در آستانه تاریخ میلادی جامعه یهودی چه در فلسطین و چه خارج از فلسطین، خو را در آخر الزمان می پنداشتند و در انتظار یک منجی به نام مشیاه یا مسیح بودند.
عقیده به ظهور منجی و باور به زیستن در آخر الزمان، به سبب حاکمیت یونانیان و رومیان، که یهودیان آنان را کفار حربی می دانستند، گسترش و عمق بیشتری در دین یهود پیدا کرد.
از سوی دیگر گروهی از یهودیان که در سرزمین های یونانی زبان اقامت گزیده بودند و در شهر اسکندریه در شمال مصر که به دست اسکندر مقدونی تاسیس شده بود، جامعه ای مهم تشکیل داده بودند، اینان به یونانی سخن می گفتند و بسیاری از سنت های یونانی را پذیرفته بودند.
اینان رفته رفته زبان مادری شان را هم فراموش کرده بودند و دیگر متون مقدس به ویژه تورات را به زبان عبری نمی فهمدیدند. در نتیجه از متن یونانی آنها که سده ها پیش، از عبری به آن زبان ترجمه شده بود سود می جستند. این متن یونانی همان متنی بود که انجیل نویسان، پولوس قدیس و دیگر مسیحیان یونانی زبان نیز می شناختند.
با ترجمه تورات از زبان عبری به یونانی که بار فلسفی داشت، بسیاری از اصطلاحات و مفاهیم عبری ترجمه شده بار فلسفی به خود گرفت و از بار مذهبی متن عبری کاست. بدین سان نخستین گام در نزدیکی دین یهود با تفکر یونانی و فهم این دین با عقلانیت یونانی صورت پذیرفت.
فیلون اسکدرانی
این پیش زمینه ای برای فیلون اسکندرانی یهودی بود که با استفاده از تفکر یونانی، به ویژه فلسفه افلاطونی میانه، کوشید تا با کمک روش تفسیر رمزی-تمثیلی متن، معنای باطنی و حقیقی تورات را درک کند. او و پیروانش که معنای باطنی را در چارچوب فلسفه افلاطونی میانه و عرفانی می فهمیدند بسیاری از مفاهیم یونانی را در کلام یهود وارد کردند.
فیلون به سبب پای بندی اش به توحید یهودی، سراسر تورات را تاریخ نفس انسان می دانست که با دور افتادن از بدن به خدا نزدیک می شود. به گفته این فصل اول سفر تکوین تاریخ محض است، از آن حیث که خدا آن را آفرید و در عالم فضایل جای داد.
آنگاه خدا به صورت همان عقل، عقل دیگری که به جهان خاکی نزدیکتر بود آفرید و نام آن آدم است. از آن پس حس را چونان یار و یاوری که عقل لازم داشت به وی بخشید و نام آن حواست. عقل چون به واسطه این حس به سوی لذت که همان مار است کشانیده شد، تباه گشت.
فیلون عقل را مخلوق در نظر می گرفت ولی با تاثیری که بر مسیحیان یونانی مآب و به ویژه پولس و نیز یوحنا، نویسنده انجیل چهارم، گذاشت در شکل گیری خداشناسی و نظریه تثلیث مسیحی نقش مهمی ایفا نمود.
انجیل یوحنا
گروه هایی که خود را پیروان مسیح می دانستند یک یا چند رساله دادند. این رساله ها را انجیل به معنای بشارت یا خبر خوش نامیدند.
بعدها مسیحیانی که بر اساس آراء پولوس و یوحنا مسیحیت غرب را شکل دادند، چهار عدد از این اناجیل را به نام های متی، مرقس، لوقا و یوحنا برگزیده و باقی را محعول نامیدند.
کلیسای پولوسی-یوحنایی نیز در راستای قرائت خود از گفتار و اعمال عیسای ناصری برخی از نامه ها و مکاشفه یوحنا را به عنوان متون مقدس پذیرفت و باقی را مجعول خواند. گفتنی است که هیچ یک از رساله ها از حواریان مسیح یا از کسانی که مدعی بودند او را دیده یابا او نزدیک بوده اند نیست.
نخستین گروه هواردان عیسی ناصری در اورشلیم می زیسیتند و ظهور او و رسالتش را در چهارچوب دین یهود پذیرفتند. مورخان این گروه را به سبب تبیین مسیحیت در ساختار دینی یهود، یهودی-مسیحی می نامندو از رهبران این گروه می توان از پطرس حواری و یعقوب، برادر عیسی، نام برد.
