در 11 ماه مه 1831، الکسی دوتوکویل، فرانسوی 26 ساله ای از طبقه اشراف، همراه با دوست صمیمی اش، گوستاو دو بومون، اقامتی 9 ماهه را در آمریکا آغاز کرد.
این سفر تقریباً سیاحتی آنها را به شهرهای بزرگ در امتداد ساحل شرقی از جمله نیویورک، بوستن، فیلادلفیلا و واشنگتن دی سی کشاند. آنها در سمت غرب به شهرهای تقریباً جدیدی مانند بوفالو؛ سین سیناتی، دیترویت، گریت بی و ممفیس و همچنین شهر قدیمی نیواورلئان در نواحی دوردست جنوب سفر کردند.
دلیل اصلی این سفر که مطالعه نظام کیفری ایالات متحده بود، تقریباً فراموش شده است، تحلیل ژرف شرایط اجتماعی و فرهنگی این ملت جدید، که در اثر کلاسیک توکویل، دموکراسی در آمریکا آمده است، آن را تحت الشعاع قرار داد.
تحلیل موشکافانه توکویل از ایالات متحده و تفسیر بعدی او درباره علل و نتایج انقلاب فرانسه، که با عنوان رژیم پیشین و انقلاب فرانسه درست سه سال پیش از مرگ او، در 1859، منتشر گردید و پایه ای شد برای این که یکی از بنیادگذاران جامعه شناسی تاریخی تطبیقی شناخته شود.
انگیزه سفر توکویل به آمریکا کنجکاوی واقعی و ملاحظات مصلحت گرایانه بود. به دنبال انقلاب فرانسه که نظام سلطنتی را ملغی کرد و امتیازات اشراف را از آنان گرفت، یک دوره طولانی آشوب و نابسامانی سیاسی زندگی اجتماعی و سیاسی فرانسه را مشخص می کرد.
توکویل بعد از انقلاب فرانسه متولد شده بود، اما فاجعه تلفات فراوان انسانی را که در نتیجه دگرگونی انقلابی پدید آمده بود به خوبی درک می کرد، زیرا برخی از خویشاوندانش به گیوتین سپرده شده بودند. توکویل تحقیقات خود را صرفاً به این دلیل انجام می داد که می خواست دنیای جدیدی را که در برابر چشمانش در حال ظهور بود، درک کند.
بخش مصلحت گرایانه این معادله مربوط به میل توکویل به دریافتن این که برای موفقیت در این محیط جدید اجتماعی چه باید بکند. او انسان واقع گرایی بود که آنچه را خیال پردازان محافظه کار دوره او، مانند ژوزف دومیستر و لوئی دوبونال، نمی توانستند بپذیرند درک می کرد، یعنی این را که امکان بازگشت به گذشته وجود ندارد. بنابراین مصمم بود در نظم اجتماعی جدید فرانسه جایگاه مناسبی برای خود فراهم سازد.
آمریکا، الگوی آینده اروپا
از این جاه طلبی روشن نمی شود که چرا او احساس می کرد باید به آن سوی اقیانوس سفر کند تا چنان که باید عصر آغاز دموکراسی را با هواخواهی از آرمان های برابری خواهانه همراه با آن درک کند.
نمی توانیم ماجراجویی محض جوانی 26 ساله را نادیده بگیریم، اما این نکته نیز مطرح است که توکویل اعتقاد داشت در خصلت شبه مرز نشینی ملتی بی تاریخ ، می توان امکانات بالقوه مسائل دموکراسی را در کهن ترین شکل آن یافت.
اگرچه او درک تیزبینانه ای از شباهت ها و تفاوت های میان جوامع داشت، تصور نمی کرد که دموکراسی در آمریکا از نظر کیفی بی همتا و منحصر به فرد است اما توکویل بر آن بود که آمریکا دورنمای آنچه را که در آینده برای فرانسه و در واقع بقیه اروپا رخ خواهد داد نشان می دهد. بدین سان او در مقدمه کتاب دموکراسی می نویسد:
تصدیق می کنم که در آمریکا چیزی بیش از آمریکا دیدم. این شکل خود دموکراسی بود که من در جستجویش بودم، گرایش ها، خصلت، تعصبات و شور و هیجان های آن؛ می خواستم آن را درک کنم تا دست کم بدانم چه بیم یا امیدی از آن باید داشته باشیم.
یکی از مهم ترین گرایش هایی که دوتوکویل مطرح کرده فردگرایی است. در عبارتی جالب توجه گرچه تا اندازه ای اسرارآمیز، در جلد دوم کتاب دموکراسی او به توصیف ماهیت روابط اجتماعی در جوامع دموکراتیک پرداخته است. برای این کار او از اصطلاح فردگرایی استفاده کرده، که آن را واژه ای که به تازگی برای بیان اندیشه ای نو ابداع گردیده، توصیف کرده است.
دلیل اینکه این نو واژه در قرن نوزدهم وضع گردید نیاز به توصیف و تشخیص چیزی بود که نه در جامعه فئودالی اروپا وجود داشت و نه در هیچ جای دیگری در جهان. پیوندهایی که همه مردم را در دنیای سلسله مراتبی فئودالی یا اشرافی با هم مرتبط می ساخت بر اثر دموکراسی از هم گسیخت.
