امروز: شنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ ربيع الأول ۱۴۴۶ قمری و ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶
۰
PNAZAR
نسخه چاپی

نیکولو ماکیاولی و کتاب شهریار در طریقه حکمرانی

نیکولو ماکیاولی و کتاب شهریار در طریقه حکمرانی
به گزارشتمیم نیوز

نیکولو ماکیاولی که در سوم ماه می 1469 میلادی در فلورانس به دنیا آمد، احتمالا مشهورترین دانشمند علوم سیاسی جهان است. شهرت او چنان فراگیر است که نامش به صفتی تبدیل شده که بر رفتاری حیله گرانه و غیرشرافتمندانه برای رسیدن به هدفی معین دلالت می کند. متّصف کردن یک سیاستمدار به صفت ماکیاولیایی به معنای این است که آن فرد به دلیل فقدان وجدان اخلاقی، لیاقت تصدی مشاغل حکومتی را ندارد. در عین حال همین صفت، احترام اکراه آمیزی را نیز به آن فرد می بخشد: رفتار ماکیاولیایی با نوعی زیرکی خونسردانه و حسابگرانه درآمیخته است.

ماکیاولی نخستین بار به عنوان سفیر جوان فلورانس به شهرت رسید، او در سن 29 سالگی موقعیت خود را به عنوان دومین رئیس دیوان اداری جمهوری تثبیت کرد. در آن زمان در فلورانس معمول بود که متصدیان مشاغل حکومتی دستی در علوم انسانی داشته باشند. ماکیاولی نیز از این قاعده مستثنی نبود. پدر او که مردی فاضل بود تمام کوشش خود را به کار بست تا فرزندش در بهترین مدارس علوم انسانی دوره رنسانس تعلیم ببیند.

دوران تصدی شغل سفارت در بسط اندیشه های ماکیاولی نقش بسزایی داشت. خصوصاً عقاید او در خصوص زمامداری موثر، ریشه در شناخت بی واسطه و مستقیم او از نقاط ضعف و قوت چند تن از برجسته ترین شخصیت های سیاس زمانه خودش داشت. در واقع او در مشهورترین کتاب خود یعنی شهریار از مثال های واقعی در عالم خارج نهایت بهره را گرفت و با انجام این کار خود را تقریباً از تمامی پیشینیانش متمایز ساخت. ماکیاولی به دنیای روزمره و پلید سیاست علاقه مند بود.

آموزش های دیپلماتیک

درس آموزی او در مقام سفارت، تقریباً بلافاصله آغاز شد. او در سال 1500 به دربار لویی دوازدهم پادشاه فرانسه اعزام شد تا درباره مشکلی که بین فرانسه و فلورانس رخ داده بود به مذاکره بپردازد. مشکل از این قرار بود که فلورانس به رغم کمک های فرانسه نتوانسته بود پیزا را به انقیاد خود درآورد. دولت-شهری که زمانی زیر سلطه فلورانس بود اما اکنون یاغی شده بود.

این ماموریت از همان آغاز با مشکلات توأم بود. گرچه ماکیاولی برای پادشاه فرانسه احترام چندانی قائل نبود اما با کمال شگفتی دریافت که فرانسویان چقدر فلورانس را دست کم می گیرند. آنها زادگاه او را شهری ضعیف و متزلزل می دیدند که توان مالی و نظامی مناسبی برای تاثیرگذار بودن در روابط خارجی خود ندارد. ماکیاولی این درس را هرگز فراموش نکرد: سیاست قوی مستلزم قدرت، شکیبایی و توانایی عمل کردن سریع و قاطعانه است.

اقدامات سزار بورجیا چندی بعد همین درس ها به او یادآور شد. این سزار بورجیا چندی بعد همین درس را به او یادآور شد. این سزار پس از آنکه توسط پدرش آلکساندر ششم، دوک رومانا شد، با استفاده از نیرنگ های ظالمانه به افزایش دامنه قدرت خود دست زد. ماکیاولی که مدتی را در خدمت بورجیا گذرانده بود، آشکارا روش مقابله او با دشمنانش را می ستود.

به عنوان مثال او در کتاب شهریار، با لحنی حاکی از تایید، نقل می کند که چگونه بورجیا با خدعه و نیزنگ بزرگان اورسیتی را که علیه او توطئه میکردند، فریفته و به شهر سینیگالیا کشانده و سپس همگی را قتل عام کرده است.

ماکیاولی هیچ جای شک و شبهه ای برایمان باقی نمی گذارد که معتقد است بورجیا بسیاری از مهارت های مورد نیاز یک زمامدار را داراست: «من معتقدم به درستی می توان گفت همه کسانی که از بخت خوش و با کمک دیگران به قدرت رسیده اند باید از او تقلید کنند زیرا با آن روح بلند پرواز و عزم و اراده محکمی که داشت مسیری جز این نمی توانسته طی کند... از این رو هرکس به این نتیجه برسد که برای تثبیت مقام شاهانه ای که تازه به دست آورده ضروری است که خود را از شر دشمنانش خلاص کند، دوستانی به دست آورد، چه با زور و چه با نیرنگ و تدبیری موفق به انجام کاری شود، کاری کند که مردم هم دوستش بدارند و هم از او در هراس باشند، چنین شخصی نمی تواند نمونه بهتر و روشن تری از اعمال این مرد بیاید.(شهریار، فصل7)».

بورجیا با وجود آنکه نبوغ غیرقابل انکاری داشت اما حکومتش چندان نپایید. این امر عمدتاً به سبب بداقبالی او بود اما ماکیولی در شهریار، از این بابت که او به کاردینال جولیاتودلارووره کمک کرد تا به مقام پاپ نائل شود و خود را پاپ جولیوس دوم بنامد، به او انتقاد می کند چرا که مدعی است بورجیا دلایل محکمی داشته که نشان میداده رووره، به محض آنکه به این مقام دست پیدا کند از او حمایت نخواهد کرد.

از نظر ماکیاولی، بورجیا بیش از حد اعتماد به نفس داشت و بر خوش اقبالی های پیشین خود تکیه میکرد. درنهایت همین امر موجب سقوط وی شدف زمامداران سیاسی باید بتوانند شخصیت خود را با موقعیت هایی که با آن مواجه می شوند تطبیق دهند و در نهایت سزار بورجیا فاقد این توانایی بود.

دوران سفارت ماکیاولی، گرچه تجربه ای را که برای نوشتن کتاب شهریار، بدان نیاز داشت برایش فراهم کرد اما فرجام خوشی نداست. در اواخر سال 1512 میلادی، پس ازآنکه خاندان مدیچی، در فلورانس به قدرت رسیدند و جمهوری را منحل کردند، او را نیز از کار برکنار کردند. از بد حادثه چند ماه بعد او را به اشتباه متهم کردند که علیه حاکم جدید به توطئه چینی مشغول بوده است، پس زندانی و شکنجه شد. همین گردش روزگار بود که موجب شد او دست به نوشتن شهریار بزند.

ماکیاولی پس از آزادی به دنبال راهی بود تا خود را مشمول لطف و عنایت حاکمان جدید خاندان مدیچی کند. کتاب شهریار، که برای او شهرتی فراهم آورده بود، کوششی بود از جانب او تا نشان دهد توانایی ها و دانشی دارد که می تواند برای حاکم جدید مفید واقع شود. تقدیمه کتاب خود گویای این واقعیت است: تقدیم به لورتزو دی مدیچی کبیر، از طرف نیکولو ماکیاولی.

شهریار

این کتاب اساساً مقاله ای است در باب هنر زمامداری که نخستین بار در سال 1532 میلادی، یعنی 7 سال پس از مرگ ماکیاولی منتشر و از همان آغاز انتشار با استقبال مواجه شد. با این حال چیزی نگذشت که به بدنامی مشهور گشت چرا که در آن عنوان شده بود زمامداران به هنگام تصمیم گیری های سیاسی باید ملاحظات اخلاقی را کنار بگذارند.

