نظریه شخصیت مفید باید پژوهش به بار آورد، ابطال پذیر باشد، آنچه را که درباره نظامی خاص معلوم است سازمان دهد، راهنمایی برای عمل کردن باشد، همسانی درونی داشته باشد و از اصل ایجاز تبعیت کند. نظریه مزلو از لحاظ این شش ملاک چگونه ارزیابی می شود؟
اول اینکه ما نظریه مزلو را از لحاظ توانایی آن در تولید پژوهش اندکی بالاتر از متوسط ارزیابی می کنیم. خودشکوفایی برای پژوهشگران همچنان موضوع جالبی است و آزمون های خوشکوفایی تلاش هایی را که برای بررسی آن صورت می گیرند، تسهیل کرده اند. با این حال عقاید مزلو درباره فراانگیزش، سلسله مراتب نیازها، عقده یونس و نیازهای مرتبط با غریزه چندان مورد توجه پژوهش قرار نگرفته اند.
در رابطه با ملاک ابطال پذیری، نظریه مزلو پاییت ارزیابی می شود. پژوهشگران نتوانسته اند روش های مزلو را برای شناسایی افراد خودشکوفا، باطل یا تایید کنند. مزلو گفت که افراد خودشکوفای او از پر کردن هرگونه آزمونی که ممکن بود خودشکوفایی را ارزیابی کند، خودداری کردند. اگر آنچه مزلو گفت درست باشد، در این صورت، پرسشنامه های گوناگونی که مدعی هستند خودشکوفایی را ارزیابی می کنند باید در مشخص کردن افراد خودشکوفای واقعی عاجز باشند.
از سوی دیگر اگر پژوهشگران بخواهند رهنمود مزلو را دنبال کنند و از مصاحبه های شخصی استفاده نمایند، رهنمودهای معدودی برای هدایت شدن خواهند داشت. چون مزلو نتوانست از شکوفایی تعریفی عملیاتی ارائه دهد و روش های نمونه گیری خود را به طور کامل توصیف کند، پژوهشگران نمی توانند مطمئن باشند که می توانند تحقیق اصلی مزلو را تکرار کنند یا همان نشانگان خودشکوفایی را شناسایی نمایند.
مزلو برای پژوهشگران آینده تعداد معدودی رهنمود باقی گذاشت که با کمک آنها به سختی می توانند تحقیقات او را در مورد خودشکوفایی تکرار کنند. به خاطر فقدان تعریف های عملیاتی از اغلب مفاهیم مزلو، پژوهشگران نه می توانند نظریه اساس او را تایید و نه تکذیب کنند.
با این حال، چارچوب سلسله مراتب نیازهای مزلو برای سازمان دادن آنچه درباره رفتار انسان شناخته شده است، انعطاف پذیری عالی به نظریه او می بخشد. نظریه مزلو با عقل سلیم نیز کاملا هماهنگ است. برای مثال عقل سلیم حاکی است که انسان باید قبل از اینکه با مسایل دیگر برانگیخته شود، غذای کافی برای خوردن داشته باشد. افراد گرسنه به فلسفه سیاسی اهمیت چندانی نمی دهند. انگیزه اصلی آنها به دست آوردن غذاست نه حمایت کردن از فلسفه سیاسی یا مسایل دیگر. همین طور افرادی که احساس می کنند سلامت جسمانی شان در معرض تهدید قرار دارد عمدتا برای کسب ایمنی برانگیخته می شوند، و کسانی که نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی شان نسبتا ارضا شده اند، برای اینکه مورد پذیرش واقع شوند و روابط محبت آمیزی برقرار کنند، تلاش خواهند کرد.
آیا نظریه مزلو رهنمودی برای کارورزان ارائه می دهد؟ ما این نظریه را از لحاظ این ملاک، بسیار سودمند ارزیابی می کنیم. برای مثال درمانگرانی که درمانجویان شان با نیازهای ایمنی دست به گریبان هستند باید محیط امنی را برای آنها تامین کنند. بعد از اینکه درمان جویان نیازهای ایمنی خود را ارضا کردند، درمانگر می تواند محبت و تعلق پذیری برای آنها تامین کند. همین طور، مدیران در موسسات تجاری و صنعتی می توانند از نظریه مزلو برای باانگیزه کردن کارمندان شان استفاده کنند.
این نظریه حاکی است که افزایش دستمزد نمی تواند غیر از نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی نیازهای دیگر را ارضا کند، چون نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی کارمندان متوسط در ایالات متحده به مقدار زیاد ارضا شده اند، افزایش دستمزد به تنهایی، روحیه و بازدهی کارکنان را برای همیشه افزایش نخواهد داد. افزایش دستمزد فقط زمانی می تواند نیازهای سطوح بالاتر را ارضا کند که کارمندان آن را مهر تاییدی بر کیفیت کار خود بدانند.
نظریه مزلو حامی است که مدیران تجاری باید به کارکنان مسئولیت و آزادی بیشتری بدهند، روی ابتکار و خلاقیت آنها در حل کردن مسایل حساب کنند و آنها را ترغیب کنند از هوش و قدرت تخیل شان در کار استفاده نمایند.
آیا این نظریه همسانی درونی دارد؟ متاسفانه زبان اسرارآمیز و اغلب مبهم مزلو در ابهام و ناهمسانی نظریه او دخالت زیادی دارد. نظریه مزلو غیر از مشکل زبان غیر متعارف، از لحاظ ملاک همسانی درونی عالی است. مفهوم سلسله مراتب نیازها از پیش روی یا توالی منطقی تبعیت می کند و مزلو فرض کرد که ترتیب نیازها در هر کسی یکسان است اما با این حال او احتمال برگشت های خاص را نادیده می گیرد. نظریه مزلو غیر از نارسایی هایی در روش های علمی او، از هم سانی و دقتی برخوردار است که به آن جذابیت میدهد.
آیا نظریه مزلو از اصل ایجاز تبعیت می کند؟ در نگاه اول این نظریه کاملاً ساده به نظر می رسد. مدل سلسله مراتب نیازها با فقط پنج پله، به این نظریه ظاهر ساده فریبنده ای می دهد. با این حال درک کامل نظریه مزلو از مدل بسیار پیچیده تری خبر می دهد، اما در مجموع این نظریه تقریبا ایجازی است.
از نظر مزلو انسان ها به طور طبیعی به سمت خودشکوفایی گرایش دارند و نیازهای اساسی ای که آنها را برانگیخته می کنند دقیقاً همان هایی هستند که در نهایت به رشد و سلامتی منجر می شوند. انسان ها بنابر خصلت، طوری سازمان یافته اند که نیازهای آنها دقیقاً همان هایی هستند که بیش از همه طالب آنها می باشند. برای مثال کودکان ابتدا به غذا، بعد محافظت، محبت، تحسین و سرانجام به کامرواسازی خود تمایل دارند.
مزلو کلا نسبت به انسان ها خوش بین و امیدوار بود، اما می دانست که افراد از شرارت و ویرانگری نیز برخوردارند. با این حال شرارت از ناکامی نیازهای اساسی یا جلوگیری از آنها ناشی می شود نه از خصلت انسان ها. در صورتی که نیازهای اساسی ارضا نشده باشند، افراد ممکن است دزدی کنند، تقلب کنند، دروغ بگویند و آدم بکشند. با اینکه مزلو معتقد بود کمال انسان امکان پذیر نیست، تاکید کرد که برخی افراد می توانند خیلی بیشتر از آنچه عموماً تصور می شود، رشد کنند و بهبود یابند.
جامعه نیز می تواند بهبود یابد هر چند نه به اندازه ای که کامل باشد. رشد هم در سطح فردی و هم فرهنگی، کند و عذاب آور است اما به نظر می رسد جزئی از تاریخ تکامل انسان هاست.
