تمایز میان جنس و جنسیت امری اساسی است زیرا بسیاری از تفاوت های میان مردان و زنان منشا زیست شناختی ندارد.
جنس به تفاوت های زیست شناختی زن و مرد اشاره دارد و عاملی زیست شناختی است که شامل صفات بیولوژیکی و زیست شناختی از جمله کروموزوم های جنسی و هورمون های جنسی و غیره است و یکی از دو جنس مرد و زن از روی آن مشخص می شود اما مفهوم جنسیت در مقایسه با جنس پیچیدگی بیشتری دارد.
واژه جنسیت مفهومی اجتماعی است و صفات اکتسابی، فرهنگی و روان شناسی و اجتماعی را شامل می شود. در واقع جنسیت ویژگی ها و رفتارهایی است که در بستر اجتماع و فرهنگ جامعه شکل گرفته است و به شخص نسبت داده می شود.
بر اساس این، شکل گیری هویت سازه و ساختاری اجتماعی-روانی است که سبب جدایی و افتراق فرد از دیگران می شود. هر انسان پس از مشخص شدن جنس فیزیولوژیکی، به دنبال دست یابی به هویت جنسیتی است که از نخستین احساسات آشکار و رشد افراد به شمار می آید. هویت جنسی حالتی روان شناسی و بازتاب دهنده احساس درونی شخص از مرد یا زن بودن است.
همچنین بر رشته ای از نگرش ها الگوهای رفتاری وسایر صفاتی که معولاً با مردانگی و زنانگی ارتباط دارند وتوسط فرهنگ خاص افراد تعیین میشوند، متکی است یا به تعریف کمپیل، اعتقاد درونی شخص به این مساله که فردی مذکر، مونث، دوسوگرا یا خنثی است، اشاره دارد.
در حالی که هویت جنسی بر اساس احساسی که فرد از مذکر ومونث بودن خود دارد، تعریف می شود و تحت تاثیر عوامل بیولوژیکی،محیطی، فرهنگی و اجتماعی قرار می گیرد، تقریباً هر فردی تا سن2 تا 3 اعتقاد محکمی درمورد مونث یا مذکر بودن خود پیدا میکند.
شخصی که هویت جنسیتی خود را پذیرفته است، می تواند با قاطعیت بگوید که مرد است یا زن، در این شرایط زنی که حسی از زن بودن دارد، دیدگاه خودش را با اعمال زنانه به بقیه جهان انتقال می دهد و مردی که خودش را مرد می داند، مردانه عمل می کند، اما گاهی هویت جنسیتی مسیری را طی می کند که با جنسیت تعیین شده یا زیستی افراد که در گواهی تولد ثبت شده هماهنگی ندارد، در این شرایط فرد دچار حالت دوجنسی می شود.
با وجود اینکه حالت دوجنسی یکی از اخلالات فیزیکی و روانی است، برخی اختلال هویت جنسی را با دوجنسی ها اشتباه می گیرند. دوجنسی اعضای غیرطبیعی جنسی دارند و در نتیجه تمایز گذاشتن بین دو جنس و تعیین زن یا مرد بودنشان مشکل است. گفتنی است این افراد به خنثی یا دوجنسه حقیقی (هرمافرودیت) شناخته می شوند.
بیماران ترنس سکشوال (TS) به اختلال جنسی مبتلا هستند که در آنها هم آناتومی و هم فیزیولوژی هورمونی و فرمول کروموزومی جنسی مرد هماهنگ و ظاهرش هم در همان جنسی است که فرمول ژنتیکی وی است، اما از نظر روانی از آن نقش جنسی که در آن است به شدت رنج می برد. به عبارت دیگر این افراد بیماران روحی و روانی هستند که از نظر فیزیکی هیچ گونه اختلال جنسی ندارند، اما حاضر نیستند جنسیت فعلی خود را بپذیرند.
در این بیماران وضعیت ظاهری، جسمی و جنسی، ارگان های داخلی جنسی و سیستم هورمونی و کروموزومی کاملاً سالم است، ولی فرد از نظر ذهنی و روحی منکر صحت نوع جنسیت خود است و به عبارتی معتقد به وجود اشتباه در نوع جنسیت خود خواهد شد. این افراد داشتن هویت جنس مخالف را تجربه می کنند که سبب می شود از هویت تعیین شده خود احساس ناراحتی و نامناسب بودن کنند. افراد مبتلا به این اختلال، شدیداً احساس پریشانی می کنند و دچار هویت دوجنسیتی می شوند.