اینان بر این باور بودند که عیسی مسیح منجی قوم یهود است. او پیامبری است مانند پیامبران یهودی و به هیچ وجه الوهیت نداشت. او انسانی بود مانند سایر انسان ها. خارج از یهودیت رسمی آن عصر عدهای نیز با تاکید بر انسان بودن مسیح رسالت نجات بخش او را در چارچوب ادیان یونانی مآب تفسیر کردند.
پولس قدیس و فرهنگ یونانی
یکی از کسانی که درباره مسیح منجی، اعمال و افکارش تبلیغ کرد پولس یهودی بود. او در آغاز چونان یک یهودی متعصب از آزاردهندگان مسیحیان به اتهام بدعت گذار در دین یهود بود ولی پس از چندی مدعی شد که در راه دمشق در تعقیب مسیحیان، عیسی مسیح بر او ظاهر شده و او را به دین خود فراخوانده است.
او سخنان و اعمال مسیح را در چارچوب افکار یونانی مآب بین یونانی زبان ها تبلیغ کرد و اعلام نمود که مسیح منجی بشر است. به نظر پولوس مسیح پسر قدرت و حکمت خداشت و الوهیت کامل دارد اما از خود خدا کاملاً جداست و در رتبه ای پایین تر قرار دارد و از او تبعیت می کند.
انجیل یوحنا نیز کاملاً در چارچوب یهودیت یونانی کآب قرار می گیرد. یوحنا فلسفه های یونانی مآب را خوب می شناخته و از آنها بهره گرفته و با اندیشه های فیلون اسکندرانی نیز آشنا بوده است.
پولس قدیس نیز تربیت یونانی داشت. وی چه به صورت مستقیم و چه به واسطه انتشار عام آراء سنکا و اپیکتتوس زیر تاثیر این دو فیلسوف رواقی مشرب قرار گرفت و بسیاری از عقاید و افکار و تعبیرات متداول در آثار آن دو را در تعالیم خود آورد و به کار برد.
دین مسیحی مانند آیین رواقی قائل به لزوم تدبیر سیاسی واحدی برای سراسر جهان بود و تمامی انسان ها را از فضیلت واحدی که مشترک در میان تمام آنان است برخوردار می شمرد. او اعلام داشت: یهودی و یونانی، برده و آزاد و مرد و زن در میان نیست. شما همه در عیسی مسیح وحدت دارید.
پولس چنان که رواقیان در خطاب انتقادی فلسفی خود می گفتند بر آن بود که مردم با وجود اختلاف در شرایط و قیود زندگی اجتماعی از لحاظ نجات همه یکسان اند.
او تاکید داشت که چون بشر گناهکار و از درگاه احدیت رانده شد و نفوس بنی آدم هبوط کرد و دچار حرمان گشت خداوند که خیر و لطف محض است فرزند خود را جسمیت داد و به صورت حضرت عیسی درآورد تا دستگیر نوع بشر و فدایی آنها شود و نفوس ایشان را از هلاک رهایی بخشد و بازخرید نماید. بنابراین نجات مردم در ایمان به حضرت عیسی است و وظیفه ایشان این است که خداوند را دوست بدارند و حضرت عیسی را پروردگار بدانند و عموم مردم را بدون امتیاز قومیت و نژاد و اخلاف زن و مرد و ملاحظه خواجه و بنده، برادر خود انگارند و نسبت به آنها محبت بورزند و تسلیم و رضا و خضوع و فروتنی باشند و فقر و ریاضت را پیشه سازند تا فضل خداوند نصیب آنان شود و آثار تباهی ناشی از وسوسه شیطان را برطرف سازند تا ارواح مومنان به مشاهده جمال حق نائل و واصل آید.
بدین سان تفسیر پولوسی-یوحنایی در سده سوم میلادی نظر بیشتر مسیحیان را به خود جلب کرد و تفسیر غالب در تاریخ مسیحیت شد، چنان که دین مسیحی در غرب و شرق بر اساس این دیدگاه شکل گرفت. متکامان بعدی این سنت طی سده های چهارم و پنجم اصول اعتقادی تثلیث و مسیح شناسی را ایجاد کردند.
بیشتر بخوانیم: