تالکوت پارسونز: درباره دورنمای دموکراتیک
در 1925، پنج سال بعد از مرگ وبر، یک فارغ التحصیل هاروارد سالی را به مطالعه زادگاه قدیمی وبر، هایدلبرگ، گذراند. تالکوت پارسونز هنگامی به این سفر رفت که پیش از آن سالی را در دانشکده اقتصاد دانشگاه لندن گذرانده بود و در آنجا هم مانند هاروارد، ادعا کرد که هرگز نام وبر را نشنیده است. دیری نگذشت که پارسونز شیفته اندیشه وبر شده و فرصت دیدار با تعدادی از همکارات سابق وبر را نیز پیدا کرد.
ماریان وبر این دانشجوی جوان را به محفل روشنفکری خانه اش که پس از مرگ وبر همچنان برپا بود، دعوت کرد. پارسونز آن چنان فریفته اندیشه های این اندیشمند آلمانی شده بود که در رساله اش نظریه وبر را درباره سرمایه داری مطرح کرد و آن را با دیدگاه های ورنر زومبارت، یکی از معاصران وبر، مقایسه کرد.
افزون بر این پارسونز کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری را به انگلیسی ترجمه کرد. بدین سان زندگی او به عنوان مفسر برجسته اندیشه وبری در آمریکا آغاز گردید.
با وجود این پارسونز به مراتب چیزی بیش از مفسر آثار دیگران بود. او با انتشار کتاب ساختار کنش اجتماعی، به مهم ترین نظریه پرداز جامعه شناسی در جهان تبدیل شد. پارسونز پس از جنگ جهانی دوم نقش برجسته ای به شکل دادن به نسل های آینده جامعه شناسان بازی کرد.
نهاد آموزشی او دانشگاه هاروارد، در واقع مرکز دنیای جامعه شناسی شد و بهترین و برجسته ترین دانشجویان شاگردان او بودند. بسیاری از این دانشگاهیان جوان خود متفکران اجتماعی برجسته ای شدند از جمله دو تن از آنان، رابرت کی مرتن و رابرت بلا.
مطالعات نظری خود پارسونز که در مراحل گوناگون زندگی علمی او با عنوان کارکردگرایی، کارکرد گرایی ساختاری و نظریه سیستم ها معروف اند در آغاز کوششی بود برای تلخیص نوشته های تعدادی از شخصیت های کلاسیک جامعه شناسی، چهار تن از مهم ترین این نظریه پردازان ماکس وبر، امیل دورکهایم، ویلفردو پارتو و اقتصاددان سرشناس، آلفرد مارشال بودند که هم گرایی اندیشه های آنان ممکن بود به اساس ایجاد یک سنتز بزرگ نظری تبدیل گردد. بیشتر مطالعات پارسونز به بیان و پیش برد این سنتز اختصاص یافت.
اندیشه پارسونی در زمینه اجتماعی دوره او
روزهای آرام اندیشه پارسونی دو دهه، از پایان جنگ جهانی دوم تا دوره ناخرسندی گسترده اجتماعی بود که در دهه شصت رخ داد. نظریه جامعه شناسی او با این دوره هم نوا بود. این دوره، دوره رونق بی سابقه اقتصادی در ایالات متحده بود زمانی که بسیاری تصور می کردند سیاست های عمومی ای را که اندیشیده شده اند می توان برای دور نگه داشتن هر چیزی مانند فاجعه اقتصادی بحران بزرگ، به کار گرفت.
دولت رفاه، که در دوره نیودیل ایجاد گردیده بود، بخشی از دورنمای اجتماعی به شمار می آمد. در عین حال این اوج جنگ سرد بود و ایالات متحده را بسیاری تجسم نظامی سیاسی در نظر می آوردند که پای بند به اصول دموکراتیک است. جنگ سرد این دژ جهان آزاد را رویاروی رژیم های اقتدارگرای سرکوب گر بلوک کمونیست که زیر سلطه اتحاد شوروی بودند، قرار داده بود.
در این زمینه نظریه پارسونز، به نظر منتقدان سادگی زیادی را درباره وضع واقعی جامعه آمریکا و خوش بینی بی جهتی را در مورد توانایی این جامعه در چیره شدن بر مسائل اجتماعی گوناگون بدون خطر ستیزه و ناآرامی شدید و بدون ایجاب کردن تغییرات بنیادی ساختاری بیان می کرد.
پارسونز در واپسین دهه زندگانی اش شاهد حمله سخت جامعه شناسانی بود که رویارویی های دهه شصت با مشروعیت نهادها و ارزش های اجتماعی آمریکا غافل گیرشان کرده بود. پارسونز متهم گردید که توجیه گر وضع موجود است و با نظریه انتزاعی خود که نثری دشوار دارد، توجیهی برای تنش ها و ستیزه های موجود فراهم می کند که هنگامی که آشکار نیست همچون آتش زیر خاکستر است.
پارسونز محافظه کاری توصیف گردید که شکاف های موجود در قرارداد اجتماعی را می پوشاند و بدین سان باعث می شود که آمریکا بسی هم آهنگ تر و منظم تر از آنچه که واقعیت ها در عمل نشان می دهند به نظر برسد.
در پی رویدادهای دهه 60 جامعه آمریکا بسی بیشتر از یک دهه پیش از آن در هم شکسته و گسیخته به نظر می رسید. تاکید پارسونز بر تمامیت، یگانگی اجتماعی و شرایط ضروری نظم برای ارائه چهارچوب تفسیری مناسب به منظور تبیین بحران های اجتماعی کافی به نظر نمی رسید.
بنابراین رویکرد نظری او را بسیاری از جامع شناسان رد کردند با این نتیجه که برای نظریه اجتماعی معاصر، برخلاف دهه های 50 و 60 هیچ نظریه ای را به تنهایی نمی توان برتر شمرد. به جای نظریه یگانه سازی، که پارسونز می کوشید پدید آورد، جامعه شناسی به رشته ای چند پارل دائمی تبدیل شد که رقابت و منازعه بسیاری را نشان میدهد.
پارسونز، طرفدار اصلاحات اجتماعی
تعدادی از محققان ارزیابی دوباره و دریافت تازه ای را از پارسونز آغاز کرده اند و در این فرآیند تصویری آشکارا متفاوت با آنچه که پیش تر مطرح گردید ارائه دادند. آنان در این باز اندیشی به درستی نتیجه گیری کرده اند که پارسونز در سراسر زندگی طولانی علمی خود هرگز توجیه گر محافظه کار وضع موجود نبود.
پارسونز در دوره دانشجویی عمیقاً تحت تاثیر سوسیال دموکراسی بود و احتمالاً باید سوسیالیست دموکراتیک محسوب شود. در دهه سی خود را در صف جناح چپ حزب دموکرات قرار داد و به طرفداری پرشور از نیودیل پرداخت. در دهه 50 یکی از منتقدان مک کارتیسم بود و اف.بی.آی او را تحت نظر قرار داد. او از جنیش حقوق مدنی طرفداری کرد، با جنگ ویتنام مخالفت کرد و ابراز تمایل کرد در سمت مشاور یوجین مک کارتی، نامزد ریاست جمهوری که مخالف جنگ بود، خدمت کند) و به جرج مک گاورن را داد.
به طور خلاصه سیاست های او آشکارا در موضع چپ میانه رو قرار داشت و از این موضع بحران های اجتماعی بسیار پیش از آگاه بود و بیش از پیش از خطراتی که دموکراسی را تهدید می کند انتقاد می کرد.
انتقاد از دموکراسی
دوره شکل گیری تکامل فکری پارسونز را سه رویداد مهم جهانی شکل داد: انقلاب روسیه که نخستین دولت کمونیست را ایجاد کرد، بحران بزرگ اقتصادی که اقتصاد کشورها را در سراسر جهان مختل کرد و ظهور فاشیسم در آلمان و ایتالیا.
کمونیسم و فاشیسم با دموکراسی رویارویی می کردند در حالی که بحران بزرگ اقتصادی در توانایی نظام سرمایه داری برای برون رفت از بحران اقتصادی، که با سقوط بازار سهام در 1929 آغاز گردید، تردید برانگیخت. در این محیط بحث بسیاری در این مورد وجود داشت که آیا ایالات متحده و دیگر دموکراسی های موجود راه یکی از این شکل های توتالیتاریسم، یعنی کمونیسم و فاشیسم را دنبال خواهند کرد یا نه.
