امروز: شنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۳ برابر با ۳۰ ربيع الآخر ۱۴۴۶ قمری و ۰۲ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی
شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۳
۲
۰
نسخه چاپی

شب های روشن؛ سه روایت از یک رمان

شب های روشن؛ سه روایت از یک رمان
به گزارشتمیم نیوز

با مقایسه کوتاهی از سه اقتباس ویسکونتی، برسون و مؤتمن از یک رمان واحد به اسم شب های روشن داستایوفسکی، خواهیم دید چگونه مولفین خط شان را از منبع اقتباس جدا می کنند و تجربه های شخصی و دیدگاهشان را در عین وفادار بودن به داستان تزریق می کنند.

شب های روشن ویسکونتی

برداشت اول: شب های سپید به روایت لوکینو ویسکونتی

شب های سپید وبسکونتی را می توان وفادارتر از دو فیلم دیگر به داستایوفسکی و داستانش دانست. کارگردان و نویسنده تمام سعی خود را می کند به رمان وفادار بمانند. فیلمی که از لحاظ فنی اعجاب انگیز است، معلق در فضایی کلاسیک و مدرن، نورپردازی رمانس گونه و رویاپردازانه و انتخاب لوکیشنی در شهری با معماری نوستالژیک و سنتی، همه و همه هوش ویسکونتی را در فضاسازی درست و درک درستش از رمان را می رساند.

گو آنکه تمام آنچه پسرک رویاپرداز داستان داستایوفسکی در سر به مونولوگ و دیالوگ می آورد را به تصویر می کشاند. اما دست ویسکونتی هم آنچنان در پرداخت شخصیت رویاگونه مرد با بازی مارچلو ماستریانی باز نیست و همین جا باید گفت که تفاوت فیلم و رمان همین جا مشخص می شود.

مطمئنا دست نویسنده رمان بسیار بازتر است از نویسنده فیلمنامه، چرا که در رمان تخیل پویاتر و فعال تر است و راحت تر می توان به شخصیت رویاگونه ای چون قهرمان داستان پرداخت. مثلاً نویسنده رمان می تواند راحت با روایتی اول شخص از قهرمان، ذهنیات او را مصور کند که مثلاً در ذهنش ساختمانی را شبیه یک آدم می داند که با او حرف می زند و درد و دل می کند!

اما ویسکونتی که خوب می دانسته این ویژگی مهم قهرمان رمان داستایوفسکی را نمی شود به طور ویژه به آن پرداخت پس شخصیتی می آفریند که به طور اخص با قهرمان اصلی متفاوت تر است. ویسکونتی به جای شخصیتی رویاپرداز از قهرمان این ویژگی را کمرنگ تر می کند و صفت دیگری به او می دهد و آن سادگی و بی آلایشی و کمی کودنی است و درست همین جاست که مولف خطش را از رمان جدا می کند که صد البته ضربه ای به پیکره منبع اقتباس وارد نخواهد کرد.

فراموش نکنیم که این روایتی دیگر است نه روایتی همانند روایت رمان. تاکید داستایوفسکی در رمان شب های سپید بیشتر بر شخصت اول است و گرچه به ناستنکا (معشوقه) هم می پردازد اما بار دراماتیک رمان روی دوش پسرک خیالپرداز است و اوست که درام را به نقطه اوجش می رساند.ویسکونتی هم تمام سعی اش را کرده است که توازنی همانند آنچه که در رمان وجود دارد خلق کند که به نظر موفق می رسد.

فیلم وسیکونتی به دلیل آنکه سعی دارد تماماً به رمان وفادار باشد درست در همین ناحیه ضربه می خورد. ویسکونتی تمام جزئیات ریز از قبیل مادربزرگ دخترک، کتابخوان بودن معشوقه دخترک و حتی به تئاتر رفتنشان و الخ را از رمان وام میگیرد اما به دلیل همین نقب زدن به تمامی این جزئیات در کلیات عقیم می ماند و به ویژه شخصیت معشوقه دخترک که در فیلم ویسکونتی کاملا به تیپ رفته است و ناپخته است. باید این را دانست که عنصر زمان در فیلم بسیار پررنگ تر از رمان است و هر آن چیزی که در یک خط می توان در یک رمان نوشت شاید در فیلم تبدیل به یک سکانس شود.

نکته مهم دیگری که در یک اقتباس بسیار مهم است عنصر خلاقیت است. ویسکونتی با المان هایی نظیر حضور سگی سفید در ابتدا و انتهای فیلم به منظور نشان دادن تنهایی کاراکتر، نحوه شروع کشمکش با دختر به وسیله مزاحمت خیابانی، افزودن صحنه های رقص در کلوپ شبانه و از این دست خلاقیت ها و با عنصر حذف و اضافه، هم پیرنگ را گسترش می دهد و هم دوباره خودش خط هایی به رمان اضافه می کند تا روایت شخصیش کامل تر شود.

جالب است آدمی که ویسکونتی خلق می کند چقدر متفاوت است و بسیار دوست داشتنی اما آدم ویسکونتی خاکستری تر است، او عشقش بالعکس قهرمان رمان خودخواهانه و مستبدانه تر است، او را مقایسه کنید با قهرمان رمان که چگونه چون معصومان، همه چیز را برای معشوق می خواهد و برای چهار روز نثار عشق او را ستایش می کند.

اما می بینیم که کاراکتر فیلم چقدر در عشقش مستبد و حسود است. اما باید گفت که این ها دو آدم جداگانه اند. شما نمی توانید به خاطر خلق چنین شخصیتی ویسکونتی را سرزنش کنید که چرا شبیه کاراکتر رمان نشده است. این ها دو آدم متفاوت اند در یک داستان شبیه به هم  اما هر دو در یک نقطه بسیار به هم شبیهند، هر دو تنهایند.
و گویا ویسکونتی غرق در این گزاره تنهایی شده است که باید گفت در نتیجه کار هم موفق بوده است.

شب های روشن برسون

برداشت دوم: شب های سپید به روایت روبر برسون؛ چهار شب یک رویاپرداز

گرچه ویسکونتی در خلق شخصیت خیال پرداز رمان می ماند اما برسون از پس آن بر می آید.
شخصیتی که برسون خلق می کند از لحاظ ویژگی های شخصیتی بسیار به قهرمان رمان شبیه تر است. خیال پردازی اش در آمده آن هم با یک ترفند هوشمندانه از برسون. قهرمان نقاش است. علاوه بر این عادت دارد هر روز صدایش را در یک ضبط صوت ضبط کند و مدام آن را گوش کند.

این المان ها به علاوه سکوت و چهره معصومانه قهرمان اصلی، هم خیالپردازی را در او نشان میدهد و هم سعی می کند به شخصیت اصلی نزدیک تر شود که البته با شناختی که از برسون داریم می توان گفت کاملاً تعمدی بوده گو آنکه برسون احساس همزاد پنداری ژرفی با شخصیت اول رمان داستایوفسکی برقرار کرده و تمام سعی اش را کرده که به او نزدیک شود که در این مسیر موفق بوده است.

تفاوت در روایت چهار شب یک رویا پرداز را این بار نه در شخصیت بلکه در داستان باید جستجو کرد گرچه برسون فرم فیلمش را همانند داستان به چهار شب به صورت عنوانی پیش می برد اما اگر با کمی دقت فیلم را ببینیم مشاهده خواهیم کرد که تا چه اندازه برسون و جهان بینی اش به چشم می خورد و باید تاکید کرد که مولف مهم تر است اقتباس است.با وجود اینکه برسون نوع روایت اپیزودیکش را از داستایوفسکی وام می گیرد، اما روایتی به شدت برسونی دارد.

در رمان داستایوفسکی که پسر خیالپرداز عاشق دختری است که او نیز خود در انتظار معشوقه اش است، به وسیله فلش بک هایی خواننده متوجه می شود که معشوقه غائب دختر نیز علاقه زیادی به دخترک دارد و هنگامی که بر روی پل برای آخرین بار از یکدیگر بدرود گفته اند و دیالوگ هایی که بین این دو شکل می گیرد، می شود احساس کرد که هر دو تا چه  اندازه به یکدیگر علاقه مندند.

این المان در فیلم ویسکونتی هم صادق است اما در فیلم برسون دیدگاهی که وجود دارد تلخ تر است و درست به خاطر همین تلخی است که می توان گفت مهر برسون بر روی فیلم خورده است.

در فیلم برسون ابدا انسان حس نمی کند معشوقه دختر او را دوست داشته باشد. بیشتر به زن باره ها می آید. رابطه آنها از همان اول خیلی جنسی زده است، رابطه ای که هیچگاه با پسرک خیالپرداز شکل نمی گیرد.