شرایط علّی
1-بیزاری جنسی: افراد تراجنسی آرزو دارند از اعضای تناسلی خود خلاص شوند. آنها برای ورود به زندگی مانند فردی از جنس مقابل تلاش می کنند و دوست دارند به هر نحو ممکن اندام جنسی خود را از بین ببرند و برای این کار به اقداماتی مانند درخواست تجویز هورمون ها، جراحی، صدمه زدن به اندام جنسی یا سایر روش های تغییر فیزیکی مشخثات جنسی به منظور مشابهت با جنس مقابل دست می زنند. آنان جسم خود را پست و ناچیز می بینند و از دیدن جسم و اندام جنسی خود خجالت میکشند.
2- سردرگمی جنسیتی: به عقیده باتلر، انسان ها به گونه ای ایفای نقش می کنند که گویی زن یا مرد هستند و از طریق تقلید، فرامین فرهنگ و سنت ها فرامی گیرند که بدن، رفتار، پوشش، راه رفتن و سخن گفتن شان را آداب مند کنند. اگر روی سطح بدن شان مشخصه های مردانگی و زنانگی را به نمایش بگذارند، خویشتن جنسیتی حقیقی خود را آشکار می کنند. در غیر این صورت رفتارهای مغایر این وضعیت یعنی پوشیدن لباس مخالف، اداها و رفتارهای مغایر مهم ترین روش خلق آشفتگی، تناقض و واژگونی جنسیت است.
افراد تراجنسی نیز از جنس فعلی خود و آنچه در ارتباط با آن است بیزاند و احساس سردرگمی میکنند. بیزاری جنسی آنان را به سوی رفتارها، احساسات و افکار و نقش دوگانه سوق می دهد. آنها لباس های جنس مخالف را می پوشند و رفتار و اطوار آنان را به نمایش می گذارند. از پوشیدن لباس ها و رفتارهای جنس فعلی خودشان بیزار هستند. البته هدف از پوشیدن لباس جنس مخالف در آنها بیشتر رسیدن به ثبات هویتی است.
3- ناملایمات روانی: تناقض و مغایرت بین جسم و فکر نزد تراجنسی ها سبب می شود دچار حس دوگانگی شوند. با وجود اینکه جنسیت مشخص و معینی دارند، احساس می کنند به جنس مخالف تعلق دارند. این تناقض سبب شده است تا این افراد دچار آشفتگی روانی نظیر افسردگی، پرخاشگری و هراس شوند.
پژوهشگران بر این عقیده اند که پریشانی و ناملایمات روان شناختی وقتی رخ می دهد که افراد از اهداف شخصی ناکام می مانند، زیرا آنها در اهداف شخصی شان متفاوت اند. گفتنی است که ناکامی در رفع نیازها و اهداف نواع مختلفی از مشکلات و رفتار ناسازگارانه را برای افراد متفاوت تسریع می کند، حتی اگر آن افراد تشخیص های روان شناختی یکسانی داشته باشند.
شرایط زمینه ای
1-انگ بی حیثیتی: بر اساس نشریه گافمن انگ یا داغ زمانی شکل می گیرد که میان آنچه یک شخص باید باشد (هویت بالقوه) و آنچه شخص واقعا هست (هویت بالفعل) شکاف ایجاد شود، یعنی هرگاه بین آنچه افراد هویت واقعی خود می پندارند و آنچه دیگران به آنها نسبت می دهند اختلاف به وجود آید، واکنش مردم به این وضع موجب می شود هویت عادی فرد مخدوش شود و فرایند داغ خوردگی شکل بگیرد.
معمولاً افراد در حین ایفای نقش سعی دارند تصویری از خود ارائه دهند که با هنجارهای حاکم در زمینه کنش همسو باشد تا بدین وسیله خود را از فشارهای مستقیم و غیرمستقیم به جرم تفاوت داشتن برهانند. اینجاست که اگر فرآیند ایفای نقش مذکور به درستی انجام نگیرد، افراد با داغ ننگ مواجه می شوند. این مساله دقیقاً موردی است که تراجنسی ها در تعاملات روزمره با آن مواجهند.
