گرایش های روان رنجور از اضطراب بنیادی منتج می شوند که این به نوبه خود از روابط کودک با سایر افراد ناشی می شود.
هورنای از تاثیر عوامل درون روانی بر رشد شخصیت غافل نشد. زمانی که نظریه او تکامل یافت بر تعارض های درونی که افراد بهنجار و روان رنجور آنها را تجربه می کنند، تاکید بیشتری کرد.
فرآیندهای درون روانی از تجربیات میان فردی سرچشمه می گیرند اما زمانی که بخشی از نظام عقیدتی فرد می شوند زندگی خاص خودشان را به وجود می آورند، وجودی مستقل از تعارض های میان فردی که به آنها هستی بخشیده اند.
در این جا به دو تعارض درون روانی مهم می پردازیم: خود انگاره آرمانی و بیزاری از خود.
به طور خلاصه؛ خود انگاره آرمانی تلاش برای حل کردن تعارض ها به وسیله ترسیم کردن تصویری خداگونه از خویشتن است.
بیزاری از خود، گرایش مرتبط، اما به طور برابر نامعقول به خوار شمردن خود واقعی فرد است.
هنگامی که افراد خودانگاره ای آرمانی ازخودشان می سازند، خود واقعی آنها به طور فزاینده ای عقب می ماند. این شکاف بین خود واقعی و خود آرمانی، بیگانگی فزاینده ای ایجاد می کند و باعث می شود که افراد روان رنجور از خود واقعی شان بیزار شوند و آن را خوار بشمارند زیرا نمی تواند به پای خودانگاره زیادی مهم شده برسد و در برابر آن کم می آورد.
خودانگاره آرمانی
هورنای معتقد بود در صورتی که انسان ها در محیط منظم و صمیمانه رشد کنند، احساس امنیت و اعتماد به نفس و گرایش حرکت به سوی خودپرورانی را پرورش خواهند داد.
متاسفانه تاثیرات منفی اولیه اغلب مانع از گرایش طبیعی افراد به سمت خودپرورانی می شوند و این وضعیت احساس انزوا و حقارت را در آنها به وجود می آورد. احساس بیگانگی با خود نیز به این ناکامی افزوده می شود.
افراد به علت احساس بیگانگی با خودشان شدیداً نیاز دارند درک هویت باثباتی را کسب کنند. این معضل را فقط می توان با به وجود آوردن خود انگاره آرمانی حل کرد؛ یعنی نگرش بیش از حد مثبت نسبت به خویش که فقط درنظام عقیدتی خود فرد وجود دارد.
این افراد نیروهای نامحدود و قابلیت های بی حد و حصری را به خودشان اعطا می کنند، آنها خودشان را به صورت قهرمان، نابغه، معشوق عالی، فرشته، خدا می انگارند.
خودانگاره آرمانی سازه ای کلی نیست. افراد روان رنجور خودشان را به شیوه های متفاوتی می ستایند و پرستش می کنند. افراد مطیع خودشان را به صورت خوب و قدیس وار می بینند، افراد پرخاشگر خودانگاره ای آرمانی از خودشان می سازند که قدرتمند، قهرمانانه و قادر مطلق است و افراد روان رنجور جدا یا گسلیده خودانگاره خویش را به صورت خردمند، خود بسنده و مستقل می آفرینند.
زمانی که خودانگاره آرمانی تحکیم می شود افراد روان رنجور تصور می کنند که این انگاره واقعیت دارد. آنها تماس خود را با خود واقعی از دست می دهند و برای ارزیابی خودشان از خودانگاره آرمانی استفاده می کنند. آنها به جای اینکه به سمت خودپرورانی پیش روند، به سوی تحقق بخشیدن به خود انگاره آرمانی شان حرکت می کنند.
هورنای سه جنبه خودانگاره آرمانی را مشخص کرد: 1- جستجوی روان رنجور برای شهرت، 2- ادعاهای روان رنجور، 3- غرور روان رنجور
جستجوی روان رنجور برای شهرت
زمانی که افراد روان رنجور خود انگاره آرمانی شان را به عنوان یک واقعیت باور می کنند آن را در تمام جنبه های زندگی، از اهداف شان گرفته تا خود پنداره و روابط شان بادیگران، می گنجانند. هورنای این سایق فراگیر به سمت تحقق بخشیدن به خو آرمانی را جستجوی روان رنجور برای شهرت نامید.
جستجوی روان رنجور برای شهرت، علاوه بر آرمانی کردن خود، سه عنصر دیگر را شامل می شود: نیاز به کمال، جاه طلبی روان رنجور و گرایش به سوی پیروزی کینه توزانه.
نیاز به کمال به سایق شکل دادن کل شخصیت در قالب خود آرمانی اشاره دارد. افراد روان رنجور صرفا به ایجاد چند تغییر قانع نیستند، هیچ چیزی کمتر از کمال کامل پذیرفتنی نیست. آنها با ایجاد کردن یک رشته بایدها و نبایدها سعی میکنند به کمال برسند. هورنای این سایق را استبداد بایدها نامید.
افراد روان رنجور که برای تصویر خیالی از کمال تلاش می کنند به صورت ناهشیار به خودشان می گویند: فراموش کن که واقعاً چه مخلوق شرم آوری هستی، این همان چیزی است که باید باشی.
دومین عنصر مهم در جستجوی روان رنجور برای شهرت، جاه طلبی روان رنجور است؛ یعنی سایق وسواسی به سمت برتری.
با اینکه افراد روان رنجور نیاز افراطی دارند که در هر کاری ممتاز باشند، اما معمولاً انرژی خود را به سمت فعالیت هایی هدایت میکنند که به احتمال زیاد موفقیت به بار می آورند. بنابراین، این سایق می تواند در طول عمر فرد شکل های متفاوتی بگیرد.
برای مثال امکان دارد دختری جاه طلبی روان رنجور خود را به سمت بهترین دانش آموز مدرسه شدن هدایت کند. بعدها ممکن است او برای ممتاز شدن در کار و کاسبی برانگیخته شود. جاه طلبی روان رنجور می تواند به صورت غیرمادی نیز درآید، نظیر اینکه فرد پرهیزکارترین یا نیکوکارترین آدم در جامعه شود.
سومین جنبه جستجوی روان رنجور برای شهرت، گرایش به سوی پیروزی کینه توزانه است که از همه عناصر دیگر مخرب تر است. نیاز به پیروزی کینه توزانه می تواند به صورت سایق موفقیت تغییر شکل یابد، اما هدف اصلی آن شرمنده کردن یا شکست دادن دیگران از طریق موفقیت است یا رسیدن به قدرت برای عذاب دادن آنها، عمدتا از نوع تحقیرآمیز آن است.
سایق پیروزی کینه توزانه از میل دوران کودکی به انتقام گرفتن به خاطر تحقیر شدن های واقعی یا خیالی ناشی می شود.
صرف نظر از اینکه افراد روان رنجور تا چه اندازه ای در پیروز شدن کینه توزانه بردیگران موفق باشند، هرگز این سایق را از دست نمی دهند. هر موفقیتی ترس آها را از شکست بیشتر می کند و احساس خودبزرگ بین آنها را افزایش می دهد. بنابراین نیاز به پیروزی های کینه توزانه بیشتر را در آنها مستحکم می کند.
ادعاهای روان رنجور
دومین جنبه خودانگاره آرمانی ادعاهای روان رنجور است. افراد روان رنجور در جستجوی خود برای شهرت، دنیایی خیالی می سازند، دنیایی که با دنیای واقعی هماهنگی ندارد.آنها معتقدند که در دنیای بیرونی اشکالی وجود دارد از این رو اعلام می دارند که استثنایی هستند و بنابراین سزاوار آن هستند که مطابق با نظر آرمانی ایشان درباره خودشان با آنها برخورد شود.
از آنجایی که این توقعات با خودانگاره آرمانی آنها خیلی مطابقت دارد، نمی توانند بفهمند که ادعاهای آنها در مورد امیتاز استثنایی، نامعقول هستند.
ادعاهای روان رنجور از نیازها و امیال طبیعی ناشی می شوند، اما آنها کاملاً متفاوت هستند.
زمانی که امیال طبیعی برآورده نمی شوند، افراد به طور قابل فهمی ناکام می شوند اما وقتی که ادعاهای روان رنجور برآورده نمی شوند، افراد روان رنجور خشمگین آشفته می شوند و نمی توانند بفهمند که چرا دیگران ادعاهای آن ها را اجابت نمی کنند.
تفاوت بین امیال طبیعی و ادعاهای روان رنجور را می توان به این صورت نشان داد که در یک موقعیت افراد زیادی برای تماشا یک فیلم جالب صف بسته اند تا بلیت تهیه کنند. اغلب افرادی که نزدیک انتهای صف قرار دارند ممکن است آرزو داشته باشند جلوی صف باشند و برخی از آنها برای اینکه وضعیت بهتری کسب کنند شاید کلک بزنند. با این حال، این افراد می دانند که واقعاً حق ندارند از دیگران جلو بزنند.از سوی دیگر افراد روان رنجور واقعاً معتقدند که آنها سزاوارند نزدیک جلوی صف باشند بنابراین از اینکه از دیگران جلو بزنند احساس شرمندگی و ندامت نمی کنند.
غرور روان رنجور
سومین جنبه خودانگاره آرمانی غرور روان رنجور است، غرور کاذبی که بر اساس نظر واقع بینانه نسبت به خود واقعی استوار نیست، بلکه بر پایه تصور بی اساس در مورد خودآرمانی قرار دارد.
غرور روان رنجور از لحاظ کیفی با غرور سالم یا عزت نفس معقول فرق دارد. عزت نفس واقعی بر پایه ویژگی ها . دستاوردهای واقع بینانه استوار است و عموماً با متانت تمام ابراز می شود. از سوی دیگر، غرور روان رنجور بر اساس تصور آرمانی از خود استوار است و معمولاً به منظور حفاظت کردن و حمایت از نگرش اغراق آمیز در مورد خود ابراز می شود.
افراد روان رنجور خودشان را با شکوه استثنایی و عالی تصور می کنند بنابراین زمانی که دیگران با عنایتی خاص با آنها برخورد نمی کنند، غرور روان رنجور آنها جریحه دار می شود. آنها برای پیشگیری از این جراحت، از کسانی که تسلیم ادعاهای روان رنجور آنها نمی شوند دوری می جویند و در عوض سعی می کنند با موسسات و آشنایانی که شهرت و مقام اجتماعی دارند، همدم شوند.
بیزاری از خود
افرادی که در جستجوی روان نجور برای شهرت هستند، هرگز نمی توانند از خودشان خشنود باشند، زیرا وقتی پی می برند که خود واقعی آنها با درخواست های سیری ناپذیر خود آرمانی شان نمی خواند از خودشان بیزار می شوند و خویشتن را خوار می شمارند:
خود اغراق آمیز نه تنها شبحی می شود که باید آن را دنبال کرد، بلکه وسیله اندازه گیری می شود که وجود واقعی با آن ارزیای می شود و این وجود واقعی، زمانی که از دیدگاه کمال خداگونه به آن نگاه می شود تصویر آن چنان خجالت آوری است که راهی به جز بیازری از آن وجود ندارد.
هورنای شش روش بیزاری از خود را مشخص کرد. روش اول بیزاری از خود می تواند به توقعات مداوم از خود منجر شود که استبداد بایدها نمونه ای از آن است.
مثال: برخی افراد توقعاتی از خودشان دارند که هرگز به انتها نمی رسند، حتی زمانی که آنها به موفقیت هایی دست می یابند، باز هم به خودشان برای رسیدن به کمال فشار می آورند.
روش دوم بیزاری از خود، گناهکارانگاری بی رحمانه خویش است. افراد روان نجور مرتباً خودشان راملامت می کنند، اگر آدمها مرا می شناختند می فهمیدند که من وانمود می کنم با معلومات شایسته و صمیمی هستم. من واقعا یک حقه بازم اما کسی آن را نمی داند.
گناهکارانگاری خویش می تواند شکل های گوناگونی بگیرد، از اظهارات پر زرق و برق مانند پذیرفتن مسئولیت بلایای طبیعی گرفته تا مورد تردید قرار دادن اغراق آمیز مزیت انگیره های خودشان.
در روش سوم، بیزاری از خود ممکن است به شکل خودخوار شماری نشان داده شود که به صورت حقیر شمردن، دست کم گرفتن، مورد تردید قرار دادن، رد کردن ومسخره کردن خویشتن ابراز می شود.
خودخوارشماری اجازه نمی دهد افراد برای بهبودی یا موفقیت تلاش کنند. ممکن است مرد جوانی به خودش بگوید: تو احمق از خود راضی هستی! چه چیز باعث می شود فکر کنی می توانی با زیباترین زن شهر قرار ملاقات بگذاری؟ یا شاید زنی شغل موفقیت آمیز خود را به شانس نسبت دهد. گرچه ممکن است این افراد از رفتارشان آگاه باشند اما نمی دانند که بیزاری از خود آن را بر می انگیزد.
روش چهارم بیزاری از خود، ناکام کردن خود است. هورنای منضبط کردن خود سالم را از ناکام کردن خود روان رنجور متمایز کرد.
اولی عبارت است از به تعویق انداختن فعالیت های لذتبخش به منظور دستیابی به اهداف معقول. ناکام کردن خود از بیرازی از خویش ناشی می شود و به منظور تحقق بخشیدن به خودانگاره کاذب تدارک دیده می شود.
افراد روان رنجور مرتباً با محرماتی علیه لذت و خوشنودی، دست و پای خود را می بندند. من لایق اتومبیل نو نیستم. من نباید لباس های قشنگ بپوشم زیرا بسیاری از مردم جهان لباس های پاره بر تن دارند. نباید برای شغل بهتری تلاش کنم زیرا به قدرکافی لیاقت آن را ندارم.
در روش پنجم بیزاری از خود به شکل خودازاری یا زجر دادن خویش آشکار می شود. اگر چه خودآزاری می تواند در هر یک از شکل های دیگر بیزاری از خود وجود داشته باشد اما زمانی که قصد اصلی افراد وارد کردن صدمه یا عذاب دادن به خودشان است، طبقه مجزایی می شود.
برخی افراد از دلواپسی در مورد یک تصمیم، ارضای مازوخیستی کسب می کنند، سردرد خود را اغراق آمیز جلوه می دهند، با چاقودست خودشان را می برندف دعوایی آغاز می کنند که مسمئن هستند می بازند یا از سوء استفاده شدن جسمی استقبال می کنند.
ششمین و آخرین شکل بیزاری از خود اعمال و تکانه های تباهی است که می تواند جسمانی یا روانی، هشیار یا ناهشیار، حاد یا مزمن، به عمل درآمده یا فقط در عالم خیال باشد.
پرخوری، سوءمصرف الکل وسایر داروها، کارکردن خیلی سخت، رانندگی کردن بی پروا و خودکشی جلوه های رایج خودتباهی جسمانی هستند.
افراد روان رنجور ممکن است به صورت روانی هم به خودشان حمله کنند برای نمونه زمانی که شغلی راضی کننده می شود، آن را رها می کنند، رابطه سالمی را به نفع رابطه ای روان رنجور قطع می کنند یا به فعالیت جنسی بی قید و بند می پردازند.
بیشتر بخوانیم:
درآمدی بر نظریه روان کاوی اجتماعی کارن هورنای