ملاقات اول و این چنین جنسی؟! آن هم تا به ان حد در گرگ و میشی از نورپردازی؟! میزانسن اتاق هم که شوریده و بی حس است، این ها به کنار در پایان پسر اصلا سر موعد حاضر نمی شود، دقیقاً برعکس رمان و فیلم ویسکونتی، موعدشان سر پل است، شب چهارم است و دختر مغموم که او نخواهد آمد که از اتفاق هم نمی آید، از آمدنش قطع امید نمی کند و دست پسر خیالپرداز را می گیرد و به خیابان می رود، اما به یک باره او به طور تصادفی در خیابان ظاهر می شود،  او ، همان معشوقه عینکی بدعنق است. یعنی بر سر یک اتفاق او را می بیند و دختر به یک باره سر داستان را رها کرده و به آغوش همان او می رود!

تلخ تر آنکه شخصیتی که برسون خلق می کند از ماستریانی ویسکونتی مستحق تر از عشق است.تلخ تر آنکه بیننده یا خواننده در رمان و یا در فیلم ویسکونتی ته دلش آرام میشود که لااقل دختر به معشوقه اش رسید و آنها همدیگر را دوست داشتند. اما اینجا چه؟ اینجاست که باید از نقش پررنگ مولف گفت که چگونه مهرش را حتی بر یک اثر اقتباسی می زند.

برسون فیلم هایش بسیار ابزورد و تلخ است و شخصیت هایی که مثلا در خاطرات کشیش و یا در موشت و حتی در فیلم بالتازار خلق می کند همه و همه انسان هایی هسند که رنج می برند. یعنی رنح همه را دوش می کشند. شخصیت های وسیح واری که در عین قداست بیشترین رنج را می برند.

در اینجا نیز قهرمان داستان رنج معشوقه اش را به دوش می کشد و از عشقی پاک و زلال به همان دیالوگ پایانی رمان داستایوفسکی می رسد که: آه...هرگز! هرگز! بگذار آسمان زندگی تو همیشه صاف و روشن بوده و لبخند شیرینت نشان دهنده سرزندگی و آسودگی باشد. امیدوارم زندگی ات به خاطر آن یک لحظه سعادت و شادمانی که به انسانی دیگر، قلبی تنها و ق شناس هدیه کردی، قرین سعادت گردد. خدای مهربان! آیا یک لحظه شادی کامل برای یک عمر کافی نیست؟

شب های روشن فرزاد مؤتمن

برداشت سوم: شب های روشن به روایت فرزاد مؤتمن

باید گفت از بین این سه اقتباس، این نسخه ایرانی از آن دو، شخصیت محورتر است، نویسنده تا آنجا که در توانش بوده ری استاد مانور داده است و حتی داستان عاشققی دختر و معشوقه را به کل حذف کرده و تا پایان معشوقه دختر را هم به بیننده نشان نمی دهد  تا فرصت بیشتری برای پرداخت به استاد فیلم داشته باشد و از طرفی مؤتمن به تصویر درآورده، به کل از دو شخصیت قبلی متمایز است.

برعکس فیلم ویسکونتی او ساده نیست و برعکس فیلم برسون خیلی هم خیال پرداز نیست، گرچه سعی دارد با مونولوگ نزیک شود اما موفق نیست. او روشن فکری عقل گراست که می شود گفت به پوچی رسیده است.

چیزی که این فیلم را از دو فیلم قبلی و حتی خود رمان متمایز می کند، میان پرده متفاوت فیلم است. میان پرده ای طولانی که با ریتمی مناسب سعی می کند تا تاثیر عشق را بر یک مرد عقل گرا به تصویر بکشد. که باید گفت در نشان دادن آن موفق است. فیلم از لحاظ کارگردانی به شدت تحت تاثیر ویسکونتی است و آن پوستر فیلم شب های سپید ویسکونتی، ادای دینی است به آن فیلم.

شبهای روشن همانند نسخه ایتالیایی اش در یک بالانس کلاسیک و مدرن قرار گرفته که حتی بعضی از مولفه های روایی فیلم ویسکونتی از قبیل مزاحمت خیابانی را هم از آن وام گرفته است.

چیزی که به وضوح باز هم در فیلم ویسکونتی به چشم می خورد، جدا کردن خط فیلمنامه نویس از رمان است. او سعی می کند شخصیتی دیگر را در همان شرایط وادار به کشمکش کند، شخصیتی که به ویژگی های نویسنده نیز بسیار شبیه است، از قبیل علاقه به شعر، ویژگی های شخصتی مانند درونگرا بودن، تنهایی و... علاوه بر آن روایت داستانیش هم متفاوت است و تمرکزش به شدت روی استاد است تا پیرنگ فرعی رویا یا معشوقه.

