نبرد پلاته
در 480 ق. م سپاهیان ایرانى به فرمان خشایار شاه از سارد حرکت کرده و پس از عبور از هلسپونت، تراس و مقدونیه به حوالى تسالى رسید. نیروى دریایى ایران نیز علاوه بر جابه جایى نیروهاى ایرانى در کنار آن ها حرکت مى کرد.
در این زمان یونان از چنددستگى رنج مى برد. این چند دستگى اگر چه به زیان مدافعان بود اما براى مهاجمان نیز توفیقى نداشت. چراکه یونانیان بى نهایت متلون المزاج بوده و هر آیینه به سمت یک سردار، روى خوش نشان مى دادند. در نهایت اکنون که آتن در خطر بود، یونانیان موقتا دشمنى را کنار گذاشتند و سعى بر ممانعت از ورود ایران به یونان مرکزى گرفتند. سپاه ده هزار نفر یونانیان در تنگه ترموپیل موضع گرفته و سعى کردند مانع ورود ایرانیان به خاک اصلى یونان شوند اما برترى مطلق نیروهاى ایران سبب شکست یونانیان و مرگ لئونیداس، شاه اسپارت شد. عبور سپاه ایران سبب شد آتن بلادفاع در برابر شاه ایران قرار گیرد و در نتیجه آتنى ها شهر را ترک کرده و به اطراف عقب نشستند. آن گونه که منابع غربى و یونانى ذکر مى کنند، ایرانیان آتن را ویران مى کنند. )البته این اقدام به تلافى به آتش کشیده شدن سارد بوده است(اما نبرد هنوز تمام نشده بود. یونانیان در دریا با استفاده از نبوغ فرمانده یونانى، در تنگه اى میان ساحل و جزیره سالامیس به نبرد با نیروى دریایى ایران پرداختند.
تنگى جا سبب شد ایران نتواند از برترى عددى خود استفاده کند و در نتیجه سالامین یا سالامیس محلى براى صدمه زدن جدى نیروى دریایى ایران شد.
خشایارشا که در آن زمان وسیع ترین امپراتورى تاریخ را در اختیار داشت، حاضر نبود براى فتح یونان بیش از این زمان صرف کند. از طرفى نیز اخبارى که به او مى رسید حکایت از اوضاع درهم ریخته یونان داشت. آتن تسخیر شده بود اما تراس، مقدونیه، اسپارت، تسالى، تب، پلوپونزى و قبایل دیگر یونانى کاملا مطیع نشده بودند و براى شاهنشاه ایرانى مقدور نبود بابت ایالات کوچک یونانى کرانه هاى شرقى، جنوبى و مرکزى امپراتورى را چند سال بدون نظارت رها کند. خروج شاه ایران از منطقه سبب شد یونانیان قوت قلب یابند.در بهار 479 قبل از میلاد، پلوپونزى ها و اسپارتى به کمک آتنى ها آمده و در دشت پلاته نیرویى را جمع کنند که به گفته مورخان غربى از جمله دولاندلن تا آن زمان سابقه نداشت.
سپاه 100 هزارنفرى متحد شده ى یونان در جلگه پلاته به نیرهاى پارسى به فرماندهى مرادنیوس حمله ور شدند و على رغم تحمل ضربات سنگین از کمانداران ایرانى در نهایت به دلیل برترى تجهیزات قلب سپاه ایران را درهم شکستند.
دروغ هاى یونانى
هرودوت درباره ى سپاه خشایارشا مبالغه زیاد کرده و براى آنکه یونان را قوى نشان دهد براى سپاه ایران عظمتى فوق تصور قائل شده است. . پیرنیا در پانوشت کتاب خود مى نویسد : هرودوت مى گوید: دریاچه ای با محیط 5/5 کیلومتر برای سیراب کردن چهارپایان کافی نبود واین دریاچه که پس از رود تس تس واقع بود. خشک شد!
حال آن که چنین دریاچه اى احتمالا باید 3 میلیون تن آب داشته باشد که براى سیراب کردن 300 میلیون رأس دام کافى بوده. یا آن که یونانیان دیگرى، سپاه هاى ایرانى را بین 800 هزار تا 5 میلیون نفر تخمین زدند، حال آن که به خوبى واضح است، گردآورى سپاه هاى 200 هزارنفرى نیز در دنیاى قدیم تقریبا غیرممکن بوده و برخى مورخان جدید کاملا تردید مى کنند و حداکثر نیروهاى ایران را 160 هزار نفر مى دانند.