بی شک بسیاری ماکیاولی را فردی ضداخلاقی می شمردند، چرا که هیچ توجهی به لزوم رفتار اخلاقی در نزد زمامدار نشان نداده بود، بلکه صرفاً به این موضوع پرداخته بود که آیا او قادر است قدرت و شکوه سیاسی خود را تثبیت کند یا خیر.

بی شک توصیفی این چنینی از فلسفه ماکیاولی از حقیقت بی بهره نیست. به عنوان مثال او به طور کلی این برداشت سنتی را که انسان منطقی برای به دست آوردن شکوه و افتخار باید همواره رفتاری فضیلتمندانه در پیش گیرد را (چنانکه سیسرون در کتاب حکومت گفته) رد می کند: «میان این امر که انسان چگونه زندگی می کند و این موضوع که چگونه باید زندگی کند، چنان شکاف عمیقی وجود دارد که هرکسی که انجام کار شدنی را به خاطر کاری که باید انجام شود ترک گوید در میابد که نه تنها نمی تواند خود را حفظ کند بلکه از میان می رود چرا که انسانی که می کوشد همواره خوب باشد، در میان بسیار کسان دیگری که خوب نیستند، از بین می رود. لذا برای شهریاری که می خواهد مقام خود را حفظ کند ضروری است که بیاموزد چگونه خوب نباشد و هر کجا لازم بود از این دانش بهره بگیرد. (شهریار، فصل15)».

این باور که زمامداران برای آنکه بتوانند حکومتی مثمر ثمر داشته باشند، باید بیاموزند که چگونه نیک خو نباشند، ریشه در این دیدگاه دارد که انسان ذاتاً بد و شرور است. ماکیاولی بر آن بود که مردم ناسپاس، متزلزل، متظاهر، حقه باز، گریزان از خطر و آزمندند. در نتیجه برخی روش های زمامداری نمی تواند عملی باشد.

مثلاً ماکیاولی می گوید شهریاری که قدرتش را تماماً بر محبوبیت ظاهری خود در نزد مردم بنیان می کند، وقتی شرایط دشوار شود، بی یاور خواهد ماند: «مردمان در آسیب رساندن به کسی که خود را محبوب آنها کرده کمتر تردید می کنند تا به کسی که از او می ترسند چرا که دوست داشتن به زنجیری از وظائف متصل است و از آنجا که مردمان بسیار منفعت طلب هستند، هرگاه که مساله نفع شخصی پیش بیاید، آن زنجیر را می گسلند، اما ترس به زنجیر دهشتناکی از مجازات و توبیخ متصل است که هرگز از آن گریزی نیست.»

بنابراین این اتهام که باورهای ماکیاولی درباره زمامداری بر نوعی نگرش غیراخلاقی استوار است تا اندازه ای صحت دارد اما این همه داستان نیست، چرا که از طرف دیگر ماکیاولی باور داشت که زمامداری موثر غالباً نتایج مناسبی برای عموم مردم در بر دارد.

به عنوان مثال وقتی ای این بحث به میان می آید که پادشاه باید از روی رأفت حکمرانی کند یا از سر ظلم، ماکیاولی می گوید که پادشاهی که بیش از اندازه رئوف باشد، به سبب تحمل بی نظمی، معمولاً زیان بیشتری به جامعه وارد می کند تا پادشاهی ظالم که با ایجاد ترس، نظم را هم پدید می آورد، به همین ترتیب او متذکر می شود که سخاوتمندی زمامدار لاجرم منجر به نزاع میان توده مردم می شود، چرا که پادشاه در نهایت بذل و بخشش خود را از طریق بستن مالیات بر مردم جبران می کند و همین امر سبب می شود که مردم برنجند و سرانجام از او متنفر شوند.

