افلاطون به ما میگوید اگر بخواهیم تصویر روشن تری از اخلاق برای هر شخص داشته باشیم باید به دولت رجوع کنیم. مسائل شکل دولت موضوعی است که کتاب جمهوری در اصل به آن اختصاص یافته است و آن در واقع مسائل فلسفه است با پرسش هایی نظیر جامعه نیک کدام است؟ عدالت چیست؟ قدرت و نظارت چیست؟ رابطه تبعیت-حاکمیت میان دولت و فرد کدام است؟ دولت برای خدمت به فرد به وجود می آید یا فرد برای خدمت به دولت؟ فلسفه سیاسی افلاطون با تکیه بر اخلاق و فلسفه اخلاقی او به این پرسش ها پاسخ میدهد.
پیش از این فلسفه اخلاق او شکل عدالت را در روح انسانی تثبیت کرده است. فرد انسانی تا آنجا عادل و با فضیلت است که بر طبق ساختار هماهنگ سه بخش روح زندگی می کند. افلاطون سخن را از اینجا آغاز می کند که عدالت هدف اساسی هر دولتی است اما دولت همواره در یک جامعه پدید می آید.
از آنجا که انسان ها نمی توانند به تنهایی نیازمندی های خود را برآورند، گرد هم می آیند و می کوشند که آن نیازمندی ها را هر چه بیشتر و بهتر ارضا کنند. در زندگی اجتماعی امکان فعالیت برای انسان ها بیشتر است. بنابراین وجود شهرها و حکومت ها درست همان قدر طبیعی است که موجودات انسانی.
بدین گونه افلاطون و یونانیان با آیین مسیحیت که دولت را نه طبیعی می داند نه نیک در تضاد شدیدند زیرا مسیحیت دولت را شری ضروری می داند که برای مهارکردن شر بزرگتری که ناشی از بی بندوباری در اطفاء شهوات انسانی است تاسیس شده است. در حالی که مسیحیت به طور سنتی تاکید می کرد که زندگی نیک عبارت از رابطه مستقیم شخص با خداست و اهمیت روابط اجتماعی را انکار می نمود، افلاطون و یونانیان بر این باور بودند که زندگی نیک تنها در دولت نیک میسر میگردد.
عدالت در انسان و در دولت
افلاطون روح یا نفس را به سه بخش تقسیم می کند. اکنون افلاطون جامعه را با آن سه بخش روح طبقه بند می نماید. برای افلاطون برخلاف برخی فیلسوفان سیاسی بعدی یک اخلاق برای فرد و یک اخلاق برای دولت معنا ندارد.
هر دولتی به هر شکل، چونان روح سه گانه هر شخص دارای سه بخش است که نماینده سه طبقه اجتماعی است، طبقه تولید کننده، طبقه سپاهی، طبقه حاکم.
در شهر ایده آل، جمهوری که سقراط و پیروان او طرح کرده اند هر یک از این سه طبقه از طرف مجموعه اندام واری که اجتماع نام دارد به وظایف و کارکردهای حیاتی خود می پردازد.
طبقه تولید کننده که عبارتند از دهقانان، چوپانان، آهنگران، ماهی گیران، قالی بافان، کفاشان، بافندگان، تجار و صرافان به بخش زیرین روج یعنی بخش امیال شهوانی تعلق دارد.
نگهبانان یا فرمانروایان، عنصر عقل و طبقه سپاهی که به کار نگهبانان یاری می رسانند عنصر ارادی را تشکیل می دهند اما هدف اساسی از این سازمان سیاسی آموزش و پرورش نگهبانان یا طبقه حاکم و سپس یاوران است که به ویژه باید دانش هایی مانند ریاضیات، اخترشناسی و موسیقی بیاموزند و در آن ماهر شوند.
به باور افلاطون برخی موجودات انسانی ذاتاً آماده برای فیلسوف-فرمانروا شدن هستند. برخی برای سربازی، برخی برای تولید کردن آمادگی دارند. افلاطون بر این باور بود که وراثت عامل عمده در هوش است و به طور عمده کودکان باهوش ترین اشخاص، بالاترین ضریب هوشی را دارند و کودکانی که استعداد طبیعی فقط برای کفاشی دارند باید به کفاشی گمارده شوند.
اما افلاطون از آنجا که از وجود استثناها آگاه بود، تصمیم گرفت که صفوف طبقه حاکم، طبقه نخبگان هوشمند، برای کودکان هوشمند همه طبقات گشوده بماند و اینکه در سراسر جمهوری در نخستین سال های رشد کودکی همه کودکان تخت مراقبت و آزمون دائمی قرار گیرند تا کودکانی که از هوش بالا برخوردارند برای تربیت و سپس عضویت در طبقه نگهبانان حاکم شناخته شوند.
طبقه نگهبانان: گزینش و آموزش
پس گزینش نگهبانان از همه طبقات بر حسب استعداد عقلی طبیعی صورت می گیرد. زنان نیز چونان مردان از استعداد عقلی طبیعی صورت می گیرد. زنان نیز چونان مردان از استعداد طبیعی هوش برای عضویت طبقه حاکم برخوردارند. بدین گونه افلاطون(همراه با سقراط) در تاریخ فلسفه غرب چونان نخستن پشتیبان تساوی هوشی زن و مرد به شمار می رود.
از این رو از سوی جنبش زنان معاصر از کتاب پنجم جمهوری برای دفاعش از تساوی زن ومرد استقبال گرم به عمل آمده است. افلاطون می گوید البته میان زن و مرد تفاوتی موجود است و آن اینکه مردان کودکان را به وجود می آورندو زنان آنا را می زایند اما این تفاوت ربطی به ایفای نقش آنان در زندگی سیاسی شان ندارد.
زنان مانند مردان استعدادهای طبیعی دارند که برخی شان برای طبقه حاکم، برخی برای سپاهی گری و یاری رسانی به دولت و برخی برای تولید برگزیده می شوند. بنابراین زنان در جمهوری در زندگی هر سه طبقه مشارکت خواهند داشت.
پس چگونه فرمانروایان تربیت خواهند شد؟ تربیت آنان به واسطه آموزش و با خدمت به دولت است. آموزش برگزیدگان برای اداره امور با موسیقی یا ادبیات اکیداً ممیزی شده برای روح و ژیمناستیک برای تقویت و سلامت بدن آغاز می شود. آنان سپس به خط انفصال شناخت صعود خواهندکرد که در ریاضیات، اخترشناسی و علوم دیگر آموزش بگیرند، علومی که موضوعات آن به جهان معقول تعلق دارد ولی آموزش ریاضی آنان به منظور بالا بردن معلومات تجار به خاطر خرید و فروش نخواهد بود.
افلاطون شیوه زندگی جامعه آرمانی خود برای دو گروه برتر آن یعنی طبقه حاکم و سپاهیان معین می کند. ایشان از مالکیت خصوصی یا پول محروم اند. آنان خواه مرد یا زن باید مانند سربازان در پادگان ها زندگی کنند و از خوراک و خوابگاه مشترک استفاده نمایند.
خوراک، پوشاک و وسایل شخصی ایشان باید توسط تولید کنندگان فراهم گردد. غذای آنان باید ساده و از پرخوری به دور باشد. آنان باید فاقد زندگی خانوادگی باشند تا از هر گونه تضاد میان وفاداری خانوادگی و وفاداری شان به دولت اجتناب ورزند. اطفاء شهوانی آنان باید رسماً محدود به مناسبت هایی باشد که فقط برای تولید مثل و پرورش فرزندانی کفایت کند که برای حفظ تعداد طبقه حاکم لازم است.
این مناسبت ها را افلاطون ازدواج های مقدس می خواند. ازدواج هایی که اتحادهای موقت به خاطر تولید کودک می باشند. این ازدواج ها به مراتب مهم تر از این هستند که اجازه داده شوند برمبنای رحجان های شخصی برپا گردند.
نقشه های افلاطون برای پرورش فرمانروایان جمهوری چنان تخیلی هستند؛ فراتر از هر چیزی که در جامعه کنونی ما قابل پیش بینی است. در نظر افلاطون پرورش انسان باید به همان شیوه ای انجام می گیرد که برادر او گلاکون در پرورش سگ یا اسب به کار می برد. وی هیچ ترس و بیمی که مردمان معاصر درباره استفاده از دستاوردهای علم ژنتیک برای زاد و ولد انسان هایی با استعداد ذهنی و بدنی برتر دارند، به خود راه نمی داد.
از آنجا که نظریه خود افلاطون درباره صورت ها متضمن برخی معیارهای مطلق متعالی انسان به لحاظ ذهنی و بدنی و خصوصیات اخلاقی بود، وی پرورش زمامدارانی را در نظر داشت که واجد چنین کیفیاتی باشند. چنان که درجمهوری می بینیم سقراط از گلاکون می پرسد: می بینم که تو سگ های ورزیده ای در خانه داری، آنها را بدون تبعیض پرورش میدهی؟ آیا سعی نمی کنی تا آنجا که مقدور است بهترین ها را سوا کنی؟ و از میان آنها نیز زبده ترین شان را؟ ... اهمیت چنین مراقبتی در پرورش زمامداران جمهوری نیز کمتر از آن نیست.
زندگی طبقه تولید کننده
به خلاف دو طبقه زمامداران (نگهبانان) و یاوران (سپاهیان) طبقه تولید کننده می تواند دارای طلا و نقره باشند، در واحدهای خانوادگی زندگی کنند، در حرفه های سنتی به کار پردازند و در اعمال شهوانی خود آزاد باشند.
هر عضو طبقه تولید کننده از هر آموزش حرفه ای که مایل است می تواند برخوردار شود: کشاورزی، صرافی، قالی بافی؛ بر حسب استعدادهای خودش ومطابق با نیازهای جامعه که هر دو توسط زمامدار تعیین خواهند شد.
از آنجا که آنان قادر به درک مفاهیم انتزاعی نیستند، آموزش در صورت ها اتلاف وقت خواهد بود اما باید به آنها نوع دیگری از آموزش داده شود که قدرتهای حکومتی تبلیغات و ممیزی را می طلبد که داخل بازی شوند.
افلاطون برای سازمان های حکومتی ممیزی و تبلیغات شروطی قائل می شود. تولید کننده باید توسط تبلیغات دولتی مورد کنترل قرار گیرد، تبلیغاتی که وفاداری، جانب داری، انگیزه کار و انسجام اجتماعی را پرورش می دهد.
نیاز به ممیزی آنچه نباید در جمهوری وجود داشته باشد و نیاز به تبلیغاتی که اعتقادات و رویکردهای مطلوب را به وجود بیاورد بسیار مهم است. وظیفه زمامداران حفظ همه طبقات از جذابیت های موذیانه شعرا، نمایش نامه نویسان، موسیقی دانان و نقاشان است. قصه ها، افسانه ها، داستان ها درباره خدایان، شعرها و تراژدی های حماسی، همه نیاز به ممیزی دارند.
افلاطون اخلاقاً با تصویر هومر شاعر از خدایان که با یکدیگر منازعه و کینه خواهی دارد و دروغ می گویند مخالف بود و با آرمونی های سست و شهوانی ساخته موسیقی دانان. او در کتاب دوم میگوید به یک مرد جوان نباید اجازه داد که به نمایشنامه ای گوش فرادهد که در آن گفته می شود، اگر او پست ترین کارها را انجام دهد کار شگفت آوری نکرده است. زیرا گفته می شود که خدایان نیز همین گناهان را مرتکب می شوند.
منتقدان جمهوری افلاطون آن را ضد دموکراتیک یافته اند که البته چنین نیز هست. برخی دیگرآن را کمونیستی و دیگران نیز آن را فاشیستی خوانده اند. آیا افلاطون در سیاست تمامیت خواه است؟
تمامیت گرایی یا توتالیتاریسم نوعی سیاست سده بیستمی است که نمی توان آن را به تمام معنا به سیاست دولت-شهر باستانی یونان مقایسه کرد. اما شباهت هایی میان آنها هست. افلاطون مانند حکومت های تمامیت خواه، جناح های راست و چپ، فاشیست و کمونیست، فردیت و مردم سالاری را رد کرد و معتقد به تبعیت فرد از سلطه و قدرت دولت بود.
افلاطون مانند حکومت های تمامیت خواه، حقوق فردی، آزادی های مدنی طبق قانون را انکار کرد و از حکومت گروهی نخبگان، از سانسور دولتی، از به دست داشتن مهار اندیشه ها با تبلیغات، نظارت دولتی بر اقتصاد، ورود دولت در تقریباً مامی حوزه های زندگی خصوصی دفاع نمود. اما افلاطون از تمامیت گرایی مدرن نفرت داشت درست به همان گونه که از فلسفه تراسیماخوس مبنی بر اینکه حق ناشی از قدرت است بیزار بود.
در نزد افلاطون، فقط یک توجیه برای دولت مطلقه او وجود دارد و آن این است که آن دولت بر شناخت راستین، بر جوهر ماندگار حقیقی عدالت استوار است. افلاطون هر توجیه دیگری را برای حکومت نامشروع می دانست. او حکومت های توجیه شده به واسطه قدرت، نژاد، ثروت، اشراف زادگی؛ عظمت بخشی طبقه ای اجتماعی همچون در کمونیسم؛ یا عظمت بخشی یک پیشوای ویژه همچون در فاشیسم را محکوم میکرد.
در نگر افلاطون از آنجا که نگهبانان جمهوری ایده آل او جوهر یک جامعه نیک و یک وجود انسانی نیک را می شناسند، دولت او مستحق قدرت مطلق گرفتن مهار تمامی جامعه و تکمیل مسئولیت پاکیزگی اخلاقی شهروندان است. اما آیا این همان چیزی نیست که تمامی حکومت ها و کلیساهای مطلقه همواره گفته اندکه شناخت شان از حقیقت، کنترل مطلق شان را بر هرکس توجیه می کند؟
دو چالش هستند که باید با جمهوری افلاطون و با هر سیاست مطلق گرای دیگر صورت گیرد:
1- آیا آنگونه که افلاطون ادعا میکند صورت های مطلقاً راستین، ابدی و تغییرناپذیر از عدالت، سرشت انسانی، جامعه، نیکی، به همان معنایی وجود دارند که گزاره مبنی بر اینکه خط مستقیم عبارت است از کوتاه ترین فاصله میان دو نقطه؟ آیا افلاطون این را به اثبات رسانده است؟ اکثر فلاسفه و دانشمندان مدرن با او مخالفت کرده اند.
2- چه تضمینی هست که فرمانروایان زیر تاثیر چنین قدرت مطلقه ای فاسد نخواهند شد؟ چه کسی نگهبانان را نگهبان خواهد بود؟ چه شروطی در جمهوری گذاشته می شود برای بازنگری سیاست ها و فعالیت های نگهبانان و در صور ت لزوم برای برکناری آنان از اداره امور؟ تمامی دموکراسی غرب چنین تضمین هایی علیه سو استفاده از قدرت در اختیار دارند اما هیچ کلیسا یا دولت مطلقه ای و هیچ حکومت تمامیت خواهی چنین ضمانت هایی فراهم نکرده است.
افلاطون نیز از ارائه چنین شرایطی ناتوان است. به رغم این ها و مسائل دیگر، جموری افلاطون همواره و در تمام زمان ها چونان منبع اصلی سنت عقلانی در تمدن غرب باقی خواهد ماند. جمهوری افلاطون معرف نگرشی فلسفی است درباره حقیقتریال زیبایی و نیکی ابدی فراسوی جریان عقاید گوناگون.
این نگرش افلاطون است که از طریق عشق به حقیقت و قدرت خرد انسانی، ما هنوز ممکن است جوهر تمامی اشیا و ایده خود نیکی را بشناسیم و با این دانش جامعه ایده آل را طراحی و پی افکنی کنیم. این وعده دیرین و مداوم جمهوری افلاطون است.
بییشتر بخوانیم:
دولت کمال مطلوب از نظر افلاطون چیست؟
آشنایی با زندگی افلاطون و شکل گیری تفکرش