امروز: چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۱۶ ذو القعدة ۱۴۴۶ قمری و ۱۴ مه ۲۰۲۵ میلادی
چهارشنبه, ۰۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۲:۵۱
۰
PNAZAR
نسخه چاپی

چرا تیره بختی در جهان وجود دارد؟/جامعه منشاء مهم مسائل انسانی

چرا تیره بختی در جهان وجود دارد؟/جامعه منشاء مهم مسائل انسانی
به گزارشتمیم نیوز

اریک فروم سه رویداد را توصیف می کند که الهام بخش او شدند تا عالم اجتماعی شود. نخستین رویداد خودکشی دوست عزیزی بود، بلافاصله پس از مرگ پدرش؛ دومین رویداد جنگ جهانی اول بود، جنگی که ملت های متمدن بر ضد یکدیگر در آن درگیر بودند و هر یک ادعا می کردند که حق با آنهاست؛ سومین رویداد کشتار جمعی یهودیان طی جنگ جهانی دوم به وسیله یکی از پیشرفته ترین جوامع در جهان بود. این ها فروم را وادار کرد برای ایجاد جهانی عادلانه تر بکوشد تا انسان ها را درک کند.

حتی اینگونه خودکشی، نسل کشی و جنگ دست کم به دو علت نیازمند تبیین است: درک  علل آنها دشوار است و بهایی که بشر بابت این رنج وتیره بختی می پردازد،راه حلی جدی می طلبد.

 جامعه شناسی همواره محققانی را جلب کرده که آرزمد دریافت علت تیره بختی و برقراری عدالت در جهان اند. هنوز این اعتقاد وجود دارد که دانش جامعه شناسی می تواند کمک قابل توجهی به بهبود جهان کند.

جای شگفتی است که تعریف تیره بختی دشواراست. بدبختی و رنج به آن نزدیک هستند اما بدبختی شدت کمتری دارد و هر دو واژه بر حالتی موقتی تر دلالت می کنند. هر کسی گاهی احساس بدبختی می کند و رنج میبرد. شاید تیره بختی را بهتر بتوان به معنای حالتی از رنج و بدبختی پیوسته و طولانی درک کرد.

برقراری تمایز میان احساس ذهنی تیره بختی و شرایط عینی ای که ما فکر می کنیم باعث تیره بختی می شوند مهم است. از یک سو تیره بختی را باید به منزله حالتی ذهنی تصور کرد، یعنی اینکه افراد چگونه احساس می کنند و زندگی خود را چگونه می بینند. افراد ممکن است در انواع شرایط اجتماعی احساس تیره بختی کنند. داشتن ثروت مانع تیره بختی نمی شود. به دست آوردن مدارک بالا تضمینی در مقابل آن نیست.

این تنها بر حسب تصادف نیست که تیره بختی نصیب بعضی می شود و نصیب دیگران نمی شود. معمولاً شرایط معینی آن را در میان مردم به وجود می آورد. جامعه شناسان توجه خود را بیشتر بر شرایطی متمرکز می سازند که به تیره بختی کمک می کند. فقر یکی از این گونه شرایط است. در هر جامعه ای فقر مشکلاتی در زندگی افراد بوجود می آورد مانند ستم، سختی معیشت، دشواری های اقتصادی، نداشتن فرصت های مساعد در جامعه، ناتوانی در حفظ خود و خانواده از بیماری، گرسنگی و جرم و جنایت.

جامعه شناسی تنها کمک می کند تیره بختی را دریابیم. اما روان کاوی و روانشناسی سرنخ های مهمی در مورد اینکه چرا تیره بختی وجود دارد شناسایی میکند. رهبران مذهبی و فلاسفه معمولاً در جستجوی علل روحی و خواستار راه حل های روحی و معنوی هستند.

تیره بختی مساله ای مذهبی است، زیرا برای افراد متفکر سوالاتی اساسی مطرح می کند مانند اینکه خدا چیست و معنای زندگی چیست؟ برای بسیاری از رهبران مذهبی قرن 20 این سوال مطرح است که چگونه یک خدای عادل می تواند دنیایی را بپذیرد که در آن این همه تیرو روزی وجود دارد؟

افراد مدهبی برای تفحص درباره تیره بختی و نقش نیروهای ماورای طبیعی اغلب به داستان ایوب در تورات استناد می کنند. ایوب مرد دستکاری که زندگی خوبی دارد اما همه چیز خود را از دست می دهد. کوشنر می رسد چگونه ممکن است خدای عادل اجازه دهد چنین اتفاقی بیوفتند؟ ایوب چه کرده بود که سزاوار این اتفاق بود؟ چگونه خدای عادل ایوب درستکار را دچار عذاب کرده بود؟

کوشنر نتیجه می گیرد که نمی توان این هر سه مفهوم را در آن واحد باور کرد. دوتای آنها را ممکن است باور کرد اما هر سه را نه. یا ایوب انسان درستکاری نیست یا خدا عادل نیست. کوشنر می گوید که ایوب باید مرد درستکاری بوده باشد زیرا داستان بدون این سرآغاز مفهومی ندارد و خدا هم باید عادل باشد زیرا او در اعتقاد به خدایی که عادل نیست معنایی نمی بیند. چیزهایی دراین دنیا رخ می دهد که خدای قادر متعال باعث آنها نمی شود بلکه آنها نتیجه علل طبیعی هستند.

