نتیجه گرایی اخلاقی نظریه ای است که میگوید اعمال را تنها باید با توجه به نتیجشان مورد داوری قرار داد.
اصالت فایده مشهورترین نتیجه گرایی است و مشهورترین فیلسوفان فایده باور عبارتند از جرمی بنتام ،جیمز میل و جان استوارت میل.
فلسفه اصالت فایده نیاز به هیچ اصل اخلاقی خاصی را تصدیق نمی کند. به جای آن فایده باوران این نظر را اختیار می کنند که عمل صحیح همواره عملی است که در نتیجه آن بیش ترین تعداد ممکن مردم تا حد امکان خوشبخت شوند (اصل بزرگ خوشبختی). تنها چیزهای مطلقاً و ذاتا ارزشمند در جهان عبارتند از خوشبختی و لذت و همه چیزهای ارزشمند دیگر فقط تا بدان حد ارزشمندند که موجب خوشبختی شوند.
دقیقا در نقطه مقابل اصالت فایده نظریه هایی قرار دارند که بر اهمیت انگیزه، حقوق و اول اخلاقی تاکید می ورزند. نظریه هایی از این دست را معمولاً نظریه های وظیفه شناختی می نامند. (نظریه مربوط به وظیفه).
احتمالاً مشهورترین فیلسوف ضد اصالت فایده کانت باشد.کانت می گوید به دنبال خوشبختی و لذت خود یا دیگری بودن بی فایده است، زیرا به احتمال قریب به یقین شکست خواهید خورد گر خوشبختی ذاتاً ارزشمند بود ما نمی بایست وقتی که می شنیدیم افراد شرور در جهان پیشرفت می کنند و خوشبخت هستند بیشتر مردم را ناراحت می کند. نظرکانت این است که تنها چیز مطلقاً ارزشمند در جهان اراده نیک است. اراده نیک عبارت است از تمایل و عزم راسخ برای انجام آنچه درست است.
آنهایی که اراده نیک دارند از اصول رفتار خاصی پیروی خواهند کرد. کانت می گوید این اصول عقلانی هستند و هر موجود عاقلی می تواند و باید از آنها پیروی کند.
نصایح کانت شامل این هاست :
راستگو باش – درست کار باش – وعده دروغ نده – سخاوتمند و خیرخواه باش – استعدادهای خودت را هدر نده – آماده تنبیه قاتلان و کسانی باش که سزاوار تنبیه اند- نسبت به حیوانات مهربان باش – اقدام به خودکشی نکن.
کانت می گوید موجود عاقل درک خواهد کرد که قواعد اخلاقی استثنایی ندارد. به دو دلیل : یکم، همه افرادی که می خواهند خوب باشند باید راستگو ودرست کار و... باشند. همه این تعهدات را دارند ولو واقعیت را تشخیص ندهند. دوم، انسان باید در همه زمان ها راستگو و درست کار باشد. اوضاع و احوال موجب تغییر رویه نمی شود. حتی اگر با دروغ گفتن سود بزرگی حاصل شود، باز هم نباید دروغ گفت.
نظریه های اصالت فایده و وظیفه شناختی گاهی اوقات در نهایت انواع عمل یکسانی را توصیه می کنند، ولی هم چنین اتفاقاً می توان دید که آنها توصیه های متعارضی خواهند کرد. ما می توانیم این اختلافات را بررسی کرده و از خود بپرسیم که آیا آنها به چیزی درباره نظریه ها دلالت دارند؟
نمونه اول : وعده های دم مرگ
شخصی در حال مرگ وصیت می کند کل دارایی اش را به آکادمی مشخصی هدیه کند اما وراث وی تصمیم می گیرند مبلغ را به موسسه دیگری که نیاز بیشتری دارند ببخشند، آیا آنها وفادار بودند؟ در واقع پیرو نظریه وظیفه شناسی میشود گفت، آری. عهد شکنی اصل رفتاری بدی و وفا به عهد اصل رفتاری خوب. اگر وراث ایده هدیه پول به آکادمی را نمی پسندیدند نمی بایست چنین قولی می دادند. ولی چون قول داده اند ملکف به وفا هستند.
