بزهکاری پدیده ای بسیار پیجیده اجتماعی است که در جوامع مختلف به شکل های متفاوتی دیده می شود و مشکلی عمده در بسیاری از جوامع است که با آسیب های زیادی در بعد فردی، خانوداگی واجتماعی همراه است. تعریف بزه و رفتار بزهکارانه در هر جامعه ای با قوانین حقوقی و هنجارهای اجتماعی آن جامعه مشخص می شود ولی به طور کلی بزه نوعی رفتار است که در قانون برای آن مجازات و تنبیه در نظر گرفته شده است.
بزهکاری رفتارهای مخاطره آمیزی است که می تواند در حال و آینده سبب بروز مشکلات و بیماری های جسمی و روانی و آسیب های اجتماعی در افراد شود. مجرم و بزه کاری هر دو به معنای کسی است که قوانین حقیقی و حقوقی جامعه را زیر پا می گذارد و تفاوت آنها فقط در بعد سنی است. از دیدگاه روانشناسی بزهکاری، نقص و کمبود در سوپرایگو تعریف می شود و بزهکار کسی شناخته می شود که بعد اخلاقی و اجتماعی وی با مشکل روبرو است.
نوجوانی حد فاصل بزرگسالی و کودکی است که با تغییرات و تحولات جسمی، روانی و اجتماعی همراه است، تغییراتی که فرد نوجوان را نسبت به دیگر دوره های سنی در جهت حرکت به سمت بزهکاری و رفتارهای مخرب مستعدتر می کند. امروزه بزهکاری یکی از مهم ترین چالش های بهداشتی، روانی و اجتماعی در بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران است که به ایجاد انواع بسیاری از مشکلات و هزینه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی منجر شده است و به رغم تلاش های بسیار در جهت افزایش آگاهی عمومی نسبت به آسیب و خطر بزهکاری صورت گرفته، همچنان در حال گسترش است.
عوامل مختلفی بر بزهکاری نوجوانان و گرایش آنها به سمت رفتارهای خلاف انون تاثیر می گذارد از جمله ویژگی های شخصیتی نوجوانان، وضعیت اقتصادی، وضعیت فرهنگی، محیط زندگی؛ اختلالات ژنتیکی و رابطه والد-فرزند و خانواده که مهم ترین آنها خانواده است.
در واقع محیط خانواده اولین محیطی است که فرد در آنجا رشد می کند و ساختار شخصیتی خویش را شکل می دهد و نقش بسیار تاثیر گذاری در آماده کردن کودکان برای ورود به دوره نوجوانی و بزرگسالی دارد و هر گونه نارسایی در سامانه تربیتی و عملکردی آن، تاثیرات نامطلوبی بر فرزندان بر جای می گذارد.
یکی از این تاثیرات نامطلوب، گسترش و افزایش بزهکاری و رفتارهای مغایر با هنجار در میان فرزندان است. در واقع مشکلات دوران کودکی به ویژه کمبودهای سامانه تربیتی، علت اصلی شکل گیری مشکلات روان شناختی، ضعف در روابط بین فردی، سلام روانی کم و بزهکاری در نوجوانان است.
در پژوهش گسترده ای که در مورد تعداد زیادی از بزهکاران انجام گرفت، مشخص شد به طور میانگین 80 درصد این نواجوانان ساختار شکننده خانواده، فقر خانوادگی و و جود اعضای مجرم و بزهکار در خانواده را اصلی ترین علت گرایش خود به بزهکاری مطرح کردند و عوامل دیگر نظیر برنامه های تلویزیونی، محیط بیرون از خانواده به ویژه شیوه نظارت و ارتباط والدین با کودکان در سال های اولیه زندگی نقش بسیار تاثیرگذاری در سلامت افراد در دوره نوجوانی و گرایش آنها به سمت بزهکاری دارد.
به طور کلی سامانه های تربیتی که با تنبیه شدید همراه و فاقد هرگونه نظارت والدینی است و ارضای نیازها در آن محدود است، یکی از علت های اصلی شکل گیری بدرفتاری و رفتارهای بزهکارانه در نوجوانان است.
خانواده اصلی ترین و تاثییرگذارترین نهاد اجتماعی است که بیشترین تاثیر را بر ابعاد شخصیتی و وجودی کودک می گذارد و خانواد هایی که رابطه طرد کننده، همراه با تعارض، فوق العاده کنترل کننده با کودکان شان دارند و دارای اعضای بزهکار و مجرم هستند، نسبت به دیگر خانواده ها احتمال بیشتری دارد که فرزندان شان به سمت بزهکاری گرایش پیدا کنند.
خانواده اولین نهادی است که فرد در آن قرار می گیرد و جریان رشدی خود را طی می کند، بیشترین تاثیر را بر شکل گیری شخصیت و رفتارهای کودکان به ویژه از طریق جریان الگوگیری دارد وخانواده هایی که سامانه تربیتی سالمی ندارند و همراه با کمبودهایی نظیر فقر اقتصادی، کنترل بیش از حد و نبود والدین هستند، گرایش فرزندان شان در سطح بسیار زیادی قرار دارد.
