از نظر مزلو هدف درمان این است که درمان جویان از ارزش های هستی برخوردار شوند یعنی برای حقیقت، عدالت، نیکی، سادگی و غیره ارزش قایل شوند. درمان جویان برای رسیدن به این هدف باید از وابستگی به دیگران آزاد باشند تا تکانه طبیعی آنها به سمت رشد و خودشکئفایی بتواند فعال شود. روان درمانی نمی تواند فارغ از ارزش باشد بلکه باید این واقعیت را به حساب آورد که هرکسی گرایش فطری برای پیش روی به سمت شرایط بهتر و پرمایه تر، یعنی خودشکوفایی دارد.
با اینکه مزلو به عنوان روان درمان گر حرفه ای شهرت ندارد اما به این نکته اشاره می کند که چگونه نظریه شخصیت او را می توان در مورد روان درمانی به کار برد. اولاً مفهوم سلسله مراتب نیازها حاکی است که چون نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی چیرگی دارند، افرادی که در این سطوح هستند، معمولاً انگیزه ای برای جستجوی روان درمانی ندارند. در عوض آنها برای غذا و سرپناه تلاش خواهند کرد.
اغلب کسانی که در صدد درمان برمی آیند این دو نیاز سطح پایین را نسبتاً ارضا کرده اند ولی در رسیدن به نیازهای محبت و تعلق پذیری مشکلاتی دارند. بنابراین روان درمانی عمدتاً فرآیندی میان فردی است. درمانجو از طریق رابطه میان فردی صمیمانه و محبت آمیز با درمانگر، نیازهای محبت و تعلق پذیری خود را ارضا می کند و بدین ترتیب احساس های اعتماد به نفس و ارزشمندی کسب می نماید.
بنابراین رابطه میان فردی سالم بین درمانجو و درمانگر بهترین داروی روانی است. درمانجویان از طریق این رابطه پذیرا، احساس می کنند ارزش محبت را دارند و چنین رابطه ای توانایی آنها را در برقراری روابط سالم خارج از درمان، تسهیل می کند.
این دیدکاه درباره روان درمانی تقریبا شبیه دیدگاه راجرز است.
بیشتر بخوانیم:
رابطه گرایش مذهبی با سلامت روانی
پیشگامان رفتارگرایی علمی اسکینر
مراحل رشد طبق نظر فروید- دوره کودکی (مرحله دهانی،مرحله مقعدی،مرحله آلتی)