نگاه های خاص، الفاظ نامناسب، ترحم، تمسخر، تحقیر، پوزخند و غیره مسائلی هستند که در کنش متقابل روزانه تجربه زیسته افراد تراجنسی شکل می گیرند. ناآگاهی و کلیشه های فرهنگی و برخی تعصبات سبب شده تا افراد جامعه، تراجنسی ها را افراد منحرف و مجرم بدانند و آنان را به عنوان موجودی اضافی و منحرف جنسی بشناسند.
2- ناامنی شغلی: از بزرگ ترین دغدغه های افراد تراجنسی مساله اشتغال است. اغلب این افراد به دلیل شرایط ظاهری و هویتی که دارند، نمی توانند به شغل مورد علاقه و متناسب با رشته تحصیلی خود دست یابند، به همین سبب دچار مشکلاتی مانند ترس از آشکار شدن هویت خود در محل کار، احساس سرافکندگی و بی کفایتی، نبود امنیت شغلی و بی ثباتی شغلی می شوند.
آنان به دلیل نداشتن حامی مالی، دست به هر کاری می زنند. اطرافیان افراد تراجنسی در محل کار به دلیل رفتارهای خاصی که از خود نشان میدهند با الفاظ نامناسب و انگ مواجه می شوند و از آنان سوءاستفاده جنسی می کنند، همچنین تراجنسی ها در ارتباط خود با همکاران شان دچار مشکل هستند و به خوبی نمی توانند رابطه برقرار کنند. این شرایط زمینه را برای بی ثباتی شغلی افراد تراجنسی فراهم می کند، به طوری که مدام باید شغل های زیادی را تجربه کنند و در نهایت به امرار معاش مناسبی دسترسی ندارند.
3-طرد اجتماعی: وست و زیمرمن در مورد طرد اجتماعی بر این باورند که هر فرد مسئول ایفای جنسیت (نقش و رفتارهای جنسیت) در موقعیت های اجتماعی است و مشروعیت این فعل را نیز دیگران به طور مداوم ارزیابی می کنند. در این بین، ایفای جنسیت نیز باید همیشه در میان دیگران ثابت شود. عواقب ناشی از شکست در اجرای نمایش جنسیت خویشتن و بی ثباتی آن به بروز مشکلات تعاملی منجر می شود.
بنابر نظریه برساخت جنسیت گارفینکل نیز افراد با هویت های دوجنسیتی باید بیاموزند برای نشان دادن هویت اصلی خود و پذیرش از سوی دیگران، علاوه بر اینکه باید از لحاظ ظاهری شبیه جنسیت مقابل باشند، ضروری است رفتارها اعمال جنسیت مقابل را هم یاد بگیرند و انجام بدهند تا بدین طریق جامعه آنها را با هویت جنسیتی جدید بپذیرد، در غیر این صورت با تبعات طرد شدن مواجه می شوند.
شرایط مداخله گر
1-دلسردی از نقش: بنا به اظهار افراد تراجنسی، آنان نقش های فردی متناسب یا جنسیت خود را برخلاف میل و احساسات شخصی خود ایفا می کنند. این افراد به صورت مستمر و مبرم ترجیح می دهند نقش های جنس مخالف را انجام دهند و در زندگی شخصی خود عموماً در نقش جنس مخالف ظهور پیدا می کنند.
ایفای نقش های جنسی فعلی، همراه با فشارهای روانی است و این مساله تا جایی ادامه دارد که فرد اولویت های خود را تغییر می دهد، نقش خود را به عنان امری مطلوب تر از نو پذیرا می شود و به هر نحوی تلاش می کند نقش های جنس مقابل را ایفا کند.
این وضعیت نزد گافمن فاصله از نقش نامیده می شود که زمانی رخمی دهد که فرد به شیوه ای بی تفاوت نقشی را انجام می دهد و برای آن نقش اولویت چندانی قائل نباشد. در این حالت، به جای آنکه نقش خود رابا جان و دل انجام دهد، صرفاً بر آنکه ناچار و ملزم به ایفای آن است، آن را بازی می کند. اجرای چنین نقشی غالباً با فشارهای روانی همراه است.
2-اختلال در فرآیند همانند سازی: همانند سازی به فرآیندی اطلاق می شود که به موجب آن فرد تلاش می کند خصوصیات شخص دیگری را درونی کند. همانند سازی یکی از مهم ترین و نیرومندترین عوامل شکل گیری هویت است و از طریق عوامل مهم فرهنگی چون والدین، معلمان، دوستان و نهادهای اصلی و مهم اجتماعی چون خانه و مدرسه به کودک منتقل می شوند. این امر در افراد تراجنسی به دلیل مشخصه های فیزیکی به درستی اتفاق نمی افتد.
