه تحمل نی کنند بلکه با افرادشرور و رفتار شرارت بار مبارزه می کنند. آنها خیلی کمتر از افراد معمولی در مورد خشم خودشان تردید نشان میدهند.
تمایز وسیله از هدف
افراد خودشکوفا درک روشنی از رفتار درست و غلط دارند و درباره ارزش های بنیادی تعارض ناچیزی دارند. آنها بینش خود را به جای وسیله بر اهداف متمرکز می کنند و توانایی زیادی در متمایز کردن این دو دارند. چیزی را که دیگران وسیله در نظر می گیرد مانند خوردن یا ورزش کردن، افراد خودشکوفا اغلب به صورت هدف می انگارند. آنها از انجام دادن هرکاری به خاطر خود آن کار و نه فقط به خاطر اینکه وسیله ای است برای هدفی دیگر لذت می برند.
مزلو در توصیف افراد خودشکوفایی که مورد بررسی قرار داد می گوید: آنها می توانند از رفتن به مکانی و رسیدن به آن به خاطر خود این کار لذت ببرند. گاهی امکان دارد آنها از یک کار بسیار پیش پا افتاده معمولی، بازه ای بسازند که به صورت درونی لذت بخش باشد.
شوخ طبعی فلسفی
ویژگی برجسته دیگر افراد خودشکوفا، شوخ طبعی فلسفی و غیرخصمانه آنهاست. اغلب آنچه در شوخی ها و طنزها منتقل می شوند اصولاً خصمانه، جنسی یا پر از کلمات رکیک هستند. معمولا خنده به هرکس دیگری است. افراد سالم در جوک های تحقیرآمیز شوخی ناچیزی می بینند. آنها ممکن است خودشان را دست بیندازند اما این کار را به صورت مازوخیستی انجام نمی دهند. آنها کمتر از دیگران سعی می کنند شوخی کنند اما تلاش های آنها در جهت هدفی غیر از خنداندن مردم است. آنها دیگران را سرگرم می کنند، آگاه می سازند، به موارد ابهام آمیزی اشاره می کنند و به جای قهقه لبخند برمی انگیزند.
شوخی افراد خودشکوفا به جای اینکه سرهم بندی شده باشد، از موقعیت جدایی ناپذیر است، خودانگیخته است نه برنامه ریزی شده. چون شوخی آنها وابسته به موقعیت است، معمولا نمی تواند تکرار شود. کسانی که به دنبال نمونه ای از شوخ طبعی فلسفی هستند به ناچار ناامید می شوند. بازگویی واقعه شوخی تقریبا همیشه کیفیت سرگرم کننده اولیه آن را از دست می دهد. برای درک کردن آن فرد باید آنجا باشد.
خلاقیت
همه افراد خودشکوفایی که مورد بررسی مزلو قرار گرفتند، تا اندازه ای خلاق بودند. مزلو معتقد بود که خلاقیت و خودشکوفایی ممکن است در عین حال یکی باشند. همه افراد خودشکوفا در هنرها با استعداد یا خلاق نیستند اما همگی به شیوه خودشان خلاق هستند. آنها درک عمیقی از واقعیت و زیبایی دارند، عناصری که شالوده خلاقیت واقعی را تشکیل می دهند.
لزومی ندارد که افراد خودشکوفا برای خلاق بودن، شاعر یا هنرمند باشند. مزلو هنگام سخن گفتن از نامادری اش که خاله او نیز بود به وضوح خاطرنشان ساخت که خلاقیت می تواند از تقریبا هر جایی ناشی شود. او گفت در حالی که نامادری خودشکوفای او استعداد خاصی به عنوان نویسنده یا هنرمند نداشت، در پختن سوپ واقعا خلاق بود. مزلو اظهار داشت که سوپ درجه یک از شعر درجه دو خلاق تر است!