معیار زمامدار

البته روش سرراست تری هم هست که ماکیاولی را بتوان با آن از تهمت غیراخلاقی بودن رهاند و آن هم عبارت است از این دیدگاه او که هدف زمامدار باید رفتن در پی شکوه و افتخار باشد. در واقع معیار فضیلت زمامدار این است که آیا او حاضر است هر آنچه را که برای به دست آوردن این هدف ضروری است، آن هم در مواجهه با بخت و اقبال که پیش بینی ناپذیرند، انجام دهد؟

با همه این اوصاف از نظر ماکیاولی این امر انجام ظلم را به خاطر ظلم توجیه نمیکند، چرا که چنین رفتاری گرچه ممکن است قدرت فراوانی فراهم کند اما شکوه و افتخار پدید نمی آورد: «ظلم و خونریزی که خوب و به جا اعمال شده آنهایی هستند که فقط یک بار آن هم برای استحکام مقام سلطنت اعمال شود بعدها نیز به هیچ وجه تکرار نگردد مگر برای خیر و صلاح توده ای که بر آنها حکومت می شود. اما ظلم هایی که برای پیش بردن نیات سوء اعمال می شوند اگرچه در بدو امر مختصر و کوچکند ولی به مرور زمان به جای این که گم بشوند، ره به فزونی خواهند گذاشت. (شهریار، فصل8)».

ماکیاولی امید داشت که کتاب شهریار او را به مشاغل دولتی بازگرداند، اما چنین نشد،ظاهراً او مدت کوتاهی پس از به پایان رساندن این اثر در اواخر سال 1513 میلادی، به این نتیجه رسید که دوران سفارت او به سر آمده است و خود را هرچه بیشتر در هیئت یک نویسنده می یافت.

ماکیاولی در سال های باقی مانده عمرش نسبت به حکومت جمهوری احساس تعلق خاطر روزافزونی پیدا کرد. در واقع مهم ترین نوشته او در این دوره یعنی گفتارهایی در باب ده کتاب اوب تیتوس لوی، دفاعی است از حکومت جمهوری، که روم باستان را به عنوان الگوی آرمانی خود مطرح می کند.

کتاب گفتارها، به دلائل متعددی موشکافانه ترین اثر او به شمار می رود. اما از قضای روزگار این اثرنتوانست نام ماکیاولی را جاودانه کند. تاریخ در ستایش و نکوهش او به یک اندازه می کوشد چرا که او را مردی می داند که مدعی شد زمامدار به قدرت شیر و حیله گری روباه نیازمند است.

مهمترین آثار

نیکولوماکیاولی تنها دو اثر فلسفی مهم منتشر کرد. شهریار و گفتارهایی در باب ده کتاب اول تیتوس لوی، اما خواننده علاقمند می تواند، کتاب هنر جنگ او و همچنین مجموعه نامه هایش را مطالعه کند.

شهریار : معروف ترین کتاب ماکیاولی که تحلیل دقیق و روشن هنر زمامداری است. در این کتاب عنوان شده است که وظیفه اساسی رهبران سیاسی حفظ و تثبیت قدرت است و لازم است که در هنگام اجرای رهبردهای خود برای رسیدن به این هدف ملاحظات اخلاقی را کنار بگذارند. همین کتاب است که اصطلاح ماکیاولیایی را برای آیندگان به یادگار گذاشت.

گفتارها : گفتارهایی در باب ده کتاب اول تیتوس لوی که به یک معنا موشکافانه ترین کتاب ماکیاولی است به دفاع از مبانی حکومت جمهوری پرداخته و حکومت روم باستان را الگوی خود قرار می دهد.

 

بیشتر بخوانیم :

لایب نیتس، از بنیانگذاران دیالکتیک ایده آلیستی

آشنایی توماس آکویناس قدیس، راهب دومینیکن، بنیان گذار مکتب تومایی

آشنایی با مارکوس آورلیوس و فلسفه رواقی

 ارسطو؛ آغازگر منطق فلسفی

 فرانسیس بیکن کیست؟/ آشنایی با کتاب احیاءکبیر



+ 0
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.