امروز: شنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ ربيع الأول ۱۴۴۶ قمری و ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی
شنبه, ۰۲ شهریور ۱۳۹۸ ۱۲:۴۸
۲
PNAZAR
نسخه چاپی

چرا نابرابری پدید می آید؟/تحلیل نظریه مارکس-بخش دوم/ستیزه اجتماعی

چرا نابرابری پدید می آید؟/تحلیل نظریه مارکس-بخش دوم/ستیزه اجتماعی
به گزارشتمیم نیوز

تا اینجا ما توجه خود را بر تقسیم کار به عنوان تبیینی برای نابرابری متمرکز کرده این. مارکس ما را با منبع دومی، یعنی تضاد اجتماعی آشنا می کند.

تضاد اجتماعی و ظهور قدرت نابرابر

تضاد به معنی مبارزه کنشگران بر سر چیزی ارزشمند است در جایی که مبارزه هست، بعضی کنشگران برنده و بعضی بازنده می شوند و یا در بیشتر موارد بعضی صرفاً بیشتر از دیگران آنچه می خواهند به دست می آورند. تضاد و ستیزه هنگامی رخ می دهد که کیمیایی وجود دارد. هر کسی نمی تواند آنچه می خواهد به دست آورد زیرا چیزهایی را جستجو می کند که به اندازه کافی وجود ندارد.

تضاد همچنین هنگامی رخ می دهد که بعضی افراد آنچه را در جامعه ارزشمند است به انحصار خود در می آورند و در نتیجه دیگران را از آن محروم می سازند. در هر صورت نتیجه کمیابی یا توزیع نابرابر است چرا که برخی دارایی های خود را افزایش می دهند و دیگران نمی توانند.

پیروزی در ستیزه را بهتر از همه با درک نقش قدرت می توان تبیین کرد: کسانی که برنده می شوند بیشتر از مخالفان شان قدرت دارند و بنابراین می توانند در کنش متقابل برنده شوند. این ممکن است قدرت شخصی باشد (که مثلا بر پایه هوش، نیرو، جذابیت، اسلحه یا ثروت استوار است). اغلب این یک سازمان، گروه یا جامعه است که درگیر تضاد و ستیزه می شود و از طریق قدرت برتر پیروز می گردد (برای مثال کارایی بهتر، وفاداری بیشتر در میان اعضا، تکنولوژی بهتر، رهبران بهتر یا اسلحه یا ثروت بیشتر).

هنگامی که تضاد وجود دارد و برخی افراد پیروز می شوند، آنها می توانند بهتر از مخالفان به هدف هایشان دست یابند. آنها معمولا می توانند پیروزی خود را گسترش  دهند و مزیت خود را نسبت به دیگران افزایش دهند که به نوبه خود به آنها امکان گسترش حتی بیشتر قدرت شان را می دهد. سرانجام کسانی که برنده می شوند می توانند یک نظام نابرابری ایجاد کنند یعنی ساختاری اجماعی که در آن آنها در بالا قرار دارند و فرهنگ و مجموعه ای از نهادها آنها را حفظ می کنند.

این نظام نابرابری به تامین بقای آنها (و نیز گروه آنها و نسل های آینده شان) در این موقعیت ممتاز کمک می کند. پیروزی نهادی می شود، یعنی در شیوه عملکرد جامعه تثبیت می گردد. کسانی که برنده می شوند نظامی ایجاد می کنند که به تضمین استمرار موفقیت آنها کمک می کند. بدین سان، اروپاییان به آمریکا می آیند، جمعیت بومی آمریکا را مغلوب می کنند و پیمانی منعقد می کنند و نظام سکونت گاه ویژه بومیان را به وجود می آورند که استمرار مالکیت زمین و انقیاد مردم بومی آمریکا را تضمین می کند.