مقاومت در برابر فرهنگ پذیری
آخرین ویژگی ای که مزلو مشخص کرد، مقاومت در برابر فرهنگ پذیری بود. افراد خودشکوفا نوعی احساس جدایی از محیط دور و برشان دارند و می توانند از فرهنگی خاص فراتر روند. آنها نه ضد اجتماعی نه به صورت ناهشیار غیر متعارف هستند بلکه خودمختارند، از معیارهای سلوک خودشان پیروی می کنند و کورکورانه از مقررات یکدیگر اطاعت نمی کنند. افراد خودشکوفا انرژی خود را در مبارزه کردن علیه سنت ها و مقررات بی اهمیت جامعه هدر نمی دهند.
شیوه های عامیانه ای مانند لباس، آرایش مو، مقررات رانندگی نسبتا دلبخواهی هستند و افراد خودشکوفا این آداب را نقض نمی کنند. چون آنها سبک لباس مرسوم را می پذیرند، از نظر ظاهر تفاوت چندانی با دیگران ندارندو با این حال آنها در مورد مسائل مهم می توانند شدیداً برای تغییر اجتماعی برانگیخته شوند و در برابر تلاش های جامعه برای فرهنگ پذیر کردن آنها مقاومت کنند. افراد خودشکوفا فقط آداب و رسوم متفاوت ندارند بلکه مزلو معتقد بود که انها کمتر فرهنگ پذیرفته، کمتر هم نوا و کمتر قالبی هستند.
به همین دلیل این افراد سالبم بیشتر از دیگران فردیت یافته و کمتر همگن هستند. همه آنها مثل هم نیستند. در واقع اصطلاح خودشکوفایی به معنی تبدیل شده به هر چیزی است که شخص می تواند بشود یعنی به معنی تحقق بخشیدن به تمام استعدادهاست. در صورتی که افراد بتوانند به این اهداف برسند، بی نظیرتر و ناهمگن تر می شوند و کمتر توسط فرهنگ خاصی شکل می گیرند.
محبت، میل جنسی و خودشکوفایی
قبل از اینکه افراد بتوانند خودشکوفا شوند، باید نیازهای محبت و تعلق پذیری خود را ارضا کنند. چنین بر می آید که افراد خودشکوفا قادرند محبت کنند و محبت ببینند و دیگر با کمبود محبت (محبت D) که نزد دیگران شایع است، برانگیخته نمی شوند.
افراد خودشکوفا از محبت B برخوردارند یعنی محبت به خاطر جوهر یا هستی دیگران. محبت B به صورت متقابل احساس و تقسیم می شود و کمبود یا نقص در محبت کننده آن را برانگیخته نمی کند. در واقع این نوع محبت، رفتاری نابرانگیخته و بیانگر است. آنها صرفا محبت می کنند و محبت می بینند. محبت آنها هرگز زیانبار نیست. این نوعی محبت است که به محبت کنندگان امکان می دهد آرمیده و روراست باشند و تودار نباشند.
از آنجایی که افراد خودشکوفا از سطح عمیق تر محبت برخوردارند، مزلو معتقد بود که آمیزش جنسی بین محبت کنندگان B معمولا نوعی تجربه اسرارآمیز می شود. گرچه افراد خودشکوفا شهوانی هستند، از آمیزش جنسی، غذا و سایر لذات حسی کاملا لذت می برند اما تحت سلطه مسائل جنسی قرار ندارند.
آنها می توانند فقدان مسائل جنسی را تحمل کنند، همین طور سایر نیازهای اساسی را، زیرا برای آن نیاز کمبود ندارند. فعالیت جنسی بین محبت کنندگان B همیشه با افزایش تجربه هیجانی همراه نیست، گاهی می تواند کاملاً با ملایمت در پرتو شوخی و بازیگوشی انجام گیرد. این همان چیزی است که انتظار می رود زیرا شوخی و بازیگوشی ارزش های B هستند و مانند سایر ارزش های B جزء مهمی از زندگی افراد خودشکوفا می باشند.
بیشتر بخوانیم:
سازه های شخصی چیست؟ فرض اساسی سازه های شخصی
خود (ایگو) در روان شناسی پسافرویدی اریکسون