دوم، شکستن قول و وعده ای است که به فرد در حال مرگ داده شده بدتر از عهدشکنی به شخص زنده است چرا که شخص در حال مرگ در موضع ضعف است و مجبور است به شما اعتماد کند و هرگز قادر به رسیدگی و نظارت به کار شما نخواهد بود.
از سوی دیگر فرد قائل به اصالت فایده خواهد گفت: همه چیز بستگی به این دارد که هدیه به آکادمی در مقابل موسسه چه مقدار خوشبختی فراهم خواهد آمد؟ بنابر این نظریه باید این مبلغ به محلی برسد که امکان خوشبختی بیشتری را در بر خواهد داشت.
بر اساس معیارهای اصالت فایده در مورد این نظر که او وراث به فرد در حال مرگ قولی را دادند که امکان عمل به آن را نداشتند می توان گفت که آنها با این قول باعث شدند وی چند لحظه آخر را با آرامش سپری کند و او هیچگاه به نقض عهد شما پی نخواهد برد، پس بر اساس این نظریه، خوشبختی تنها چیز ارزشمند در جهان است.
نمونه دوم : کار مادر ترزا
بیشتر کارهای مادر ترزا و دستیاران او در کلکته وقف پرستاری از مردم بی کس و کار و فقیر در حال مرگ است.
چه بسا این کار نزد شخص فایده باور در حقیقت تلاف وقت به نظر آید. نزد شخص فایده باور افراد فقیر و بی کس و کار در حال مرگ نمی توانند در درجه بندی فایده جا و مقامی داشته باشند. اگر اصلا نیاز باشد که در دره بندی فایده جا و مقامی داشته باشند مقام شان بسیار کم اهمیت خواهد بود.
بی تردید، بعضی از خوشبختی ها از راه کار بدست می آید. شایید کارگران هنگام کار احساس خوشبختی می کنند و احتمالاً خود افراد در حال مرگ کمابیش خوشحال باشند یا به هر رو دست کم برای مدت کوتاهی، نسبت به اوضاع و احوال دیگر احساس آسودگی بیشتری بکنند.
گرچه این نکته این جاست که بر اساس ارزیابی شخص فایده باور این خوشبختی باید طبق تعریف کوتاه مدت باشد. در نتیجه طبق برآورد شخص فایده باور برای مادر ترزا بهتر خواهد بود که کوشش خود را مصروف پرستاری از زنده ها کند. شاید او می بایست در یک بیمارستان معمولی مشعول به کار می شد. زیرا سعی و تلاش برای یاری زنده ها هم در کوتاه مدت و هم زمان طولانی موجب تغییراتی می شود.
در این جا ممکن است بیشتر مردم، اعم از اینکه فایده باور باشند یا نه، باطناً نوعی همدلی با نظریه های وظیفه شناختی احساس کنند.
کار مادر ترزا و دستیارانش قابل تحسین است چرا که ارزش آن در انگیزه پرستاران، اصول مذهبی یا اخلاقی آنها نهفته است، شاید ارزش آن به واسطه از خود گذشتگی است.
نمونه سوم : خبرچین
فرض کنید شخصی از گروهی خلافکار، با مراجعه به اداره پلیس همه همدستانش را لو می دهد، انگیزه او پشیمانی از کارهای پیشینش نیست بلکه بیشتر غرض ورزی علیه آنهاست، او در مقابل این کمک خواهان مصونیت از تعقیب کیفری است. پلیس باید چه کند؟
پاسخ شخص فایده باور که گاهی اوقات در زندگی واقعی پاسخی است که در چنین مواردی داده می شود، این است که باید به او مصونیت داد. حکم می شود که منافع کلی جامعه بر هر ملاحظه دیگری برتری دارد.
از سوی دیگر پیروان نظریه وظیفه شناسی به ویژه اگر کانتی باشند بر مجازات خبرچین به خاطر جنایت های سابقش پافشاری خواهند کرد.
عدالت مقتضی آن است که باید با جنایت های مشابه به نحو یکسان برخورد کرد، به ویژه اگر هیچگونه پشیمانی حقیقی در کار نبوده باشد. شعار پیروان نظریه وظیفه شناسی این است که : اگر آسمان هم به زمین بیاید، عدالت پیشه کنید.
نمونه چهارم : حقوق افراد بی گناه
فرض کنید در یک حمله تروریستی عده ای گروگان گرفته می شوند در تنها راه آزادی آنها تسلیم، فرد موردنظر تروریست هاست که درواقع بی گناه هم هست.
اگر مسئولان محلی فایده باور باشند در این صورت یقیناً برای آنها چنین معامله ای یکی از راه های ممکن خواهد بود. چنین کاری نزد آنها بستگی به این دارد که آیا فایده نجات جان گروگان ها بر زیانی که به واسطه اعتمادبه وعده تروریست ها به وجود میآید می چربد یا نه.
ولی اگرمسئولان محلی پیرو نظریه وظیفه شناسی باشند در این صورت چنین عملی، اخلاقاً غیر ممکن خواهد بود. آنها به اصل حقوق بشر و در این مورد حق زیان ندیدن فرد بی گناه استناد کرده و از این که مرتکب نقض چنین حقی شوند امتناع خواهد کرد. اگر تروریست ها حقوق مساوی گروگان ها را نقض کنند در این صورت آنها مرتکب جنایت شده اند و مسئولان محلی هیچ مسئولیتی در این مورد ندارند. به طور خلاصه، عقیه فرد پیرو نظریه وظیفه شناسی این است که نقض حقوق افراد بی گناه همواره جنایت محسوب می شود.
ایرادی به نظریه های وظیفه شناختی
بیشتر مردم اعتراض کرده اند که خودداری کامل از در نظر گرفتن عواقب اعمال ممکن است به نتیج وحشتناکی منجر شود ولی این اعتراض از پیش مفروض می گیرد که نتایج، یعنی عواقب کار، مساله بسیار مهمی است و پیرو نظریه وظیفه شناسی بی تردید پاسخ خواهد داد که نتایج چندان اهمیت ندارد.
ایراد مهم تر از این قرار است. گفتنش آسان است که انسان هرگز نباید دروغ بگوید و هرگز نباید موجب آزاد مردم شود اما هنگامی که این دو قاعده اخلاقی (یا هر دو قاعده اخلاقی دیگر) با یکدیگر تعارض پیدا کنند، تکلیف چیست؟ اگر شما در اتاق زیر شیروانی منزل خود یهودیانی را پناه داده اند، وقتی نازی ها وارد خانه شده و درباره محل اختفای آنها پرس و جو کنند تکلیف چیست؟ آیا باید حقیقت را گفت و شاهد انتقال آنها به اردوگاه مرگ بود یا دروغ گفت و جان آنها را نجات داد؟ هرکدام از این اقدام ها، یکی از قاعده ها را به جهت پیروی از قاعده دیگر نقض می کند.به عبارت دیگر همواره نمی توان در آن واحد به همه قواعد اخلاقی ملتزم بود.
شاید این عیب اساسی نظریه های وظیفه شناختی در مقایسه با اصالت فایده باشد. فایده باوران مفروض می گیرند که علی الاصول همواره مکان پذیر است که از پیش بدانیم چه اوضاع و احوالی در آینده بیشترین خوشبختی را برای همه افراد در بر خواهد داشت و همواره امکان دانستن این هست که چه اعمالی چنان اوضاع و احوالی را به وجود خواهند آورد. آن ها در این اعتقادات شان به ا حتمال زیاد بر خطا هستند زیرا همان طور که بر اساس نظریه هرج و مرج می دانیم، پیش بینی آینده واقعا امکان پذیر نیست.