دو بنگاه سوداگری برای بازاری با یکدیگر رقابت می کنند. یکی سرانجام در این رقابت پیش می افتد و بازگشت زمان آنکه پیش افتاده است می کوشد این موقعیت ممتاز خود را از طریق ایجاد نظام توزیع، نظام قیمت گذاری و برنامه تبلیغاتی که سلطه اش را بر بازار استمرار می بخشد، حفظ کند. معمولاً نتیجه بوجود آمدن نظام تقریباً همیشگی نابرابری یین این بنگاه های سوداگری است.

ایجاد نظام دایمی نابرابری از چند لحاظ به سود گروه مسلط است. نخست، امتیازاتی را که گروه قبلاً داشته حفظ می کند. بدین سان نظام حکومت و قانون، چنانچه زیر نفوذ شدید ثروتمندان و قدرتمندان باشد به حفظ دارایی و امتیازات آنها در برابر دیگران در جامعه کمک خواهد کرد. دوم، گروه مسلط را در موقعیت رقابت آمیز مساعدی برای مشاغل، آموزش و پرورش و مسکن قرار می دهد.

سوم، به نخبگان امکان می دهد تا از مسانی که در موقعیت های فروتر قرار دارند به عنوان کارگر، مستاجر و مصرف کننده استفاده کنند و بدین سان زندگی را آسان تر کرده و ثروت خود را افزایش دهند. ما به درستی می توانیم معتقد باشیم که نظام نابرابری موقعیت ممتاز قدرتمندان را حفظ می کند، نفوذ رقابت آمیز آنها را افزایش می دهد و به آنها امکان می دهد که کسانی را که در موقعیت های پایین تری هستند استثمار کنند.

جهان را به منزله جایگاه تضاد و ستیزه اجتماعی مستمر تصور کنید: همه افراد گروه ها، سازمان ها و جوامع برای هرچه ارزشمند باشد مبارزه می کنند. همان طور که برخی برنده می شوند ، دیگران بازنده می شوند و با گذشت زمان نظام تقریباً دائمی نابرابری ظهور می کند. بعضی ثروتمند خواهند بود، بعضی فقیر، بعضی قدرتمند و بعضی بی قدرت. یک طبقه بالا ظهور می کند و یک طبقه فقیر به وجود می آید.

مردان، نه زنان، نظم اقتصادی و سیاسی را کنترل می کنند و انواع قوانین، عقاید و اندیشه ها، آداب و رسوم و نهادها پدیدار می شوند که این کنترل را استمرار می بخشند. سفید پوستان بر غیر سفیدپوستان مسلط می شوند و پروتستان های بر کاتولیک ها تسلط می یابند.

در هر مورد یک نظام با ثبات نابرابری ایجاد می شود که به سود قدرتمندان است. این پدیده در هر سازمان و گروهی رخ می دهد، افراد در گروه های تازه تشکیل شده به ستیز می پردازند، از  هیئت منصفه تا باشگاه، تا گروه های مطالعه تا خانواده ها. در هر مورد، افرادی که برنده می شوند می توانند شیوه هایی برای حفظ منافعشان به وجود آورند خلاصه پیروزشوندگان در ستیزه اجتماعی معولاً می توانند موقعیت ممتاز خود را تضمین کنند.

روشن ترین مثال ها موارد سلطه شدید و افراطی است. تا این اواخر،آفریقای جنوبی با قوانین، رسوم و اندیشه هایی مشخص می گردید که آشکارا جدایی نژادها را اعلام میکرد و سیاهان را از مشارکت برابر در جامعه و حمایت برابر قانون مستثنا می کرد.

برده داری در آمریکا نیز همین گونه بود. به میزان متفاوتی، جوامع مسیحی، یهودی و مسلمان همیشه قانون مشخصی داشته اند که بر اعمال مردان و زنان حاکم بوده است، قانونی که در آن زنان به شیوه ای نظام یافته از مشارکت کامل در نظام های سیاسی، آموزشی، مذهبی و اقتصادی مستثنا گردیده اند.

هنگامی که نازی ها در آلمان به قدرت رسیدند، داشتن مشاغل آبرومند را برای یهودیان غیرقانونی کردند، قوانینی گذراندند که شهروندی را از یهودیان بازستاند و دارایی ها و اموال یهودیان را مصادره کردند. آنها سرانجام سیستم سازمان یافته ای برای استقرار مجدد یهودیان آلمانی در اردوگاه های متمرکز ایجاد کردند که در آنها اکثریت عظیم یهودیان به شیوه ای نظام یافته به قتل رسیدند.

دونالد نوئل در نظریه منشا قشر بندی قومی خود، بر نقش تضاد تاکید می ورزد. سه شرط لازم در اینجا وجود دارد. نخست گروه هایی که فرهنگ ها و هویت های جداگانه ای دارند گرد هم می آیند. دوم، رقابت برای منبعی کمیاب، یا فرصتی برای استثمار یک گروه توسط گروهی دیگر (که هر دو نمونه های تضاد هستند) وجود دارد. سوم، یک گروه بیش از گروه دیگر قدرت دارد و می تواند به گونه ای موفقیت آمیز در این ستیزه اراده خود را اعمال کند.

گروه پیروزی در این ستیزه، نظامی را به وجود می آورد که اساساً نابرابری حاصل را دائمی می سازد : 
تضاد اجتماعی به پیروزی یک گروه و آن به ایجاد نظام نابرابری که موقعیت ممتاز گروه را دائمی می سازد منجر می شود.

دو تبیین نابرابری اجتماعی در اینجا ارائه گردیده است: تقسیم کار و تضاد اجتماعی. هنگامی که سازمان یا جامعه ای وظایفی را میان افراد خود تقسیم می کند بعضی قدرتمند تر از دیگران می شوند. با درگیر شدن افراد در ستیزه اجتماعی، بعضی برنده می شوند و بعضی بازنده و با گذشت زمان، نظام قدرت نابرابر ایجاد خواهد شد. ما نمی گوییم که کسانی که برنده می شوند بد و خودخواه هستند (گاهی اینگونه هستند و گاهی نیستند) اما بیشتر ما وقتی موفق می شویم برای حفظ جهانی که در آن موفق بوده ایم انگیزه کافی خواهیم داشت و کوشش خواهیم کرد که آن را حفظ کنیم.

تا اینجا ما ستیزه اجتماعی را با قدرت اجتماعی پیوند داده ایم : قدرت اجتماعی به برخی امکان می دهد که در ستیزه اجتماعی برنده شوند، برنده شدن در ستیزه اجتماعی، به نوبه خود، معمولاً قدرت اجتماعی بیشتری به همراه می آرود. ما تقسیم کار را نیز با قدرت اجتماعی پیوند داده ایم: همین که تقسیم کار به وجود می آید، بعضی موقعیت ها دارای قدرت بیشتری از دیگران می شوند، موقعیت هایی که دارای قدرت بیشتری هستند می توانند استمرار تقسیم کاری را که به سود آنهاست تضمین کنند.

آسان ترین راه برای درک معنای قدرت اجتماعی شناخت این امر است که قدرت اجتماعی به کنشگران یا سازمان ها توانایی دست یابی به هدف  هایشان را در رابطه با دیگران می دهد. داشتن قدرت زیاد به این معناست که می توان بر دیگران پیروز شد.
 در نتیجه ستیزه اجتماعی و تقسیم کار، یک نظام نابرابری قدرت در همه گروه ها، سازمان ها و جوامع پدیدار می گردد.

 

بیشتر بخوانیم : 

چرا نابرابری پدید می آید؟/تحلیل نظریه مارکس-بخش اول/آشنایی با بوروکراسی

چرا نابرابری پدید می آید؟/تحلیل نظریه مارکس-بخش سوم/ ظهور مالکیت خصوصی و امتیازات نابرابر

 امیل دورکهایم و جستجوی اجتماع

نظریه دگرگونی انقلابی مارکس

مارکس؛ تحلیل گر جامعه صنعتی سرمایه داری



+ 2
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.