پارسونز در تعدادی از نوشته های اولیه اش به ویژه در سلسله مقالاتی که طی جنگ جهانی دوم درباره فاشیسم در نقش جنبش اجتماعی درباره دموکراسی در آلمان پیش از نازی ها و درباره نقش شخصیت اقتدارگرا در جامعه آلمان نوشته بود، در این بحث شرکت کرد.
او با نکات اصلی دیدگاه وبر مبنی بر این که آلمان به دلیل نفوذ دیرپای عناصر پیش مدرن در این کشور نسبت به کشورهای دیگر در روند پیشرفت عقب مانده است موافق بود. پارسونز تفاوت میان نظام آلمان و دموکراسی های پارجاتر را اینگونه توصیف می کند:
بدین سان از دیرباز برای محققان صاحب نظر روشن بوده است که دولت آلمان با انگلیس یا آمریکا آشکارا تفاوت دارد. این تفاوت را میتوان اساساً برحسب ویژگی های به هم وابسته فئودالی، نظامی، بوروکراتیک و اقتدارگرای آن مشخص کرد. مهر و نشان غالب این عناصر از پروس بود اما پروس آنقدر مسلط بود که در تمام آلمان به شدت تاثیر بگذارد.
با شکست آلمان در جنگ جهانی اول و شرایط تنبیهی پیمان ورسای، اهداف دموکراتیک جمهوری وایمار با دسته بندی های سیاسی راست افراطی و چپ افراطی به خطر افتاد. پارسونز در تبیین معنای پیروزی راست افراطی با به قدرت رسیددن حزب نازی، برای توصیف این که چگونه دولت نازی با دموکراسی های غربی تفاوت دارد از نوع شناسی اقتدار وبر استفاده کرد.
در حالی که در این دموکراسی ها، فره مندی با سلطه نیرومندتر عقلانی-قانونی مهار گردیده بود، در آلمان فره مند تفوق پیدا کرد. اقتدار فره مندانه هیتلر که از ناسیونالیسم ارتجاعی خاک و خون مایه می گرفت، نیروهای خردستیز قدرتمندی را آزاد کرد این بدان معنا بود که عقلانیت، به صورت به حرکت درآوردن قطارها در راس ساعت معینن و ایجاد ماشین مرگ بسیار کارامد در حمله به یهودیان اروپا، سرانجام در خدمت خردستیزی فره مندانه درآمد.
پارسونز در یادداشت مفصلی که برای شورای دموکراسی آماده گردید، عواملی را که ممکن بود دموکراسی را در جامعه آمریکا تهدید کند به دقت بررسی کرد. او گرچه زمینه های نگرانی زا را مشخص کرد، مطمئن بود که مررگ دموکراسی در آلمان نشانه اوضاعی که در آینده در آمریکا پدید خواهد آمد نیست.
دلایلی که پارسونز آورد اساساً مربوط به ارزش های فرهنگی ریشه داری بود که به تقویت نهادهای دموکراتیک کمک میکرد. از جمله مهم ترین این ارزش ها، ارزش های زیر بود:
الف- روح عقلانی-انتقادی که هم دانش علمی و فن آورانه را آسان می کرد و هم با روشنفکر ستیزی نهفته در طبیعت اندیشه نازی مقابله می کرد؛
ب- احترام به قانون که همچون ترمزی در برابر هر گونه کوشش رهبران برای این که خود را مافوق قانون قرار دهند عمل می کرد؛
ج- بهره مندی از آزادی های مدنی پیش بینی شده در قانون اساس که مقامات سیاسی را از عمل به شیوه خودسرانه که به حقوق افراد تجاوز می کرد بازمیداشت؛
د- درک همه جانبه مفهوم شهروند بودن.
بیشتر بخوانیم:
خانواده در سال 2050 چگونه خواهد بود؟ از رحم های مصنوعی تا مراقبان ربات