بنابه فرض قبول می کنیم که قواعد اخلاقی باید بر حسب اهمیت شان درجه بندی شوند، چه چیز باعث می شود قاعده ای مهم تر از قاعده دیگر باشد؟ آیا به این جهت که یکی خوشبختی دیگری به بار می آورد؟ اگر مبنای درجه بندی اصل فایده و خوشبختی باشد معنایش این است که نظری درست، نظریه اصالت فایده است.
ایرادهایی به نظریه اصالت فایده
یک ایراد مشهور این نظریه می گوید که آن ما را به مشتی انسان پست تبدیل می کند.
واقعا فرض می کنیم که خوشبختی و لذت تنها چیزهایی در جهان اند که ارزش مطلق دارند. در این صورت آشکار است که همه ما باید بکوشیم بیشترین مقدار ممکن از این چیزهای ارزشمند را به وجود آورده و به آنها دست یابیم. لذت های بزرگی مثل ستاره مشهور شدن یا لذت های ساده تر مانند خوردن و آشامیدن. حتی اگر تصور کنیم همه این چیزها خوب هستند به سختی می توان گفت که هیچ یک از آنها فوق العاده شرافتمندانه یا شکوهمند هستند. ادعا می شود که توصیه اصالت فایده به ما این است که انسان پستِ خوشبخت بودن بهتر از فیلسوف بدبخت بودن است.
رابرت نازیک استدلال ضد فایده باورانه دیگری می پرورد. به نظر او اصالت فایده مستلزم این است که ما باید توهم را بر واقعیت ترجیح دهیم. او می گوید: ولی در واقع، انسان ها واقعیت غیرآرمانی را بر خوشی توهمی ترجیح می دهند.
فرض کنید کسی دستگاهی اختراع می نمود که از نحوه زندگی واقعی تقلید می کرد. شما روی دستگاه دراز می کشید و آن به نحوی عقل شما را تحریک کرده و به شما این توهم دست می دهد که همه انواع خوشی و وقایع لذت بخش را تجربه می کنید. گرچه در تمام این مدت همه این چیزها را فقط تخیل می کنید.
نازیک بر آن است که ما به طور غریزی علیه ایده لذت های توهمی اعتراض کرده و از سوار شدن به چنین ماشینی خودداری خواهیم کرد. ما داشتن آمیزه ای از لذایذ و رنج های واقعی را بر زندگی ای که یکسره مبتنی بر توهم است ترجیح می دهیم هرچند این توهم برای ما بسار لذت بخش هم باشد. هم چنین ما برای خطر کردن در راه جستجوی خوشبختی خودمان را بر آن ترجیح می دهیم که وسایل مکانیکی خارج از اختیارمان اسباب خوشبختی ما را فراهم کنند.
مشکل دیگر اصالت فایده آن است که ظاهراً به ما توصیه می کند تا فعالیت های اخلاقی خودمان را بر روی کسانی متمرکز کنیم که به آسانی خوشبختی را تجربه می کنند، و از کسانی که کمک کردن به آنها دشوار است صرف نظر کنیم.
مثال ساده ای بزنیم، فرض کنید کسی در خوشحال کردن مردم خیلی تواناست و افرادی که با او در ارتباط هستند را بسیار خوشحال می کند. در دو جمع یک لطیفه واحد را تعریف میکند ولی جمع اول می گویند این لطیفه باعث شد کمی بیشتر احساس خوشحالی کنند اما جمع دوم می گویند که بیشتر از صد برابر خوشحالند. این بدان جهت است که جمع دوم غولان فایده اند، یعنی مخلوقاتی که به خاطر چیزهای کوچک احساس خوشی شدید می کنند. چنین به نظر می رسد که اگر لطیفه گو فایده باور باشد باید همه کوشش هایش را روی جمع دوم متمرکز کند.