تجربه و درک افراد تراجنسی
بی ثباتی هویت
جامعه شناسان معتقدند هویت به واسطه دیالکتیک میان فرد و جامعه در مراحل مختلف اجتماعی شدن و به واسطه تعاملات با ابزار مولفه های فرهنگی صورت می پذیرد، به عبارتی هویت، احساس همبستگی به جامعه، فرهنگ و گروه هاست، به گونه ای که بر رفتار فرد تاثیر می گذارد، در او احساس تکلیف و تعهد میکند و او را به سمت هم نوایی با جامعه و ارزش ها و هنجارها سوق می دهد.
همانطور که دورکیم ذکر می کند: هویت اشخاص و ویژگی های آنان صرفاً کارکردی از جایگاه آنان در جامعه است و محصول نیروهای اجتماعی و فرهنگی است. در این رویکرد، ما اساساً حاملانی هستیم که جامعه و فرهنگ از طریق خودشان بیان می کنند. بی ثباتی هویت نیز نا هم سویی فرد با خود، دیگران، جامعه و فرهنگ است. افراد با مشخصه بی ثباتی هویت آنچه را که موجب شناسایی شخصی یا موجب تمایزشان از دیگران می شود، ندارند. افراد تراجنسی ویژگی های خویش را به درستی نمی شناسند و از نوعی سردرگمی و آشفتگی رنج می برند، زیرا نمی توانند به پرسش من کیستم پاسخ دهند، بنابراین گرفتار بحران و بی ثباتی هویت هستند.
راهبردهای کنش
1-تعامل با هم کفو: وضعیت خاص تراجنسی ها سبب شده است تا اغلب آنها از نظر ارتباطی با دیگران دچار مشکل شوند و به راحتی نتوانند به افراد جامعه اعتماد کنند، به همین منظور سعی می کنند با افرادی شبیه به خودشان ارتباط داشته باشند.
2-ترک خانه: ناآگاهی خانواده ها و نگرش فرهنگی مغایر اعضای خانواده به افراد تراجنسی، رفتار و حرکات خاص آنان سبب شده است تا تحمل پذیرش رفتارهای متفاوت و ویژه آنها را نداشته باشند . برای رفع این معضل و مشکل اقدامی نکنند. آنان معتقدند رفتارها و اطوار و حرکات تراجنسی ها برهلاف عرف است و به دلیل ترس از زبانزد شدن در فامیل و اجتماع و سرافکندگی و ذلت، در مقابل خواسته و میل فرزندان شان مقاومت می کنند که این امر به جدال و کشمکش و ضرب و شتم و رانده شدن آنها از خانواده منجر میشود. در بسیاری موارد نیز سبب فرار اجباری و رها شدن در اجتماع می شود که سرآغاز مصائب و سوءاستفاده افراد خاطی از چنین افرادی است.
3-انزوای اجتماعی: دورکیم معتقد است از جمله مزایای بالقوه زندگی عمومی، یکپارچگی و همبستگی اجتماعی است، یعنی یک احساس تعلق و وابستگی، درک آگاهی مشترک و داشتن سرنوشت جمعی. این مزایای زندگی اجتماعی اساس و بنیان تعریف جهانی است اما در صورت هر نوع قطع ارتباط بین فرد و جامعه، به گونه ای که افراد در چارچوب های اجتماعی جذب نگردند، زمینه ای آنومیک و مساعد برای رشد انحرافات اجتماعی فراهم می شود. از نظر وی هر نوع فاصله بین فرد و جامعه که به ادغام نشدن در چارچوب های اجتماعی می انجامد به انحرافات اجتماعی میدان می دهد و در نهایت سلامت اجتماعی را تهدید می کند.
وجود مشکلات فراوان برای تراجنسی ها آنها را به سمت آسیب هایی مانند انزواطلبی، کناره گیری و تنهایی سوق می دهد. این افراد همانند افراد عادی نمی توانند با دیگران رابطه برقرار کنند، افراد جامعه هم به خوبی آنها را درک نمی کنند و آنان نمی توانند همدمی پیدا کنند تا مشکلات شان را با او در میان بگذارند بر همین مبنا افراد تراجنسی از سوی دیگران طرد و در نهایت به انزوا به عنوان بهترین گزیه متوسل می شوند.