متاسفانه اغلب افراد به آرزو کردن آنچه ندارند محکوم هستند. به عبارت دیگر گرچه همه افراد از استعداد خودشکوفایی برخوردارند، اغلب زندگی خود را در تلاش برای بدست آوردن غذا، ایمنی، یا محبت سپری می کنند. مزلو معتقد بود اغلب دانشمندان روی این نیازهای سطح پایین تاکید می کنند و سیستم های آموزشی و سیاسی خود را بر برداشت بی اعتباری از انسان استوار می سازند.
حقیقت، محبت، زیبایی و موارد مشایه نیازهای مرتبط با غریزه می باشند و به اندازه گرسنگی، میل جنسی و پرخاشگری بخشی از ماهیت انسان ها هستند. همه انسان ها به همان صورتی که برای یافتن غذا و سرپناه انگیزه دارند، از استعداد تلاش برای رسیدن به خودشکوفایی برخوردارند. از آنجایی که مزلو معتقد بود نیازهای اساسی در همه افراد به طور برابر سازمان یافته اند و همه انسان ها این نیازها را به سبک خودشان ارضا می کنند، نظریه شخصیت کل نگر-پویشی او بر بی نظیری و مشابهت ها تاکید چندانی ندارد.
از نظر تاریخی و از نقطه نظر فردی، انسان ها در فرایند انسان کامل تر شدن هستند، یعنی با پیشرفت تکامل، انسان ها به تدریج بیشتر با فراانگیزش ها و ارزش های B با انگیزه می شوند. نیازهای سطح بالا حداقل به صورت بالقوه، در همه وجود دارند. چون افراد به سمت خودشکوفایی گرایش دارند، نظر مزلو را می توان غایت شناختی و هدفمند دانست.
نظر مزلو را به سختی می توان در ابعاید چون جبرگرایی در برابر انتخاب آزاد، هشیاری در برابر ناهشیاری، یا عوامل تعیین کننده زیستی در برابر اجتماعی طبقه بندی کرد. به طور کلی رفتارهایی که با نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی برانگیخته می شوند، به وسیله نیروهای بیرونی تعیین می شوند، در حالی که رفتار افراد خودشکوفا حداقل تا اندازه ای به وسیله انتخاب آزاد شکل می گیرد.
در بعد هشیاری در برابر ناهشیاری، مزلو معتقد بود افراد خودشکوفا معمولاً از آنچه انجام می دهند و اینکه چرا آن را انجام می دهند، بیشتر آگاه اند. با این حال انگیزش به قدری پیچیده است که امکان دارد افراد در عین حال به وسیله چندین نیاز برانگیخته شوند و حتی آدم های سالم همیشه از تمام علت های زیربنای رفتارشان آگاه نیستند.
در رابطه با تاثیرات زیستی در برابر اجتماعی، مزلو تاکید خواهد کرد که این دوگانگی کاذب است. انسان ها هم توسط عوامل زیستی هم اجتماعی شکل می گیرند، و این دو را نمی توان از هم جدا کرد. موهبت ژنتیکی نامناسب، فرد را به زندگی ناخرسند محکوم نمی کند، به همین صورت، محیط اجتماعی ناگوار مانع از رشد نمی شود. وقتی که افراد به خودشکوفایی می رسند، هم کوشی شگفت آوری را بین جنبه های زیستی، اجتماعی و معنوی زندگی شان تجربه می کنند. افراد خودشکوفا از لذات حس بیشتر بهره مند می شوند، آنها روابط میان فردی عمیق تر و غنی تری را تجربه می کنند و از کیفیت های معنوی مانند زیبایی، حقیقت، نیکی، عدالت و کمال لذت می برند.
بیشتر بخوانیم:
تحقیق شیکاگو راجرز و هدف از آن چیست؟
رویکرد آلپورت به شخصیت مبنی بر منحصر بودن شخصیت ها