از آنجایی که نقد نوین در مقابل نقد مولف مدار است و عمیقا مخالف این است که پدیده های خارج از متن را در تفسیر متن بیاوریم، اما باید گفت همیشه نیز در بررسی متون این فرضیه صحیح نیست و یا به قول بارِت، تبیین یک اثر همیشه در مثیل کم و بیش شفاف داستان، سرانجام صدای یک فرد، یعنی مولف، برایمان راز را بازگو می کند.

شاید بشود در مواجهه با برسون با بررسی سیر فیلم هایش به یک نتیجه نسبتاً معقول از جهان بینی اش به دست آورد اما در مواجهه با سینماگران ایرانی از آنجایی که مطلقا دنیای واحدی در آنها نمی توان یافت، پس ناچار می شویم از گوشه و کنار، متن را بهتر تأویل کنیم.

فرزاد مؤتمن کارگردان کاربلدی است که همه جور آثاری در کارنامه اش دیده می شود، از عاشقانه هایی مانند شب های روشن گرفته تا طنز های معمولی مانند پوپک و مش ماشاله تا سایکودرامی مثل سایه روشن و از این رو مطلقا نمی شود به دیدن درون متنی آثار او نگریست.

در رابطه با فیلم های شب های روشن که ترکیب دوباره ای است از همکاری عقیقی (نویسنده) و مؤتمن که خود مؤتمن اذعان دارد که دیدگاه هایشان بسیار به هم دیگر شبیه است و آثاری مانند صداها و هفت پرده را نیز با یکدیگر کار کرده اند؛ می توان رگه هایی از تجربیات شخصی هر دو نفر را در فیلم دنبال کرد و همین است که از آن این چنین فیلمی ملموس و تاثیرگذار ساخته است.

مثلا بسیار جالب است که با وجود آنکه نویسنده کار سعید عقیقی است اما مؤتمن اذعان دارد که مثلا صحنه بازجویی بدنی در فیلم برای خودش در دنیای واقعی اتفاق افتاده و یا صحنه ای که استاد از رویا خواستگاری می کند و رویا می گوید: الان باید چی جواب بدم؟ و استاد میگوید: یک شب تا صبح قدم می زدم و می گفتم آره؛ عیناً تجربیات شخصی خود مؤتمن بوده است که در اقتباسش از رمان با وجود آن که نویسنده نیز نبوده است آن را بازسازی کرده است و یا حتی فراموش نکنیم که عده ای از منتقدان نوع روایت استاد را بسیار شبیه به زندگی عقیقی دانسته بودند.

اصلا همین که عقیقی داستان یک استاد ادبیات را روایت می کند و این چنین تاکید بر ادبیات دارد چیزی جز این است که همه ازدغدغه های ادبی و نوع زندگی نویسنده نشأت گرفته است؟ آیا این چیزی جز این است که مولفین این آثار هر یک با تجربه های شخصی خود با اثر داستایوفسکی مواجه شده اند و هرکدام اثری مستقل ارائه داده اند؟

مزید بر آن باید به بومی سازی اثر نیز اشاره کرد که چه تاثیر ژرفی بر این تفاوت دیدگاه ها میگذارد. همانطور که در فیلم ایتالیایی ویسکونتی و فضایش هیچ ربطی به فضای  فرانسوی فیلم برسون ندارد، فیلم مؤتمن هم هیچ ربطی به آن دو ندارد و نویسنده و کارگردان تمام سعی خود را کرده اند که اقتباسی انجام دهند که با زیستگاهشان بیگانه نباشد و از این رو دست به دامان ادبیات برده اند و این فضای ادبی هم در فرم و هم در محتوا به گونه ای ملموس و زیبا به چشم می خورد و حتی در دکوپاژهای مؤتمن می توان تقابل عشق و عقل را که بن مایه بسیاری از آثار ادبیات ایران است را به وفور دید.

باید گفت شب های روشن را با وجود اینکه از متنی روسی بهره می برد از ایرانی ترین آثار ساخته شده در سینمای ایران دانست.

 

بیشتر بخوانیم:

چالش در شخصیت پردازی معصومین در فیلمنامه با الگوی ارسطویی

فیلم Little Women اقتباسی موفق از رمانی موفق

کارول (Carol)؛ روایت عشق دو زن

 روزی روزگاری در هالیوود؛ روایتی نیمه تخیلی از ماجرای قتل شارون تیت

 پابلوی دوست داشتنی (Loving Pablo)؛ روایتی تازه از نگاه معشوقه پابلو اسکوبار

کولت Colette، واقعیتی فمینیستی در قرن 20



+ 2
مخالفم - 0
نظرات : 0
منتشر نشده : 0

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.