ممکن است این نوع انتخاب در زندگی واقعی رخ دهد. البته غولان فایده واقعیت خارجی ندارند. با همه این اوصاف باز هم خوشحال کردن کسانی که به طور عاقلانه ای سرزنده هستند آسان تر از خوشحال ساختن کسانی است که در زندگی خود اشتباهات زیادی داشته اند.
تصمیم هایی را در نظر بگیرید که باید توسط کسانی گرفته شود که مالیات های ما را برای خود ما هزینه میکنند، مثل ادارات مسکن. اداره مسکن باید به درستی انتخاب کند که 1- پول را صرف ساختن تعداد اندکی خانه بسیار خوب کند (بدین ترتیب خوشبختی بیشتری برای ساکنین آن فراهم کند) یا 2- پول را صرف ساختن تعداد زیادی خانه نسبتاً خوب نماید (موجب خوشبختی تعداد زیادی از مردم خواهد شد). اگر مستاجر دسته اول، غولان فایده باشند در این صورت به نظر می رسد که اداره مسکن فایده باور باید پول را برای آنها صرف کند. اما تشکیلات قضایی به حق می تواند دقیقا نظر مقابل را پیشنهاد دهد، به ویژه اگر وضع مردم بدتر از آنی باشند که در جامعه خودشان قابل قبول شمرده می شود.
جی.ای.مور پاسخی برای این مساله پیشنهاد می کند، او می گوید مانع بدبختی شدن مهمتر از آفریدن خوشبختی یافتنی است. در واقع در تایید صحت این نظر جز شهود عقل سلیم هیچ دلیل عقلانی نمی توان اقامه کرد.
بالاخره این که نه نظریه های وظیفه شناختی کاملاً می توانند با شهودهای عقل سلیم اشخاص کوچه و بازار جورد درآید نه نظریه های نتیجه گرایی. احتمالاً جهتش آن باشد که نظریه هایی را که ما در نظر گرفته ایم یگانه انگارانه هستند. شاید نظریه موردنیاز، نظریه کثرت گرایانه باشد. به هر حال چرا باید ایده و نظری ساده مثل این نظر که تنها ارزش مطلق خوشبختی است نظر درستی باشد؟ آیا هیچ دلیل برای این فرض وجود دارد که ایده های ساده همواره بهتر از ایده های پیچیده هستند؟ آیا یگانه انگاری محتملاً درست تر از کثرت گرایی است؟ مردم در زندگی واقعی اصول رفتار را می پذیرند ولی نتایج را نیز به حساب می آورند. پس شاید این بهترین یا تنها راه ممکن برای عمل باشد. در مواجهه با ارزش نیز ممکن است کثرت گرایی به حل مسائل و موارد مشکلی مانند مورد وعده دم مرگ کمک کند.
ولی در پایان هر قدر تمایل بیشتری برای انجام چیزی که صحیح است داشته باشیم احتمالاً همواره با انتخاب های مشکلی مواجه خواهیم بود. در واقع معمولاً تا حدودی روشن است که انجام چه کاری درست است. به هر روی، اگر کسی به جای کار درست، کار خطایی انجام دهد، دلایل آن نیز نسبتاً آشکار است. خودپسندی، ضعف و امثال آنها علت بیشتر تصمیم های بد را بیان می کنند. اما ممکن است واقع امر چنین باشد که بعضی از پرسش ها پاسخ های درستی ندارد. چه بسا قضیه از این قرار باشد که بعضی از تصمیم های مشکل دقیقا به این جهت مشکل اند که دلایل موافق و مخالف آن ها ارزش یکسانی دارند. ممکن است زندگی انسان دققاً چنین باشد. خوشبختانه همیشه همین گونه نیست.
بیشتر بخوانیم:
رفورماسیون یا اصلاح مذهبی چیست؟
مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی
احیای اومانیسم کلاسیک و پیدایی علم مدرن در رنسانس