البته ممکن است مجموع نیروهاى ارتش امپراتورى هخامنشیان حتا 400 یا 500 هزار نفر بوده باشد اما سخن بر سر تمرکز این تعداد نیرو در منطقه اى به وسعت کم تر از یک درصد امپراتورى بزرگ ایران است.
چگونه مى توان پذیرفت ایران مرزهاى عظیم شرقى، بی نالنهرین آباد، مرزهاى ناشناخته شمالى و مرکز پهناور شاهنشاهى را بدون حفاظت بگذارد و سپاه خود را به منطقه کوچک و کم وسعت آتن بکشاند؟
البته نگارنده اذعان دارد از آن بضاعت علمى هم برخوردار نیست که تحقیق مفصلى پیرامون جنگ هاى ماراتن، سالامین، پلاته و ترموپیل انجام دهد اما به جرأت مى توان گفت نبردهاى مذکور از نظر نظامى به آن درجه که 25 قرن درباره آن ها تبلیغ شده، ارزش ندارند. چرا که اگر ملتى بتواند با 300 سرباز (!) در تنگه ترموپیل مانع حرکت قشون ایران شود و چند هزار ایرانى را از بین ببرد و یا در پلاته با 150 کشته، 260 هزار ایرانى را از پاى در آورد (!) هرگز به سادگى به خاک اندک یونان قناعت نمى کند و مانند رم 1000 سال به دنیا حکومت مى کند و حداقل آسیاى صغیر و بی نالنهرین را از ایران مى گیرد.
اما متأسفانه اکنون دروغ هایى نظیر ماراتن، سالامیس و ترموپیل در کنار نبردهاى دروغین اسکندر قرن هاست تحت عنوان تاریخ به داخل کتاب ها راه پیدا کرده اگر چه تمام نویسندگان غرب نیز آن ها را نپذیرفته اند. از آن جمله در کتاب هاى کالین مک ایودى، دولاندلن و ولبروک از این داستان ها اثرى نیست و یا آن که ناپلئون آن ها را باور نمى کند.
پیرنیا به نقل از نیبور مى نویسد: نیبور از بزرگى ارقام هرودوت (پدر تاریخ؟!) به این دلیل تعجب مى کند که مى گوید آیا او نمى دانسته این ارتش عظیم در تراکیه، مقدونى و یونان (از نظر تنگى جا و گرسنگى) تلف مى شده است؟
پیرنیا این نیرو را 350 هزار نفر تخمین مى زند.
روایت سرپرس سایکس از جنگ هاى دوم ایران و یونان
سرپرس سایکس با آن که از از دانش نظامى قرن بیستم بهره برده اما به گونه اى عجیب روایت هاى هرودوت را از لشکرکشى ایران به یونان قبول و ذکر مى کند ایران در هنگام عبور از هلسپونت حداقل از یک میلیون نیرو برخوردار بوده و مى افزاید: ایرانى ها پس از عبور از ترموپیل به نزدیکى آتن رسیدند.
تا این جا براى پارسى ها بد پیش نیامده بود از سخت ترین معابر گذشته، ناوهاى یونانى هم بعد از محاربه به عقب نشستند و راه یونان مرکزى بى مانع و منازع براى مهاجرین باز شد. سپس خشایارشا به فوسیس رفت و آن را به غارت داد و آن گاه قشون عظیم، متوجه اتیک شد.
آتنیان چون در ترموپیل امید موفقیت داشتند(تا آن زمان) آتن را تخلیه نکرده بودند اما پس از آن عجله کردند و در نهایت آتن به دست ایران افتاد وى درباره ى جنگ سالامیس نیز مى نویسد :
همین که طلیعه صبح ظاهر شد، یونانى ها از کثرت دشمن واهمه کرده و ناوهاى خود را به ساحل بردند اما غفلتا به دشمن حمله ور شدند... جنگ در کمال سختى در گرفت و کثرت عده ناوهاى ایرانى براى ایشان بیش تر ضرر بخشید، در این زمان شاه ایران درخواست صلح داد و اسپارتیان چون متوجه این امر شدند، سفیرانى به نزد آتنیان فرستادند و عهد و پیمان کردند و با این که تا آن وقت دولت اسپارت شرکت چندانى در کار نداشت و آتنیان صدمات کلى خورده بودند، تعهد سفر را قبول کردند و در جاب شاهنشاه گفتند تا خورشید در مدار آسمان خود باقى ست ما با خشایار متحد نخواهیم شد. مردونیه چون متوجه شد آتنیان از سایر یونانى ها جدا نمى شوند از تسالى متوجه جنوب شد و مجددا ده ماه بعد از نوبت اول آتن را اشغال کرد و آتنیان دست تنها مانده و متحدان کمکى به ایشان کردند و خانواده هاى خود را به سالامیس فرستادند و در آن جا محفوظ ماندند. در این موقع باز مردونیه با آتنیان و همچنین مردم ارگیوس مذاکره کردند اما ثمرى نبخشید. از آن طرف اسپارتیان به استحکام تنگه کنت مى پرداختند و عقل علیل ایشان به این که لزوم سرعت در عمل را احساس کنند، وافى نبود و در حقیقت به قدرى در تقاعد خود مداومت کردند که نزدیک بود پیمانه حوصله و صبر آتنیان لبریز شود، بالاخره بعد از وفات کلئومبروتوس و جلوس پوزانیاس بناى فعالیت را گذاشتند و لشکر پلوپونس مأمور به حرکت شد و معجلا به طرف شمال به ملاقات دشمن شتافت. مردونیه آن چه را از آتن باقى مانده بود، خراب کرد و به پئوتیه رفت. در آن جا متحدین به او کمک کردند و به علاوه این منطقه براى حرکات و گردش سواران نیز مناسب تر از شدت آتیک بود. لشکر یونان که سوار نبودند، دنبال رفتند و ابتدا در دامنه هاى کوه کى ته آن قرار گرفتند. چه در آن جا کم تر از جلگه در معرض حملات سواران پارسى بودند.
مردونیه براى خسته کردن یونانى ها تمام سواران خود را در تحت ماسیس تیوس فرستاد و آن ها به شیوه ایرانى ها حملات پى در پى برده، تلفات زیاد وارد آوردند و بالاخره اسب ماسیس تیوس مجروح شده و او را به زمین انداخت. یونانى ها فورا شتافته و سردار افتاده را به قتل رساندند و هر چند سواران پارسى براى بردن نعش او حمله بسیار شدید بردند، موفق نشدند و با تلفات زیاد و با کمال افسردگى به اردوى خود مراجعت کردند.
جنگ پلاته در سال 749 قبل از میلاد
لشکر یونان از این پیشرفت خود مغرور شده و از نظر فراوانى تهیه آب نیز اطمینان پیدا کرده، از تحت حفاظت تلال درآمده موضعى اختیار کردند که یسار آن بر یکى از شعب رود آسپ تکیه داشت و یمین وى نزدیک چشمه کارگافى بود و اصل رود آسپ بین یونانى ها و ایرانى ها کشیده مى شد. در این حال سواران ایرانى بهتر مى توانستند کار کنند. موقعیت جدید یونانى ها دو معبرى را که خطوط ارتباطیه آن ها مابین آن دو معبر واقع مى شد، حفظ نمى کرد و بنابراین قافله اى مرکب از پانصد حیوان بارکش با رانندگان و شاید همراهان آن ها گرفتار پارسى ها و قطعه قطعه شدند. مردونیه میل داشت با یک جنگ قطعى کار را تمام کند. البته شاید علت اشتیاق او به اتمام کار، تنگى واربار بود. نقشه او این بود که سواران خویش را به کار انداخته، یونانى ها را به دست و پا بیندازد. او تا اندازه اى هم موفق شد. سوارانش که تیرانداز بودند و نمى توانستند از نزدیک محاربه کنند با تیراندازى زوبین لشکریان یونانى را خسته و چشمه کارگافى را که مشرف تمام یونان بود، خراب و پر کردند. مطالبى که هرودوت نقل مى کند بر مساعد بودن اوضاع براى پارسى ها دلالت دارد. طورى که یونانى ها مقام تعرض را رها کرده مصمم شدند شبانه عقب نشسته نزدیک پلانه موقعیت بهترى اختیار کنند. این امر مشکل ترین اعمال جنگى بود و به خوشى صورت نگرفت. به این معنى که یکى از سرداران اسپارتى چندین ساعت از عقب نشینى امتناع ورزید و قلب لشکر که از دسته های کوچک تشکیل شده بود، از جناحین جدا شد. چون روز برآمد، قسمت هاى عمده ى قشون اسپارتى و آتنى به قدرى از هم فاصله داشتند که نمى توانستند به یکدیگر معاونت کنند و اسپارتى ها به دست دشمن نزدی کتر بودند و سایر متحدین به هیچ وجه دیده نمى شوند. مردونیه به قاعده باید فتح را مسلم دانسته باشد زیرا تقریبا دویست هزار تن ایرانى و پنجاه هزار تن یونانى داشت و در برابر او بیش از صد هزار تن یونانى نبود و آن ها هم لااقل به سه دسته منقسم شده و نمى توانستند به یکدیگر کمک کنند. پس به شوق تمام سواران را به حمله نسبت به اسپارتیان واداشت و سپاهیان جاوید را هم به دنبال ایشان انداخت. اسپارتیان که ساعت را نحس مى دانستند تیرباران دشمن را تحمل کرده و دست در نیاوردند تا موقعى که معلوم شدنحوست گذشته است آنگاه با دشمن دست به گریبان شدند.
پارسى ها شجاعت فوق العاده اى از خود نشان دادند، اما حربه و اسلحه شان کافى نبود و تمام مساعى آن ها بى فایده ماند و عاقبت مردونیه رشید هم که بر سپاه جاوید فرماندهى مى کرد کشته شد و هزاران تن از سپاهیان مذکور نیز در اطراف جنازه او به قتل رسیدند. کشته شدن سردار که غالبا در محاربات آسیایى اسباب پریشانى لشکر مى شود در این موقع نیز همین اثر را بخشید و قشون پارس با اغتشاش تمام به اردوى خود بازگشت. ضمنا آتنیان که به مدد اسپارتیان مى آمدند گرفتار لشکریان یونانى مردونیه شدند اما این جماعت به استثناى بیوتى ها در امر محاربه اهتمامى نشان نداد و با عقب نشینى آن ها، آتنى ها براى یورش به اردوى ایرانى پیش رفتند. زیرا آن ها مهندسین یونان محسوب مى شدند و اسپارتى ها منتظر ورود ایشان بودند.
کشتارى که در اردوى ایران واقع شد فوق العاده بوده است. آسیایى هاى دل باخته چندان مقاومتى نکردند و از قرارى که هرودوت نقل کرده فقط سه هزار نفر از ایشان جان به در بردند، لیکن یک دسته چهل هزار نفر به سردارى
ارته باز که مخالف نظریات مردونیه بود و عقیده داشت باید صبر کرد و با تأنى پیش رفت، با نظم و ترتیب کامل عقب نشینى کردند و به هیچ وجه با یونانى ها طرف نشدند، از این گذشته گمان نمى رود پیادگان یونانى توانسته باشند قوه مه سواره پارسى را گرفتار کنند. خلاصه شجاعت اسپارتى هافیروزى یونان را قطعى و کامل ساخت. لشکریان یونانى در میدان وسیع و اوضاع غیر مساعد گرفتار شده و فقط دو دسته از سه دسته حاضر بودند. آ نها هم نمى توانستند به یکدیگر قوه برسانند. اما با وجود کثرت عدد طرف مقابل و نواقصى که در کار خودشان بود نظام و اسلحه یونانى اسباب نصرت و ظفر کامل ایشان را فراهم آورد.
نتیجه نبردهاى دوم
بى حاصلى نبردهاى یونان سبب شد ایران هیچگاه نتواند وارد خاک اروپا شود. به عبارتى مى توان گفت سال 480 ق. م سالى بود که در آن حد نهایى شمال غربى متصرفات ایران براى طول تاریخ مشخص شد. شکست ایران در یونان دلایل متعددى داشت که مهم ترین آن وجود مناطق تنگ کم عرض جنوب اروپا (یونان)، نیاز به قواى بحرى، کم اهمیتى خاک یونان در مقابل دردسر آن و در نهایت پیچیدگى اقوام یونانى تبار ساکن در منطقه بود. به طورى که در نوشته هاى مورخان غربى نیز حاکى اقوام مذکور پیمان و قول خود را به سادگى مى شکستند و در آخر آن چه را نباید از یاد برد، گزافه گویى برخى مورخان است که این شکست ها دموکراسى یونانى را نجات داد.
حال آن که هر آدم منصفى مى تواند به سادگى به نگارنده حق دهد که این نکته را باور نکند چرا که دموکراسى یونان چیزى جز حکومت چند ده هزار نفر به صدها هزار برده، زن و مردم عادى نبوده و یونانیان به گفته خودشان همواره تخصص جالبى در کشتن سرداران و افراد موفقشان داشته اند. تیموستوکل، پیتراتوس، ماراتوس و سقراط همه به دست هموطنانشان کشته شدند و یا آن که یونانیان هیچگاه با آرامش در کنار هم نبوده اند نبردهاى طولانى اش و اسپارت گواهى بر این ادعا هستند.
بیشتر بخوانید :