والتر میشل، دومین پسر والدین طبقه متوسط بالا، در 22 فوریه 1930 در وین به دنیا آمد. او و برادرش تئودور که بعدها فیلسوف علم شد، در محیط خویشاوندی نزدیک خانه فروید بزرگ شدند. با این حال زمانی که نازی ها در سال 1938 اتریش را اشغال کردند، آرامش کودکی آنها بهم خورد.
در همان سال که فروید وین را ترک کرد، خانواده میشل از اتریش به ایالات متحده رفتند. بعد از اینکه آنها در مناطق مختلف آمریکا زندگی کردند، سرانجام در سال 1940 در شهر بروکلین اقامت گزیدند و میشل در آنجا به مدرسه ابتدایی و دبیرستان رفت. قبل از اینکه او بتواند وارد کالج شود پدرش ناگهان بیمار شد و او مجبور بود مشاغل گوناگونی داشته باشد. سرانجام توانست به دانشگاه نیویورک برود. او در این دانشگاه عمیقا به هنر نقاشی و مجسمه سازی علاقه مند شد و وقت خود را بین هنر، روان شناسی و زندگی در گرینویچ ویلیج تقسیم کرد.
هنگامی که میشل در کالج بود، از درس های مقدمه روان شناسی موش محور بیزار شد که به نظر او از زندگی روزمره انسان ها خیلی فاصله داشتند. نوشته های فروید، متفکران وجودی و شاعران بزرگ، تمایلات انسان گرایانه را در او تحکیم بخشیده بودند.
میشل بعد از دوره لیسانس در سیتی کالج نیویورک برنامه فوق لیسانس در روان شناسی بالینی را آغاز کرد. در حالی که او مشغول تحصیل بود به عنوان مددکار اجتماعی برای محله های فقیرنشین لوور ایست ساید استخدام شد. این کار باعث شد که او در مورد سودمندی نظریه روان کاوی تردید کند و از لزوم به کارگیری شواهد تجربی برای ارزیابی کلیه ادعاهای روان شناسی آگاه شود.
مطالعات دوره دکترای میشل در دانشگاه ایالتی اوهایو بین سال های 1953 و 1956 رشد او را به عنوان روان شناس شناختی-اجتماعی بیشتر تقویت کرد. در آن زمان گروه روان شناسی دانشگاه اوهایو، به صورت غیررسمی به دو عضو هیئت علمی بسیار بانفوذ آن یعنی جولین راتر و جورج کِلی تقسیم شده بود.
برخلاف اغلب دانشجویان که از یکی از دو موضع قویاً حمایت می کردند، میشل هم راتر و هم کِلی را تحسین می کرد و از هر کدام درس هایی آموخت. در نتیجه نظریه شناختی-اجتماعی میشل، تاثیر نظریه یادگیری اجتماعی راتر و نظریه شناختی سازه های شخصی کِلی را نشان میدهد.
راتر اهمیت طرح پژوهشی برای بهبود بخشیدن به روش های سنجش و ارزیابی اثربخشی درمان ها را به میشل آموخت، کِلی به میشل یاد داد که آزمودنی های شرکت کننده در آزمایش های روان شناسی مانند روان شناسانی هستند که آنها را بررسی می کنند زیرا هر دو انسان های متفکر و با احساس هستند.
میشل بین سال های 1956 و 1958 بیشتر وقت خود را در جزایر کارائیب سپری کرد و در آنجا به بررسی فرقه های مذهبی که مراسم تسخیر روح را اجرا می کردند پرداخت و درباره به تاخیر انداختن ارضا در موقعیت بین فرهنگی تحقیق کرد. او می خواست در این باره بیشتر بیاموزد که چرا افراد آینده و پاداش های باارزش را به پاداش های فوری کم ارزش ترجیح می دهند. بیشتر تحقیقات بعدی او پیرامون این موضوع قرار دارد.
میشل بعداً به مدت 2 سال در دانشگاه کلورادو تحصیل کرد. او سپس به دپارتمان روابط اجتماعی دانشگاه هاروارد پیوست، جایی که بحث های او با گوردون آلپورت، هنری موری، دیوید مک کللند و سایرین علاقه وی را به نظریه و ارزیابی شخصیت بیشتر کرد.
میشل در سال 1962 به دانشگاه استنفورد منتقل شد و همکاری با آلبرت بندورا را آغاز کرد. او بعد از 20 سال همکاری با دانشگاه استنفورد به نیویورک بازگشت، به اعضای هیئت علمی دانشگاه کلمبیا پیوست و به عنوان پژوهشگر فعال در آنجا ماند و به تقویت نظریه یادگیری اجتماعی-شناختی خود ادامه داد.
زمانی که میشل در هاروارد بود با هریت نرلاو که دانشجوی روان شناسی شناختی بود ازدواج کرد. میشل و همسرش قبل از اینکه طلاق بگیرند صاحب سه دختر شدند و چندین پروژه علمی را انجام دادند.
مهمترین اثر اولیه میشل به نام شخصیت و ارزیابی در 1968، پیامد تلاش های او برای شناسایی کردن داوطلبان موفق سپاه صلح بود. تجربیات او در مقام مشاور سپاه صلح به او آموخت که تحت شرایط مناسب، انسان ها حداقل به اندازه آزمون های استاندارد شده، قادرند رفتار خودشان را پیش بینی کنند.
میشل در کتاب شخصیت و ارزیابی اعلام کرد که صفات پیش بینی های ضعیف عملکرد در موقعیت های گوناگون هستند و موقعیت در تاثیر گذاری بر رفتار از صفات مهمتر است. این کتاب چند تن از روان شناسان بالینی را ناراحت کرد زیرا آنها معتقد بودند ناتوانی آمادگی های شخصی در پیش بینی کردن رفتار در موقعیت های گوناگون به علت عدم پایایی و بی دقت بودن ابزارهایی است که صفات را ارزیابی می کنند.
برخی باور داشتند که میشل سعی دارد مفهوم صفات شخصیت پایدار را باطل کند و حتی وجود شخصیت را انکار نماید. میشل بعدا به منتقدان خود جواب داد و اعلام داشت که او با صفات مخالف نیست بلکه با صفات همگانی که فردیت و منحصر بودن هر فرد را نفی می کنند ،مخالف است.
بیشتر پژوهش های میشل با همکاری تعدادی از دانشجویان فوق لیسانس او انجام شدند. تعدادی از کتاب های او با همکای یوئیچی شودا نوشته شده اند که در سال 1990 دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد.
محبوب ترین کتاب میشل به نام درآمدی بر شخصیت در 1971 است که ذر 1976،1981،1986،1993 تجدیدنظر شده است. میشل به دریافت چند جایزه مفتخر شده است که جایزه دانشمند برجسته از بخش بالینی انجمن روان شناسی آمریکا در سال 1978 و جایزه خدمات برجسته علمی این انحمن در سال 1982 زا آن جمله هستند.
بیشتر بخوانیم:
زندگی نامه جلال آل احمد به روایت خودش