طاعون؛ کتابی از آلبرکامو نویسنده تاثیرگذار قرن بیستم است. طاعون؛ کتابی که اسمش هم با همه کوتاهیاش ناگهان باعث میشود دل آدم را می لزاند. در این رمان، شخصیتهای داستان علیه بیعدالتی جهان دست به عصیان میزند.
آلبر کامو در نامهای به رولان بارت درباره این اثر نوشته است : در مقایسه با رمان بیگانه، طاعون بیگفتگو گذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزههایش شرکت کرد. اگر از بیگانه تا طاعون راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است.
آلبر کامو، متولد الجزایر، نخستین نویسنده زادهی آفریقاست که موفق به کسب جایزه نوبل شده است. او در ۴۳ سالگی بهعنوان یکی از جوانترین برندگان نوبل، به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد» این جایزه را در کارنامهاش ثبت کرد و در ۴۶ سالگی با از دست دادن زندگیاش در یک سانحه رانندگی، رکورد دردناک کمترین طول عمر در میان برندگان نوبل را هم به نام خود ثبت کرد.
«طاعون» روایتی خواندنی دارد. توصیفهایی دقیق از وضع و حالات روحی مردم در شرایط دچار شدن به بلایی طبیعی، انکارها، سرکوبها، رفتارهای هیجانی و همه و همه در همان صفحات اول کتاب بهقدری جزئی و ملموس هستند که مخاطب حس میکند خبرنگاری دارد از دل بحران گزارش لحظهبهلحظه میدهد.
طاعون روایتگر جامعهای است که طاعونزده میشود. شهر آرام و ساکتی که به ناگاه مورد هجوم موشهای ناقل بیماری طاعون قرار میگیرد و رفته رفته این سیاهی روی تمام شهر سایه میافکند. ما در طاعون شاهدِ عینی بازخورد و واکنشهای متفاوت هر یک از مردم شهر، نسبت به مصیبتی واحد و یکسان هستیم. کتاب رفته رفته تغییرات رفتار و احساسات و حرکت و عصیانی اجتماعی را در مقابل طاعون به تصویر میکشد.
آلبر کامو سابقه خبرنگاری و روزنامهنگاری دارد و همچنین از ابتدای روایت داستان روی «وقایعنگاری» توسط شاهدان تاکید میکند. با این ترفند، نویسنده به هدفش که هرچه واقعیتر جلوه دادن روایت طاعون است، میرسد. راوی که تا فصل پایانی داستان هویت خود را فاش نمیکند، مرتب تکرار میکند این قسمت از داستان از روی یادداشتهای دکتر یا شخصیتهای دیگر روایت میشود. حتی وقتی در میانه وقایعنگاریها نیاز به توصیفی بیرون از ماجرا باشد، راوی گمنام این داخل پرانتز بودن را از قبل به مخاطب گوشزد میکند.
چیزی که در این روایت وقایعنگارانه طاعون بسیار به چشم میآید، شخصیتپردازی موفق و بدون شک پرزحمتی است که کامو مثلا درمورد شخصیت دکتر ریو ارائه میدهد. با توجه به اطلاعات تخصصی پزشکی که برای نوشتن چنین داستانی لازم است، تحسین مخاطب آنجا که برای لحظاتی به یاد میآورد راوی این داستان درواقع پزشک نیست و یک نویسنده-روزنامهنگار فلسفهخواندهی بسیار باهوش است، برانگیخته میشود.
نکته جالب در مطالعه «طاعون» شباهتی است که همواره در بخشهای مختلف داستان در واکنشهای مردم به اینطور پدیدهها میبینیم. در هر زمان و هر جایی در دنیا انگار برنامهریزی انسان اینطور باشد که در وهله اول واکنشی یکسان داشته باشد.
برای این روزها که دنیا درگیر یک بیماری جدید بدون واکسن و درمان است، توصیفهای کامو از نخستین مواجهههای مردم و شخصیتهای اصلی کتاب با بلایی به نام طاعون تاثیربرانگیز است:
بلاها در حقیقت شباهتها و وجوه مشترکی با هم دارند، ولی موقعی که نازل میشوند، آدمها به دشواری آنها را قبول میکنند. در دنیا به همان اندازه جنگها بیماری طاعون هم وجود دارد. با این همه هم جنگ و هم طاعون همیشه آدمها را کتبسته غافلگیر میکند. دکتر ریو هم مانند همشهریهامان غافلگیر شده بود، بنابراین میتوان درک کرد چرا تردید داشت. و باز به همین ترتیب باید درک کنیم چرا میان نگرانی و اطمینان دستوپا میزد. موقعی که جنگی درمیگیرد، مردم میگویند: «زیاد طول نخواهد کشید، اقدامی احمقانه است.» خوب، بدون شک کار احمقانهای است ولی مانع از آن نمیشود که مدتها به طول بیانجامد. اگر آدم دائم در بند نظر و عقیده و شخصیاش نباشد، میفهمد که لجاجت و یکدندگی ناشی از حماقت است.
همشهریهای ما هم از این دیدگاه مانند همه آدمهای دیگر بودند. در فکر خودشان بودند یا بهعبارتی در فکر انسانها: بلا را باور نداشتند. بلاها و آفتها همطراز انسانها نیستند، بنابراین انسانها میگویند بلا چیزی غیرواقعی است، کابوسی است که زود میگذرد. ولی همیشه هم زود نمیگذرد، آدمها هستند که از کابوسی به کابوس دیگر کشانده میشوند.
در بیگانه ما شاهد عصیان منفعلانهی مورسو هستیم. چیزی که سرانجام و هدفی را هم در پی ندارد. ولی در کتاب طاعون نوعی همبستگی و اتحاد را میبینیم که رفته رفته در حال شکلگیری است. بهنوعی این عصیان، از بیگانه تا طاعون تغییر کرده، از فردیت فاصله گرفته و به سمت یک حرکت و عصیانی اجتماعی پیش میرود. پس در این مرحله میتوانیم بگوییم: «طغیان میکنم، پس ما هستیم!»
بیشتر بخوانیم: