جورنادو برونو فیلسوف ایتالیایی است که بیش از هرچیز به انگیزه خردگرایی که هسته اصلی تفکر او بود، با آموزش های کلیسایی قرون وسطی (اسکولاستیک مدرسی) درافتاد. بدین سبب جای شگفتی نیست که یکی از هدف های بنیادی او انتقاد شدید به جهان بینی ارسطویی بود که از سده دوازدهم به بعد معیار اساسی تفکر فلسفی به شمار می رفت و رسماً از سوی کلیسای کاتولیک و الهیات مسیحی پذیرفته شده بود.
هم زمان با اندیشه ورزی فلسفی برونو در زمینه های دانش های مثبت به ویژه ریاضیات و اخترشناسی، دگرگونی های بنیادی پدید آمده بود. اندکی پیش از تولد برونو، کوپرنیک در مورد شناخت کیهان طرح نوینی به میان آورد که از آن پس جهان شناسی را در مسیر تازه ای انداخت.
پایدارترین برآیند این کشف، رویکرد نوین انسان به طبیعت و جهان بود. اندیشه سیال و خروشان برونو از نشاط فرهنگی زمانه بهره مند گشت و این سبب شد که او یکی از پایه های اصلی فلسفه خود را نظرات کوپرنیک قراردهد و به دنبال آن به یک رشته اندیشه های درخشان عقلی دست یابد که هر یک در حد خود انقلابی بود.
روح دانش های طبیعی نو یعنی مشاهده، تجربه و استنتاج منطقی از داده های حسی در اندیشه برونو برتافت. از دیدگاه اندیشه ورزان دوران رنسانس، جهان شناسی مبتنی بر اندیشه های ارسطویی-کلیسایی بزرگترین مانع پیشرفت پژوهش های علمی در زمینه شناخت طبیعت بود.
پدیده افلاطون گرایی دوران رنسانس، حتی جنبه های عرفانی آن را نیز باید واکنشی در برابر ارسطوگرایی مسیحی شده قرون وسطا به حساب آورد و از همین جاست گرایش برونو به سوی فیلسوفانی چون هراکلیتوس، دموکریتوس،اپیکوروس و نیز پیروان آن دو یکی از مهم ترین انگیزش های تفکر برونو، نوشته لوکرسیوس، فیلسوف پیرو مکتب اپیکور بود با عنوان درباره طبیعت اشیاء.
لوکرسیوس در این اثر منظوم زیبا اندیشه های اپیکور را به ویژه در زمینه شناخت طبیعت و جهان از نو زنده می کند و جنبه های مادی گرایانه تفکر او را تکمیل می نماید.
مبانی اصلی فلسفه برونو
در میان انبوهی از نظرات و اندیشه های فلسفی درخشان برونو چند نظریه را می توان پایه های اصلی فلسفه او به شمار آورد: نظریه ماده و صورت یا جوهر، وحدت هستی، وحدت اضداد. جهان همچون یک کل. طبیعت، خدا و همه خدایی، جهان های بی شمار، حیات داشتن ماده و همه چیزها، بی کرانگی جهان، نظریه موناد و اتم گرایی.
در نزد ارسطو ماده و صورت در پیوند با مقوله جوهر زمینه بنیادی پژوهش های هستی شناسی را تشکیل می دهد. هر گونه رویکرد فلسفی، در واپسین مرحله، به این پرسش بستگی داشته است و دارد که آیا ماده اصل است یا نه؟ آیا ماده فعال است یا منفعل؟ آراء ارسطو در باب ماده و صورت و جوهر در تاریخ فلسفه قرون وسطل در شکل شرقی و اروپایی آن، آراء تعیین کننده و مسلط بوده است.
ارسطو نخستین فیلسوفی است که اصطلاح ماده (هیولی) را به معنای اصطلاحی آن به کار برده است. وی در نوشته های خود ماده را تعریف کرده است. در جایی می گوید: ماده به معنای اصلی و دقیق آن زیر نهاده یا موضوع پیدایش و ازمیان رفتن (کون و فساد) است. ماده را چیزی می نامم که نه خود فی نفسه یک چیز است و نه کمیتی است و نه از مقولاتی است که یک هستی مند را تعین می بخشد زیرا چیزی وجود دارد که هریک از این ها به آن نسبت داده می شود و هستی آن با هستی هر یک از این مقولات فرق دارد، چه همه آن دیگران محمول جوهر واقع می شوند اما این یک محمول ماده خود قرار می گیرد. بنابراین واپسین موضوع نه فی نفسه چیزی است، نه کمیتی است و نه چیز دیگری تعینات دیگر وجود) و نه از نفی های این هاست زیرا این ها نیز به گونه ای عرضی بدان متعلق اند.
از دیدگاه ارسطو، ماده همواره یک امکان یا امر بالقوه است. چوب و سنگ پیوسته امکان دارد که به صورت میز و خانه درآید. بدین سان می توان گفت که نزد ارسطو ماده از حیث وحود اصالتی ندارد و امکان محض است. پیروان ارسطو یعنی مشائیان نیز همه کم و بیش به همین نحو باور داشتند.
درست در اینجا برونو با تاکید بر اصالت ماده، از ارسطو که ماده را تنها یم امکان محض و امر بالقوه می دانست انتقاد می کند و می نویسد: تو ای امیر مشاییان، چرا می پنداری ماده هیچ است بدین دلیل که از هر واقعیت بی بهره است بل آن همه چیز است زیرا همه واقعیت را داراست. درست تر آن است که گفته شود ماده صورت ها را در خود گنجانده و در برگرفته است نه آن که ماده از آن ها تهی است و آنها را نفی می کند. ماده آنچه را که ناشکفته در وی است شکفته می سازد از این رو باید آن را یک چیز خدایی، مهربان ترین نیای زن، زاینده و مادر چیزهای طبیعی و بر حسب جوهر همه طبیعت نامید. برونو پس از تاکید بر اصالت ماده آن را بی پایان، زاینده، فناناپذیر و جاویدان می شمارد.
ماده کلی جهان، که همه چیزها از آن هستی می یابند خود هیچ یک از چیزها نیست، بلکه چیزها مظاهر گوناگون آنند. برونو می گوید: این ماده نه می تواند هیچ یک از اجسام باشد زیرا آنها هر یک خود شکل گرفته اند و نه به چیزی متعلق باشند که ما آن را صفات و خصوصیات و کیفیات می نامیم، زیرا اینها همه دگرگون شونده اند بنابراین هیچ چیز جز ماده جاویدان و شایسته نام اصل نیست و به همین دلیل بوده است که بسیاری ماده را تنها واقعیت و صورت ها را امور حادث دانسته اند. پس همان گونه که درخت نخست صورت تنه می پذیرد سپس آن صورت از آن الوار است سپس قطعه از تخته و سپس نیمکت، قاب، شانه و جز آن و در همه حال همان چوب است نه چیز دیگر. طبیعت نیز به همین حال است، در حالی که صورت ها و شکل ها تا بی پایان دگرگون می شوند و یکی پس از دیگری می آیند، ماده همچنان باقی است.
برونو در همیت اثر تحول و تکامل ماده را در شکل های گوناگون که همه در نتیجه جنبش و پویایی ذاتی ماده اند، تصویر می کند: آنچه پیش از این دانه بود ساقه می شود و آنچه ساقه بود خوشه گندم می گردد، آنچه خوشه گندم بود بدل به نان می شود، نان خون می شود، خون نطفه و نطفه جنین و جنین انسان می شود و انسان بی جسم می گردد، جسم خاک می شود و خاک به سنگ یا چیز دیگر و به همین سان است همه شکل گیری های طبیعی.
در این نظریه اصل سیر دیالکتیکی و اصل نفی و نفیِ نفی نهفته است. بدین سان برونو به دنبال هراکلیتوس، همه پدیده ها و ساخته های ماده را دستخوش دگرگونی دانسته است.
وحدت جهان هستی و روح جهانی
یکی از عناصر مشخص فلسفه برونو عقیده او به وحدت جهان هستی است. این وحدت به شکل مشخص تر آن وحدت مادی جهان است. ماده در نظر برونو نه تنها چیزی پست و منفی و بی ارج نیست بلکه برعکس چیزی الهی است.
وحدت هستی نزد برونو از اینجا معلوم می شود که وی وجود جوهرهای متکثر را نفی می کمد و به یک جوهر آغازین وکلی باور دارد. او به یک روح جهانی اشاره می کند که در همه اشیا جاری است. ماده زنده و دارای روح است. بدین سان همه چیز دارای زندگی است زیرا روح و ماده هر دو یک جوهرند. روح جنبه پنهان تر ماده است. برونو محرک جنبش درونی اشیا را هماهنگ با رواقیان یونانی، یک عقل کلی می نامد که نخستین و اصلی ترین توانایی و خصلت روح جهانی است.
برونو در جای دیگر علت وجود کثرت در مظاهر هستی یگانه را این گونه توصیف می کند: هنگامی که انسان در بی پایان، در بی جنبش، در یگانه، که جوهر هستی است کثرت و تعدد می یابد که نحوه ذاتی و گوناگونی هستی است و چیزی را در برابر چیزی مشخص می دارد. این نه بدان معناست که خود هستی بیش از یکی است بلکه تنها بدین معناست که هستی متنوع و بسیار صورت و بسیار شکل است، پس اگر ما فیلسوفان طبیعت ژرف بیندیشیم و منطق دانان را با پندارهای شان کنار نهیم آنگاه خواهیم دید که هر آنچه اختلاف و تعدد پدید می آورد تنها عَرَض، تنها شکل، تنها سیمای بیرونی است. هر پدید آوردنی، از هر نوعی که باشد یک دگرگونی است در آن حال که جوهر همیشه همان میماند زیرا او یکی است، یک وجود خدایی مرگ ناپذیر است...
برای برونو جهان و طبیعت خود بی پایان است و واقعیت محض و واپسین. جهان برای او تصویر خدا نیست بلکه جانشین خداست. در نظر برونو پیوند خدا و طبیعت گونه ای همه خدایی یا پانتئیسم است که خود نوعی بی خدایی است. برونو طبیعت را خدا در اشیاء می نامد. طبیعت خود خداست و باور داشتن به خدایی فراتر از طبیعت باور عوام نادان است.
او می گوید: خدا و طبیعت یک و همان جوهرند، یک و همان نیروبند، یک و همان فضایند، یک و همان نیروی آفریننده اند. طبیعت چیزی نیست جز نیروی خدا که ماده را در نظم جاویدان به حرکت و جنبش در می آورد، نظامی که آن را الهی می نامیم، ما خدا را در قانون های دگرگون ناشدنی و خدشه ناپذیر طبیعت می جوییم، در عاطفه و احساسی که به خوبی خود را با همان قانون ها سازگار کرده است. در درخشش خورشید، در زیبایی اشیا که از درون این مادر ما، طبیعت، زاده می شوند. در تصویر حقیقی این طبیعت، که در جسمانیت شکفته می شود و بر چهره بی شمار زندگان آشکار می گردد، آن سان که آنها بر طراز خلعت اندازه ناپذیر آسمان جلوه گر می گردند، زندگی می کنند، احساس می کنند، می اندیشند و خیر کل، یگانه و برترین را ستایش می کنند.
بهترین و دشمنانه ترین انگیزه ستیز کلیسای کاتولیک را با برونو باید در این گفته های او در برابر دژخیمان انگیزیسیون یافت: کلیسا حقیقت را با مجازها و اسطورها ها و رمزهایی که آنها را مقدس می شمرد، می پوشاند. آدمی با پرستش حجاب نتوانست سر برافرازد و در ورای آن معنا را بنگرد. مردمان با تعالیم کلیسا بیشتر سایه را دیدند تا روشنایی.
نظریه شناخت برونو
به عقیده برونو هر گونه کوشش درست در راه شناخت که بر پایه تجربه، مشاهده و نتیجه گیری کلی عقلانی باشد همواره ما را به افق های گشوده تر و سرزمین های تازه و ناشناخته از واقعیت رهنمون می شود. او می گوید: چرا باید به پندارهای بیهوده تکیه کنیم در حالی که می توانیم در آنجا که تجربه می آموزد از آن بیاموزیم؟ باید بنگریم که چگونه می توان از راه آزمون، تجربه کردن، سنجیدن، جدا کردن و بر هم نهادن و از راه مشاهده توانا گردیم. آیا نه این است که ما هنگامی که هدف معینی را در نظر داریم، امری بس شریف تر از آنچه هدف خود ساخته بودیم، تجربه می کنیم؟ چه بارها برای کیمیاگر روی داده است که چیزی بس بهتر از طلایی که آرزومندش بوده، یافته است.
فرهنگ فلسفه شخصیت و اندیشه جوردانو برونو را چنین توصیف می کند:
برونو، فیلسوف ایتالیایی، مخالف مکتب مدرسی یا اسکولاستیسیسم و کلیسای کاتولیک روم، مدافع جهان بینی ماتریالیستی بود که در نظرات وی به صورت پانتئیسم یا همه خدایی جلوه می کرد. او پس از هشت سال زندان از سوی دادگاه تفتیش عقاید روم سوزانده شد.
آثار عمده اش مناظرات فلسفی درباره بی پایان، کل و جهان ها، درباره علت، اصل و واحد و جز آنها. جهان بینی او تحت تاثیر فلسفه کلاسیک باستان (آناکساگوراس، امپدوکلس، اپیکور و لوکرسیوس و نیز نوافلاطونیان) و متفکر آزاد اندیش ایتالیایی پایان قرون وسطا نظیر نیکولاس کوسا و علم روزگار او به ویژه نظریه خورشید مداری کوپرنیک تشکیل شد.
برونو با استفاده از کشف کوپرنیک می کوشید بدهد و در این راه نظریه کورپنیک را از عیوب عمده آن، تصور سنتی عالم متناهی، سپهری محصور از ستارگان بی تحرک و نیز تصور مرکز پنداری مطلق خورشید در عالم، پاک ساخت. در این فرآیند، برونو به این نتیجه رسید که تعداد جهان ها در عالم کائنات نامتناهی است و این که برخی از آنها ممکن است، مسکون باشند.
او ثنویت یا دو انگاری فلسفی طبیعی مدرسه گرایی را با اظهار اینکه همگنی زمین و طبقات آسمانی، که به عقیده او تمامی آنها عبارتند از خاک، آب،هوا، آتش و اتر رد کرد. وی تحت تاثیر اندیشه های نوافلاطونی، وجود روحی جهانی را چونان جوهری روحانی، چونان اصل حیات که در تمامی اشیاء جاری است و به نظر او اصل محرک آنها را تشکیل می دهد، پذیرفت.
برونو مانند تمام ماتریالیست های باستان، به نظریه جان مند بودن ماده باور داشت و بر آن بود که ماده جوهر خود، جنبنده فعالی است و انسان و شعور او جزئی از طبیعت است و این دو کل واحدی را تشکیل می دهند. برونو یک رشته گزاره های دیالکتیکی نیز درباره وحدت، هم بستگی و حرکت عام در طبیعت و درباره هماهنگی تضادها در بی نهایت بزرگ و کوچک ارائه داد.
بیشتر بخوانیم:
رفورماسیون یا اصلاح مذهبی چیست؟
اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی سارتر