تیره بختی کار خدا نیست، بلکه در درون نظم طبیعی موجود رخ می دهد. ایوب تیره بخت است زیرا چیزهای بد برای افراد خوب و هم بد اتفاق می افتد. بیماری کسی را که میکروب می گیرد مبتلا می کند نه کسی را که بد است. زمین لرزه چیزهایی را که آسیب پذیر است نابود می کند نه چیزهای متعلق به افراد بد را. نه میکروب نه زلزله میان عادل و ناعادل تمایز قائل نمی شوند. برای درک تیره روزی ما باید علل طبیعی و اجتماعی را درک کنیم.

دورکهایم عقیده دارد اگر می خوایم موضوعات  اجتماعی را درک کنیم، باید به علل جتماعی نگاه کنیم. اگر فقر، خشونت، تبهکاری، ستم و کار بی معنی موضوعات اجتماعی باشند(که هستند) پس ما باید به تبیین اجتماعی توجه کنیم.

اگر خودکشی، اعتیاد و ترس در جامعه رایج باشد (که هست) ما باید ماهیت آن جامعه را برای درک این اعمال ظاهراً فردی مطالعه و بررسی کنیم. گاهی فروپاشی جامعه علت این نابسامانی هاست، گاهی در واقع عملکرد موفقیت آمیز جامعه است که باعث آن است.

جامعه شناسان نخست به نابرابری اجتماعی به عنوان منبع مسائل اجتماعی که اساس تیره بختی را تشکیل می دهند توجه نشان میدهند. فقر، ستم، استثمار و نداشتن امید و احترام به نفس بسیاری از افراد را دچار تیره بختی می کند و اینها با نابرابری اجتماعی پیوند دارد.

نابرابری نهادهایی نیز به وجود می آورد مانند مراقبت های بهداشتی خصوصی و یا یک نظام کیفری که به سود کسانی است که توانایی پرداخت پول آنها را دارند، و به سود تعدادزیادی از مردم نیست و نمی تواند باشد و منجر به شرایط نکبت باری برای بسیاری از مردم می شود. سرانجام جوامعی که بر پایه نابرابری بنا گردیده اند افرادی را به وجود خواهند آورد که صرف نظر از اینکه چه دارند، احساس تیره بختی می کنند ولو آنکه در شرایط محرومیت آشکار زندگی نکنند.

تضاد اجتماعی ویرانگر گسترده و فروپاشی نظم اجتماعی دومین منبع تیره روزی انسان از دیدگاه جامعه شناسی است. جامعه تا اندازه زیادی نظم  مبتنی بر همکاری است. این نظم بر پایه اعتماد و توافق بنا گردیده است. تضاد در جامعه ضروری است و به جامعه کمک می کند اما تضاد گاهی ویرانگر می شود، زندگی را بر هم می زند و نابود می سازدو آشوب و هرج ومرج می آفریند. برای بسیاری از مردم، تضاد ترس و احساس آسیب پذیری در برابر هوس های دیگران را به همراه می آورد.

سوم، جامعه شناسان توجه خود را بر اجتماعی شدن متمرکز می سازند. انسان اجتماعی می شود، شیوه های جامعه از هنگام تولد تا مرگ به اوآموخته می شود. اجتماعی شدن به شیوه های پیچیده بسیاری برای مردم تیره بختی می آفریند. برای برخی اجتماعی شدن ناکافی است و فرد تکیه گاه اجتماعی و عاطفی مناسب ندارد یا خویشتن داری لازم برای حل موفقیت آمیز مسائل را یاد نمی گیرد.

برای دیگران، اجتماعی شدن قواعد اخلاقی ای را می آموزد که به استثمار و نابودی دیگران کمک میکند و نیز برای برخی دیگر اجتماعی شدن انتظارات غیر واقع بینانه ای ایجاد می کند به طوری که هر چند هم که فرد موفق باشد نمی تواند بر احساس تیره بختی غلبه کند.

سرانجام چندین سنت مهم در جامعه شناسی به بیگانگی همچون یکی از علل تیره بختی می نگرند. بیگانگی جدایی مردم از یکدیگر، از کار هدفمند و از خویشتن خود یعنی حس مالکیت نسبت به اساسی ترین دارایی ما یا خود ما، است. شرایط موجود در جامعه بیگانگی فرد را پدید می آورد و این بیگانگی چهارمین علت تیره بختی انسان است.

 

بیشتر بخوانیم:

نظریات مرتبط با سبک زندگی وبر، بوردیو و گیدنز

مهم ترین عوامل تیره بختی چیست؟- بخش اول: نابرابری اجتماعی

مهم ترین عوامل تیره بختی چیست؟- بخش دوم: تضاد اجتماعی ویرانگر

مهمترین عوامل تیره بختی چیست؟- بخش سوم: اجتماعی شدن

 مهمترین عوامل تیره بختی چیست؟- بخش چهارم: بیگانگی

 واقعیت و فراواقعیت در فرهنگ پست مدرن از دیدگاه بودریلار

تیپ شناسی گزلشافت و گماینشافت فردیناند تونیس



+ 0
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.