امروز: دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۲ برابر با ۱۷ ربيع الأول ۱۴۴۵ قمری و ۰۲ اکتبر ۲۰۲۳ میلادی
پنج شنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ ۱۰:۴۹
۱
PNAZAR
نسخه چاپی

کتاب ابن سینا و چپ ارسطویی به قلم بلوخ

کتاب "ابن سینا و چپ ارسطویی" به قلم بلوخ
به گزارشتمیم نیوز

یکی از فلسفه پژوهان ایرانی در شرح اندیشه بلوخ می نویسد: به نظر بلوخ ارسطو از ماده و  غایتمندی آن به دو تفسیر در تاریخ فلسفه میدان داده است: درکی راست گرایانه که در سده های مانه در توماس آکوینی، به عنوان قطب فلسفه کلیسای کاتولیک بیان پخته خود را می یابد، بر منفعل بودن ماده تاکید می کند و نیروی کنا در کنش ماده را در بیرون از آن می جوید و درکی چپ گرایانه که نخستین سخنگو بزرگ آن ابن سیناست، از ابن سینا به ابن رشد منتقل می شود، در آستانه عصر جدید در اندیشه جوردانو برونو تبلور می یابد و مشخصه آن این است که ماده را قدیم می داند و آغاز باشش و جنبشش را در خود آن می بیند.

بلوخ از ابن سینا چنین قولی را نقل می کند و آن را نمونه درک ارسطوییان چپ از ماده می داند: طبیعت چیزی که بالقوه موجود است، صرفا در ماده به عنوان شالوده آن است. پس ماده آن گونه است که می توان گفت بالقوه در نفس خود باشش دارد موجود است.

بلوخ خط ارسطوییان چپ را در نوشته ای با عنوان ابن سینا و چپ ارسطویی که آن را در سال 1952 نگاشته پی گرفته است. این نوشته مختصر به رغم خطاها و کاستی هایش یکی از بهترین نوشته های موجود درباره ابن سیناست. امتیاز این نوشته دیدن گرایشی است در ابن سینا که در نزد ابن رشد پررنگ تر می شود، در ابن رشد گرایی دوره پسین عصر میانه اروپا به صورت مکتبی در می آید که یکی از آبشخورهای نوزایش یا رنسانس است، در اندیشه و شخصیت جوردانو برونو تبلور تابناکی می یابد و سرانجام به جریان بزرگ روشنگری می پیوندد.

با این تفسیر ابن سینا و ابن رشد دیگر صرفاً شارحان ارسطو نیستند و در حاشیه تاریخ فلسفه سده های میانه قرار ندارند. نقطه قوت بلوخ دیدن جریان های بزرگ تاریخی است و نقطه ضعف او بی دقتی در تبیین و تفسیر جزئیات است. کتاب ابن سینای بلوخ بی دقتی های اطلاعاتی چندی دارد: او مثلا دانشنامه را کتابی می داند به زبان تاجیکی و آن را در ردیف نوشته های از دست رفته ابن سینا در مورد فلسفه شرقی قرار می دهد و در مورد شفا می نویسد که این کتاب جمع آوری و سوزانده شده و تنها تکه هایی از آن به جا مانده است.

 منبع آشنایی بلوخ با ابن سینا ترجمه ماکس هورتن از الهیات شفاست که ترجمه خوبی نیست هرچند که پانویس های آن به دلیل زحمتی که مترجم برای یافتن سرچشمه های اندیشه ابن سینا در نوشته های ارسطو، افلاطون و فلوطین و برخی شارحان آنها کشیده و مقایسه ای که ابن سینا و فیلسوفان مدرسی اروپا، خاصه توماس آکویناس کرده است، ارزشمند است.

بلوخ در ابن سینا فقط گرایشی را که خود می پسندد می بیند، و این امر تفسیر او را یکسویه می کند. او ممکن الوجود را می بیند اما واجب الوجود را نمی بیند، خدای ابن سینا را هم تراز با خدای ارسطو می کند؛ زنده بیدار (حَیَّ بنِ یَقظان) را نماد انسان خردورز ضد افیون می داند و از خلسه عرفانی که زندگان بیداری چون ابن سینا نیز در آن فرورفته اند، غافل است.

کتاب با شرح زندگی ابن سینا و توصیف زندگی فکری و اجتماعی جهان اسلام در روزگار او آغاز می شود. سپس به تاریخ فلسفه در جهان اسلام اشاره هایی دارد. بلوخ در این بخش رابطه میان دین و فلسفه در جهان اسلام و در جهان مسیحیت را بررسی می کند. به نظر بلوخ فلسفه در آغاز پاگیری و در روند تکاملی اش در فرهنگ اسلامی، حقیقت عقلانی را حقیقت جامع و مطلق می داند. در اروپای سده های میانه وضع به گونه ای دیگر بوده است: به فلسفه به عنوان پیشکار دین نگریسته شده و وظیفه آن برخاستن به دفاع از ایمان دانسته می شود.

خود ایمان بر فراز عقل نشانده می شود و اگر عقل در امر ایمانی چیزی بیابد که با قاعده های عقلی ناهمخوان باشد، باید از آن نه سستی دین بلکه سستی و درماندگی خرد و خردورزی را نتیجه بگیرد. این امر به فلسفه مسیحی اجازه می دهد که در خلوت صومعه ها بقای خود را حفظ کند، دارای سنت پیوسته ای باشد، بتواند زبان و دستگاه مفهومی هود را گسترش بخشد و هنگامی که امکان می یابد به خود استقلال دهد زیر پایش استوار باشد.

در جهان اسلام گستاخی آغازین فلسفه به زیان خردورزی تمام می شود. تنها نخبگان خردورز می توانستند با گستاخی خرد همراهی کنند. عاملی فلسفه در جهان اسلام می میرد و تلاش ابن رشد برای دمیدن رمق به تن آن بی نتیجه می ماند. اما فروغ فلسفه ابن سینا و ابن رشد خاموش نمی شود، اروپا را روشن می کند و یکی از سرچشمه های تابناکی فلسفه نوزایش می شود. این نظر درباره سرشت فلسفه در سده های میانی در دو پهنه فرهنگی اسلامی و مسیحی تنها به بلوخ اختصاص ندارد، پیش از او گفته شده است و اکنون نیز پذیرفته بسیار کسان است.

بلوخ پس از شرح این نظر در بخش میانی نوشته خود به بحث تطبیقی درباره ماده از دید ارسطو، ابن سینا و ابن رشد، نظر ابن سینا درباره مساله معاد جسمانی، موضوع علم خداوندی به کلیات و جزئیات و مبحث عقل فعال و عقل انسانی و علت مقابله غزالی و غزالیان با ابن سینا می پردازد. او در ماده ابن سینا و ابن رشد، قوه قدیمی را می بیند که در حرکت، انگیزه کمال یابی را در خورد دارد و با جاودانگی خود زمان را جاودان می کند.

تکامل از نظر ابن سینا بنابر تفسیر بلوخ، بالیدن صورت از درون ماده است. ابن رشد از ماده ای فراگیر سخن می گوید که شالوده گیتی است. در ماده به عنوان امکان همه صورت ها تخمه وار نهفته اند. فعل ناب خدایی به آنها تحقق می بخشد. صورت به عنوان آغازه ای بر خود ایستا در فلسفه ابن رشد از میان می رود و چیزها در اساس با ماده شان مشخص می شوند. آن هم نه ماده ای که چون است. خلقت در نزد ارسطوییان چپ آفرینش یکباره از نیستی نیست، فیضی مدام است و در واقع نگهداری است، زیرا ماده خود قدیم است. علت العلل بخشنده وجود است و وجود بخشی اش یکباره نیست. امکان های در امکان هستن با بخشندگی هدایی انکشاف می یابند، جهان متکامل می شود. بر حرکت ماده باید به تجربه پی برد، تجربه ای که خرد راهبر آن است. ماده اساس فردیت است. با زوال تک باشنده، که دگرگشتی مادی است، تک باشندگی تک باشنده از میان می رود، س نمی توان ازمعاد فرد سخن گفت. خدا بر همه امکان ها واقف است، علم او بر کلیات است و بر جزئیات از طریق کلیات.

موضوع بخش پایانی نوشته بلوخ شرح مختصر تاثیر فلسفه تجربه گرای خردباور اسلامی بر روی فلسفه مدرسی اروپا و پس از آن بر روی فلسفه نوزایش و روشنگری است. به نظر او ارسطوییان چپ مسلمانان مبلغ رواداری بوده اند. آنها در همه دین ها هسته مشترک اخلاقی ای می دیده اند که انسان باید بر آن نظر داشته باشد و انچنان که این طفیل هشدار داده است، در ظاهر سازی  های دینی که ممکن است رشد آن هسته اخلاقی را بازدارند، گم نشود.

چنین اندیشه ای است که در روشنگری تجلی تابناک خود را می یابد. اسپیوزا که در رساله خداشناسی-سیاسی خود بودِ دین را نه در پیروی از این یا آن حکم جزمی بلکه در داشتن وجدان انسانی و عمل به این وجدان می دانسته، مستقیماً متاثر از این اندیشه ها بوده است.

به نظر ارسطوییان چپ، عقل انسانی که از عقل فعال سرچشمه می گیرد و خوق منشأیی آسمانی دارد، برخوردار از توانایی دریافت حقیقت دینی است. عقل یگانه است و همه انسان ها امکان بهره وری یکسان از آن را دارند. امتیاز انسان ها بسته به میزان تلاش شان برای خردورزی است.این اندیشه روادار، این تاکید بر یگانگی و جامعیت خرد، روشن بینان اروپایی را در مقابله با جهل و جور کشیشان مجهز و دلیر ساخته است.

برونو تبلور تابناک این اندیشه نو است. درک او از ماده، از خرد و از ضرورت رواداری از اندیشه های ارسطوییان چپ مسلمان سرچشمه گرفته است. کلیسا فرمان سوزاندن او را صادر کرد تا از جریان خردورز انتقادی انتقام بگیرد اما با چنین ستیزگری ها فروغ اندیشه ای که از خاور آمده بود و کسانی چون دونس اسکوتوس، راجر بیکن و ابن رشد گرایان لاتین بر شعاع آن افزوده بودند، کشته نشد و در روشنگری، جهان را روشن کرد.

 

بیشتر بخوانیم :

 تحلیل هیوم از علیت و پیوند ضروری

 تکوین اجتماعی اگزیستانسیالیسم

 کسنوفانس نخستین فرد یکتا باور

مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی

 آزادی و بیگانگی

 رفورماسیون یا اصلاح مذهبی چیست؟

 دکارت وجود خداوند را چگونه اثبات می کند؟/ نخستین برهان وجود خدا



+ 1
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.