پیامدهای هویت تراجنسیتی
1-نبود سرمایه اجتماعی: ارتباط، اعتماد و حمایت اجتماعی سه مفهوم ابعاد سرمایه اجتماعی را تشکیل می دهند.صاحب نظران در وزه سرمایه اجتماعی بر این باورند که این سرمایه ذخایری برخاسته از روابط اجتماعی است که عملکرد را بارور و مستعد می کند و در حکم سرمایه ارزشمند آنها را تسهیل و امکان دسترسی به اهداف خاص را فراهم می کند. در صورت لزوم نیز حمایت های مفید را تامین و بهزیستی روانی و اجتماعی فرد را تحقق می بخشد.
همانگونه که ذکر شد، وضعیت خاص تراجنسی ها آنان را دچار آسیب های روحی و جسمی فراوان می کند و باعث می شود احساس امنیت نداشته باشند و از حقوق اجتماعی و حمایت خانوادگی محروم باشند. بر این مبنا تراجنسی ها قربانی شرایطی هستند که مسئول به وجود آمدن آن نبوده اند. وضعیت عدم پذیرش و مقبولیت اجتماعی افراد تراجنسی در نهایت سبب ضعف سرمایه اجتماعی آنها شده است.
2-افزایش انحرافات: به دنبال منزوی شدن، گرایش به مواد، روسپی گری و غیره پیامدهای دیگری است که تراجنسی ها آن را به دوش می کشند. به بیان دروکیم، تخریب روابط و کاهش همبستگی در سطوح مختلف اجتماعی، زمینه ساز افزایش انحرافات فردی و کاهش سلامت اجتماعی است.
3- تقلیل سلامت فردی-اجتماعی: افراد تراجنسی به مانند افراد عادی جامعه دوست دارند که از رفاه اجتماعی، عاطفی و جسمانی برخوردار باشند و در شرایط مختلف زندگی تا اندازه ای احساس خشنودی کنند، همچنین می خواهند از خانواده،کار، ازدواج، اجتماع و محیط های مختلف رضایت داشته باشند و بتوانند پیوندهای عاطفی قوی برقرار کنند. از دیگر خواسته های این افراد این است که نزد افراد دیگر مورد اعتماد باشند و بتوانند به دیگران اعتماد کنند، پایگاه اجتماعی-اقتصادی داشته باشند، از منافع اقتصادی-اجتماعی و سیاسی بهره مند شوند و از روابط اجتماعی و روابط صمیمانه پربار باشند. این شرایط برای حفظ سلامت فردی و اجتماعی (سلامت جسمانی، روانی و رضایت از زندگی) را ندارند که این مساله موجب پایین آمدن کیفیت زندگی آنها می شود.
نتیجه گیری
افراد تراجنسی با نوعی اختلال روانی-جنسی متولد می شوند اما در شرایط فرهنگی و بستر اجتماعی است که اختلال هویتی برای آنان پدید می آید، بر پیچیدگی و شدت مشکلات آنان می افزاید و آنان را از دسترسی به منابع و مزایای اجتماعی محروم می کند.
این مشکلات ریشه در هنجارهای فرهنگی، کلیشه های جنسیتی و تفکرات قالبی دارد و تعدیل و اصلاح آنها نیاز به اصلاح نگرش های فرهنگی را می طلبد که در سالیان طولانی در جوامع و نزد افراد نهادینه شده است، بنابراین به نظر می رسد از طریق امر فرهنگ سازی می توان تفسیرهای نامناسب و تعابیر منحرفانه از تراجنسی ها را تعدیل و نگرش های واقع بینانه تری را جایگزین آن کرد.
آموزش و پرورش و رسانه ها نقش محوری در ارائه عناصر فرهنگی خاص به افراد جامعه دارند. آموزش به خانواده ها و جامعه و تهیه برنامه های رسانه ای، در تغییر نگرش و جایگزین کردن افکاری انسانی تر و معتدل تر درباره هویت تراجنسی ها در کاهش مشکلات آنان موثر و راهگشاست.
بیشتر بخوانیم:
جنسیت در تراجنسی ها چگونه است؟
فیلم دختر دانمارکی، واقعیتی در خصوص تراجنسی ها