عوامل مختلفی در نهاد خانواده نظیر فقر اقتصادی، فقر فرهنگی، تک والدی بودن، عدم حمایت والدینی، سرکوب بیش از حد احساسات، طلاق، تعارضات والدینی و ناسازگاری والدینی، بی توجهی به ابعاد تربیتی کودک، کودک آزاری، غفلت از نیازهای عاطفی کودک، استبداد و خشونت، کنترل بیش از حد، پرخاشگری والدینی، روش های انضباطی سختگیرانه یا بیش از حد آسانگیر، روش های تربیتی همراه با تنبیه بدنی، تمسخر و تحقیر فرزندان، تبعیض بین فرزندان، اختلاف سنی زیاد با فرزندان به عنوان عوامل موثر بر گرایش نوجوانان به سمت بزهکاری یاد و بیان کردند.
عامل دیگری که در بزهکاری نوجوانان و میزان گرایش به آن تاثیر دارد، هوش اخلاقی است. هوش اخلاقی، توانایی تشخیص درست از نادرست و به معنای داشتن اعتقادات محکم اخلاقی محکم و عمل کردن بر طبق آنها است به گونه ای که شخص رفتاری درست و محترمانه داشته باشد و دارای ویژگی های مهم نظیر توانایی تشخیص درد و رنج دیگران و مهار بی رحمی خود، کنترل وسوسه و غرایز ویران کننده خود، گوش دادن محترمانه و عدم قضاوت بر اساس پیش داوری ها، پذیرش تفاوت های انسانی و داشتن نگرش انسان گرایانه، خودداری از رفتار غیراخلاقی، توانایی درک دیگران و همدلی با آنها، عدم پذیرش بی عدالتی برای خود و دیگران است که زمینه شکل گیری انسان سالم را از لحاظ فردی و اجتماعی فراهم می آورد.
هوش اخلاقی نقطه عطف تمام هوش ها و به عنوان هوش حیاتی برای انسان درنظر گرفته می شود. این توانایی به این واقعیت اشاره دارد که انسان به صورت ذاتی اخلاقی یا غیراخلاقی متولد نمی شود بلکه یاد می گیرد که چگونه خوب باشد و این یادگیری ابعاد مختلف ارتباطی، بازخوردی، جامعه پذیری و آموزشی را در بر می گیرد که هیچ گاه متوقف نمی شود.
هوش اخلاقی هفت اصل ضروری را در بر میگیرد که به کودکان کمک می کند هنگام برخورد با فشارهای و چالش های اخلاقی گریزناپذیر زندگی، معقول و اخلاقی برخورد کنند. این اصول عبارتند از: همدلی (احساس و درک علائق و نگرانی های دیگران)؛ وجدان (شناخت رفتار درست و شایسته و عمل بر مبنای آن)؛ خویشتن داری (اندیشیدن قبل از هر اقدام و انتخاب معقول)؛ احترام (مؤدبانه و همراه با توجه با دیگران رفتار کردن و نشان دادن ارزش و احترام به آنها)؛ مهربانی (علاقه به خوشبختی و آرامش دیگران)؛ بردباری (احترام به شأن و حقوق افراد حتی افراد متفاوت از لحاظ ارزشی)؛ انصاف (برخورد درست و عادلانه و بدون تعصب با دیگران).
برخی دیگر از صاحب نظران هوش اخلاقی را سازه ای می دانند که دربرگیرنده چهار اصل اساسی درستکاری، مسئولیت پذیری، بخشش و دلسوزی است.
عوامل مختلفی که بر رشد هوش اخلاقی و ایجاد خلل در آن تاثیر دارد که مهمترین آنها عبارتند از: سامانه تربیتی خانواده، رسانه های ملی و برنامه های آن، محیط اجتماعی و روابط دوستی.
هوش و هویت اخلاقی از مهم ترین و اصلی ترین عوامل تاثیرگذار بر گرایش نوجوانان به سمت بزهکاری است و نوجوانانی که به میزان کافی از رشد هوش اخلاقی برخوردار هستند، گرایش کمتری نسبت به بزهکاری دارند.
درصد زیادی از بزهکاران، سامانه تربیتی ضیعی در محیط خانواده به ویژه در سال های اول زندگی دارند، محیطی که پرورش هوش اخلاقی را چندان مدنظر قرار نمی دهد و با سبک های تربیتی زیانبار نظیر سبک های تربیتی بی توجه و آزاردهنده همراه است و همین امر به افزایش گرایش به بزهکاری در میان این کودکان و نوجوانان منجر می شود.
در نتیجه می توان گفت که هوش اخلاقی به عنوان نیروی پویشی درونی، دربرگیرنده ابعاد و عناصر مختلفی نظیر توانایی تشخیص درد و رنج دیگران و مهار بی رحمی خود، کنترل وسوسه و غرایزویران کننده خود، گوش دادن محترمانه و عدم قضاوت بر اساس پیشداوری ها، پذیرش تفاوت های انسانی و داشتن نگرش انسان گرایانه، خودداری رفتار غیراخلاقی، توانایی درک دیگران و همدلی با آنها، نپذیرفتن بی عدالتی برای خود و دیگران است که زمینه شکل گیری انسان سالم را از لحاظ فردی و اجتماعی فراهم می آورد و گرایش کودکان و نوجوانان به سمت رفتارهای بزهکارانه و نابهنجار را کاهش می دهد.
بیشتر بخوانیم: