آدلر معتقد بود که انسان ها همان چیزی هستند که از خودشان می سازند. نیروی خلاق تا اندازه ای به انسان ها آزادی می دهد تا از لحاظ روانی سالم یا ناسالم باشند و سبک زندگی مفید یا بی حاصلی را دنبال کنند.
توصیف کلی
به عقیده آدلر شالوده همه نوع ناسازگاری، علاقه اجتماعی رشد نایافته است. افراد روان رنجور غیر از اینکه فاقد علاقه اجتماعی هستند، هدف های بلند پروازانه تعیین می کنند، در دنیای خصوصی خودشان زندگی می کنند و سبک زندگی خشک و جزمی دارند.
این سه ویژگی الزاماً از فقدان علاقه اجتماعی سرچشمه می گیرند. خلاصه اینکه افراد به این علت در زندگی شکست می خورند که بیش از اندازه به خودشان مشغولند و به دیگران اهمیت کمی می دهند. افراد ناسازگار برای جبران کردن احساس های بی کفایتی و ناامنی که ریشه عمیقی دارند، دیدگاه خود را محدود می کنند و به صورت بی اختیار و انعطاف ناپذیر برای هدف های نامعقول تلاش می کنند.
ماهیت افراطی و نامعقول هدف های افراد روان رنجور، آنها را از دیگران دور می کند. آنها در دنیایی خصوصی زندگی می کنند و به اهداف شان معنی شخصی می دهند. آنها با مسائل رقابت، میل جنسی و شغل از زاویه شخصی برخورد می کنند که مانع از راه حال های موفقیت آمیز می شود. نظر آنها درباره دنیا در راستای نظر دیگران نیست و به قول آدلر آنها از معنی شخصی برخوردارند. این افراد زندگی روزمره را کار شاقی می دانند که به تلاش زیادی نیاز دارد.
عوامل بیرونی ناسازگاری
چرا برخی افراد ناسازگاری ها را بوجود می آورند؟ آدلر سه عامل زیر را ذکر کرد که هر یک به تنهایی برای کمک به ایجاد نابهنجاری کافی است: 1- نقایص جسمانی، 2- سبک زندگی نازپرورده، 3- سبک زندگی غفلت شده.
نقایص جسمانی اغراق آمیز
نقایص جسمانی اغراق آمیز، خواه مادرزادی یا ناشی از صدمه یا بیماری باشند، برای ایجاد ناسازگاری کافی نیستند. آنها باید با احساس های حقارت برجسته همراه باشند. این احساس های ذهنی می توانند به مقدار زیاد توسط بدن ناقص حمایت شده باشند، ولی آنها زاده نیروی خلاق هستند.
هر کسی با نعمت نقایص جسمانی پا به دنیا می گذارد و این نقایص به احساس های حقارت منجر می شوند. افراد مبتلا به نقایص جسمانی اغراق آمیز، گاهی احساس های حقارت اغراق آمیز را پرورش می دهند، زیرا نقص خود را به صورت افراطی جبران میکنند. آنها بیش از حد به خودشان مشغول می شوند و ملاحظه دیگران را نمی کنند. آنها احساس می کنند انگار در سرزمین دشمن زندگی می کنند، بیشتر از آنکه امید موفقیت داشته باشند از شکست می ترسند و متقاعد شده اند که مشکلات مهم زندگی را می توان با روش خودخواهانه حل کرد.
سبک زندگی نازپرورده
سبک زندگی نازپرورده محور اغلب روان رنجوری هاست. آدم های نازپرورده علاقه اجتماعی ناچیزی دارند اما میل نیرومندی دارند به اینکه رابطه نازپروده و انگلی را که در ابتدا با مادرشان داشتند، دائمی کنند.
آنها از دیگران انتظار دارند مراقب شان باشند، از آنها محافظت کنند و تمام نیاز های شان را برآورده سازند. آنها بادلسردی شدید، دو دلی و تردید، حساسیت زیاد، ناشکیبایی و هیجام مفرط مخصوصا اضطراب مشخص می شوند. آنها دنیا را از زاویه شخصی می بینند و معتقدند استحقاق آن را دارند که در همه چیز اول باشند.
کودکان نازپرورده خیلی مورد محبت واقع نشده اند بلکه احساس میکنند دوست داشتنی نیستند. آنها به تعبیر خودشان بیش از حد محافظت شده اند، یکی بالای سرشان بوده است، مهار شده اند و از مسئولیت ها معاف بوده اند. والدین این افراد با تامین کردن همه چیز برای آنها و با برخورد کردن به صورتی که انگار قادر به حل کردن مشکلات خودشان نیستند، بی علاقگی خود را نشان داده اند. چون این کودکان احساس می کنند نازپرورده هستند، سبک زندگی نازپرورده را به وجود می آورند.
کودکان نازپرورده ممکن است احساس کنند مورد غفل نیر قرار گرفته اند. چون آنها وسط والدین فداکار محافظت شده اند و وقتی از آنها جدا می شوند به وحشت می افتند. هر وقت لازم باشد روی پای خودشان بایستند، احساس می کنند مورد بی توجهی و بدرفتاری قرار گرفته اند. این تجربیات به مخزن احساسا های کودک نازپرورده افزوده می شوند.
سبک زندگی غفلت شده
سومین عامل بیرونی که به ناسازگاری کمک می کند، کودکانی که احساس می کنند مطرود و ناخواسته هستند، از این احساس ها، سبک زندگی غفلت شده را به وجود می آورند. غفلت مفهومی نسبی است، هیچ کس احساس نمی کند که کاملاً مورد غفلت قرار گرفته یا کاملاً ناخواسته است. این واقعیت که کودک نوباوگی را پشت سر گذاشته گواه بر این است که یک کسی از اومراقبت کرده و بذر مورد علاقه اجتماعی کاشته شده است.
کودکانی که مورد سواستفاده و بدرفتاری واقع شده اند، علاقه اجتماعی ناچیزی پرورش می دهند و سبک زندگی غفلت شده را به وجود می آورند. آنها اطمینان کمی به خودشان دارند و گرفتاری های زندگی را بیش از حد برآورد می کنند. آنها انتظار دارند جامعه سرد باشد زیرا افراد عموماً به سردی با آنها برخورد کرده اند. آنها مغرضانه به دیگران می نگرند، به خودشان اعتماد ندارند و قادر نیستند برای رفاه عامه تلاش کنند.
آنها جامعه را سرزمین دشمن می دانند، احساس می کنندد با دیگران بیگانه هستند و به موفقیت دیگران شدیداً حسد می ورزند. این کودکان از تعدادی خصوصیات کودکان نازپرورده برخوردارند اما عموماً مظنون ترند و به احتمال بیشتر برای دیگران خطرناک هستند.
گرایش های محافظ
به عیده آدلر همه نشانه های روان رنجوری برای محافظت از عزت نفس فرد بوجود می آیند. این نشانه ها وظیفه گرایش های محافظ را بر عهده دارند و از خود انگاره کاذب در برابر بی آبرویی و رسوایی محافظت می کنند و به سبک زندگی روان رنجور تداوم می بخشند.
اصطلاح گرایش های محافظ آدلر به مفهوم مکانیزم های دفاعی فروید شباهت دارد. آنچه در هر دو مشترک است این است که نشانه ها برای محافظت از خود شکل می گیرند. با این حال، این دو مفهوم چند تفاوت با یکدیگر دارند.
اولاً مکانیزم های دفاعی فروید از خود در برابر اضطراب ناشی از منابع غریزی محافظت می کنند، در حالی که گرایش های محافظ آدلر از عزت نفس متزلزل فرد در برابر رسوایی و بی آبرویی محافظت می کنند.
ثانیاً مکانیزم های دفاعی فروید نزد همه شایع است در حالی که آدلر فقط در ارتباط با شکل گیری نشانه های روان رنجور به گرایش های محافظ اشاره کرد.
با این حال احتمالاً هر کسی، بهنجار یا نابهنجار، گاهی برای محافظت از احساس های ظریف عزت نفس، به گرایش های محافظ متوسل می شود. ثالثاً مکانیزم های دفاعی صرفاً در سطح ناهشیار عمل می کنند در حالی که گرایش های محافظ می توانند هشیار یا ناهشیار باشند.
بهانه تراشی، پرخاشگری و کناره گیری سه گرایش محافظ رایج هستند. آنها عموماً تدابیر ناهشیار، اما گاهی هشیاری هستند که از سبک زندگی روان رنجور محافظت می کنند و به احساس خودبزرگ بینی خیالی تداوم می بخشند.
بهانه تراشی
رایج ترین گرایش محافظ بهانه تراشی است که معمولاً در قالب «بله، اما...» یا «فقط اگر...» بیان می شود. افراد در حالت اول ابتدا آنچه را که مدعی اند دوست دارند انجام دهند، بیان می کنند(چیزی که از نظر دیگران خوشایند است) بعد بهانه تراشی می کنند.
اظهار «فقط اگر...» همان بهانه تراشی است ولی به صورت دیگری ادا می شود. این بهانه تراشی ها از احساس ارزشمندی ضعیف محافظت میکنند و افراد را فریب می دهند که باور کنند از آنچه هستند، برترند.
پرخاشگری
آدلر معتقد بود افراد روان رنجور برای حفاظت از عقده برتری اغراق آمیزشان یعنی حفاظت کردن از عزت نفس متزلزل شان به پرخاشگری روی می آورند. محافظت کردن از طریق پرخاشگری می تواند شکل تحقیر، اتهام یا متهم کردن خود بگیرد.
تحقیر، گرایش به دست کم گرفنت موفقیت های دیگران و مبالغه کردن درباره موفقیت های خود است. این گرایش محافظ در رفتارهای پرخاشگرانه ای مانند سادیسم، غیبت کردن، حسادت و ناشکیبایی مشاهده می شود. نیت نهفته در هر اقدام تحقیرآمیزی، کوچک کردن دیگری است به طوری که فرد روان رنجور در وضعیت مطلوبی قرار بگیرد.
اتهام، نوع دیگری از پرخاشگری روان رنجور، عبارت است از سرزنش کردن دیگران و انتقام جویی از آنها به خاطر شکست های خود فرد و از این راه، محافظت کردن از عزت نفس ضعیف خودش. آدلر معتقد بود که در همه روان رنجوری ها یک عنصر اتهام پرخاشگرانه وجود دارد. افراد روان رنجور همواره به افراد دور و برشان اتهام می زنند تا باعث شوند بیشتر از خود آنها رنج ببرند.
سومین نوع پرخاشگری روان رنجور، متهم کردن خود با زجر دادن به خود و احساس گناه مشخص می شود. زجر دادن به خود از جمله مازوخیسم، افسردگی و خودکشی تدبیر محافظت از خود افراد روان رنجور برای آزار دادن کسانی است که به آنها نزدیک هستند. احساس گناه، معمولاً رفتار پرخاشگرانه متهم کردن خود است.
متهم کردن خود برعکس تحقیر است، هرچند که هدف هردوی آنها، برتری شخصی است. افراد روان رنجور با حقیر کردن دیگران خودشان را خوب جلوه می دهند. آنها با متهم خود، خویشتن را خوار می شمارند تا از این راه دیگران را آزار دهند و در عین حال، از احساس عزت نفس اغراق آمیزشان محافظت کنند.
کناره گیری
گاهی رشد شخصیت به علت گرایش افراد روان رنجور به گریختن از مشکلات متوقف می شود. آدلر این گرایش را کناره گیری یا محافظت از خود از طریق فاصله گیری نامید. افراد روان رنجور با ایجاد فاصله بین خودششان و مشکلات زندگی به صورت ناهشیار از این مشکلات می گریزند.
آدلر چهار روش محافظت از خود از طریق کناره گیری را مشخص کرد: واپس روی، بی تحرکی، تردید و مانع تراشی.
واپس روی گرایش به مخافظت کردن از هدف خیالی برتری است که از طریق برگشت روانی به دوره امن تر زندگی صورت می گیرد. واپس روی آدلر شبیه مفهوم واپس روی فروید است زیرا هر دو مستلزم تلاش هایی برای برگشتن به دوره های زندگی فارغ از اضطراب هستند.
در حالی که واپس روی فروید به طور ناهشیار صورت میگیرد و سرکوبی تجربیات عذاب آور را شامل می شود، واپس روی آدلر می تواند گاهی هشیارانه باشد و هدف آن محافظت از برتری کاذب است. گاهی افراد سعی می کنند با جلب کردن توجه دیگران مقداری کنترل بر آنها کسب کنند. واپس روی برای فراخواندن همدلی ترتیب می یابد، نگرش زیان باری که سخاوتمندانه به کودان نازپرورده معطوف می شود.
فاصله روانی میتواند با بی تحرکی نیز ایجاد شود. این گرایش کناره گیری به واپس روی شباهت دارد اما در مجموع به اندازه آن شدید نیست. افرادی که بی تحرک می مانند، صرفاً به هیچ جهتی حرکت نمی کنند، بنابراین آنها از تمام مسئولیت ها اجتناب می کنند تا مطمئن شوند با هیچ شکستی مواجه نخواهند شد. آنها از آرزوهای خیالی شان محافظت می کنند زیرا هرگز کاری انجام نمی دهند که ثابت کند نمی توانند به اهداف شان برسند.
تردید با بی تحرکی ارتباط نزدیکی دارد. برخی افراد وقتی با مسائل دشواری روبرو می شوند تردید به خود راه می دهند یا دودل می شوند. مسامحه آنها بی سرانجام بهانه به دستشان می دهد «حالا دیگر خیلی دیر است». آدلر معتقد بود اغلب وسواس ها، تلاش هایی برای اتلاف وقت هستند. شستن وسواسی، ردگیری کردن گام ها، نظم و ترتیب افراطی، نابود کردن اثری که قبلاً آغاز شده و ناتمام گذاشتن اثر نمونه هایی از تردید هستند. با اینکه تردید ممکن است خودشکن به نظر برسد اما به افراد روان رنجور خدمت می کند زیرا از عزت نفس کاذب آنها محافظت مینماید.
ملایم ترین گرایش کناره گیری، مانع تراشی است. برخی افراد خانه پوشالی می سازند تا نشان دهند می توانند آن ار ویران کنند. آنها با چیره شدن بر این مانع از عزت و نفس و اعتبار خود محافظت می کنند. اگر آنها نتوانند از این مانع بگذرند همیشه به بهانه تراشی متوسل می شوند.
به طور خلاصه می توان گفت گرایش های محافظ تقریبا در همه یافت می شود اما در صورتی که بیش از حد انعطاف ناپذیر شوند، به رفتارهای روان رنجور و خودشکن می انجامند. افرادی که بیش از اندازه حساس هستند، برای جلوگیری از بی آبرویی و رسوایی، برای برطرف کردن احساس های حقارت اغراق آمیزشان و کسب عزت نفس، گرایش های محافظ را به وجود می آورند.
با این حال گرایش های محافظ، خودشکن هستند زیرا هدف خودخواهانه و برتری شخصی آنها، اجازه نمی دهند که افراد احساس اصیل عزت نفس را کسب کنند. آدلر معتقد بود که افراد روان رنجور به ندرت متوجه می شوند که اگر دست از خودخواهی بردارند و واقعاً به دیگران علاقمند شوند، عزت نفس آنها بهتر می تواند محافظت شود.
نرینه نمایی
آدلر برخلاف فروید معتقد بود که زندگی روانی زنان اساساً مانند زندگی روانی مردان است و فرهنگ مرد سالار طبیعی نیست بلکه ثمره مصنوعیتحول تاریخی است. به عیده آدلر رسوم فرهنگی نه آناتومی بر خیلی از مردان و زنان تاثیر می گذارد تا بر اهمین مرد بودن، بیش از حد تاکید کنند، وضعیتی که او آن را نرینه نمایی نامید. در تعداد از جوامع، مردان و زنان، زن بودن را پست می دانند و این وضعیت اسفبار و غیرطبیعی، علت بسیاری از اختلافات زناشویی، مشکلات برتری و عقده های حقارت است.
به خیلی از پسر بچه ها آموخته می شود که مرد بودن به معنی جسور بودن، قوی بودن و مسلط بودن است. مظهر موفقیت برای پسرها برنده شدن، قدرتمند بودن و در راس بودن است. از سوی دیگر دخترها معمولاً یاد می گیرند منفعل باشند و وضعیت حقیری را در جامعه بپذیرند. برخی زنان علیه نقش های زنانه خود مبارزه می کنند، جهت گیری مردانه اختیار می کنند و جسور و رقابت جو می شوند؛ بعضی دیگر از اینکه نقش منفعلی را پذیرفته اند از خودشان بیزار شده اند و شدیداً درمانده و مطیع می شوند؛ بعضی نیز تسلیم این عقیده می شوند که آنها موجودات حقیری هستند و با انتقال مسئولیت ها به مردان، جایگاه ممتاز آنها را تایید می کنند. هر یک از این روش های سازگاری از تاثیرات فرهنگی، نه از تفاوت های روانی ذاتی بین زن و مرد ناشی می شود.
بیشتر بخوانیم:
فرد آینده کیست؟ بررسی نظریه شخصیت سالم راجرز
تعریف کتل از صفات پویشی (نگرش ها، اِرگ ها و صفات پویشی اکتسابی)