توکویل به روشنی درک می کرد که مردم در جوامع پیشامدرن همیشه به شیوه ای رفتار نمی کردند که منافع جامعه را افزایش دهد. او رابطه جامعه با فرد را در دوران پیشامدرن رمانتیک در نظر نمی گرفت. به رغم این واقعیت که هویت مردم با هویتی جمعی درآمیخته بود، ممکن بود در شیوه پیوند و ارتباط مردم با جامعه شان دشواری های بسیاری وجود داشته باشد. این پیوندها ممکن بود گسیخته شود.
توکویل به وضعیتی اشاره داشت که در آن مردم از جامعه جدا می شوند، کناره گیری می کنند، یا منافع جامعه بزرگتر را به دلیل خودخواهی که او آن را در تقابل با فردگرایی قرار می داد تا نشان بدهد چگونه این اصطلاح نتیجه تاریخی ویژه عصر دموکراسی است، آشکارا به رویارویی فرامی خوانند.
برای روشن شدن اهمیت فردگرایی گفته های زیر نشان می دهد که چگونه توکویل این دو اصطلاح را از یکدیگر متمایز می سازد:
خودخواهی علاقه ای پرشور و مبالغه آمیز به خود است که آدمی را وامیدارد به همه چیز با در نظر داشتن خودش فکر کند و خود را بر همه ترجیح دهد.. فردگرایی احساسی ملایم و سنجیدهاست که هر شهروند را به جدا کردن خود از توده همگنانش کناره گیری از دایره خانواده و دوستان متمایل می کند، او با این جامعه کوچکی که مطابق میل و سلیقه اش تشکیل شده است شادمانه جامعه بزرگتر را ترک می گوید و آن را به حال خود رها می کند.
بدین سان نمی توان گفت که فردگرایی حالتی اجتماعی است که فرد در آن تنهاست.
فردگرایی درباره بیگانگی نیست، یا آنچه که فلیپ اسلیتر، تعقیب تنهایی، نامیده است. در واقع در حالتی از فردگرایی، فرد در موقعیتی است که پیوندهای عاطفی نزدیکی با آنها که دوست شان دارد برقرار می کند و آن را گسترش می دهد.
نگرانی توکویل در این جا این است که با این کار، مردم به جامعه بزرگتر پشت می کنند و از پذیرفتن وظایف شهروندی سرباز می زنند، وظایفی که الزامات و تعهداتش فراتر از قلمرو نزدیکان است و به افرادی که نمی شناسندشان و به آن واقعیت انتزاعی تر، یعنی ملت، گسترش می یابد.
فردگرایی ویران گر
هم چنان که بحث توکویل پیش می رود، وضع نگران کننده تری به خود می گیرد. نخست، بر ویرانگری خودخواهی، که می گوید، بذر هر فضیلتی را خشک میکند، تاکید می ورزد.
مساله این است که فردگرایی، که ممکن است در جوامع دموکراتیک رشد کند از رویارویی نخستینش با فضیلت های عمومی فراتر می رود و به دیگران نیز حمله می برد و همه آنها را نابود می کند و سرانجام در خودخواهی مستهلک می شود.
ارتباط با گذشته، با سنت ها، و با دنیای معاصران از دست می رود. بنابراین خطر فردگرایی این است که هر کس دوباره تا ابد تنها به حال خود رها می شود و این خطر وجود دارد که در تنهایی دل خویش زندانی می شود.
بدبینی توکویل در این کتاب بعدها هنگامی که نوشت چگونه آمریکاییان می کوشند با پی آمدهای فرساینده فردگرایی افراطی از طریق آن چه که او، نفع شخصی به درستی درک شده، می نامد مبارزه کنند تا اندازه ای تعدل شد. این عبارت تا اندازه ای مبهم است اما روشن است که توکویل گمان می کرد راه هایی برای کاهش مشکلات ایجاد شده بر اثر فردگرایی وجود دارد، هر چند که نمیتوان به کلی آنها را از میان برد.
توکویل مسلماً در درک خوش بینانه فردگرایی که شاید بزرگترین شخصیت ادبی آمریکایی در قرن نوزدهم یعنی رالف والدو امرسون، در مقاله اش با عنوان اتکا به نفس، ابراز کرده بود، سهیم نبود. به نظر امرسون، اتکا به نفس فضیلت است: استقلال خواستنی است. برای او مساله فردگرایی نیست، بلکه جامعه است که مانع تحقق اتکا به نفس می شود و مردم را مجبور به پذیرش الگوهای هم نوایی و وابستگی می کند. بدین سان او استدلال می کندکه فردگرایی نیاز به ناهم نوایی دارد و در برابر وسوسه تقلید از دیگران مقاومت می کند.
فرد گرایی به فرد تنها اختیار نمی دهد یا در پی تایید آن نیست بنابراین به نظر امرسون فردی که حقیقتاً متکی به نفس است کسی است که در میان جماعت با آرامش کامل، استقلال تنهایی را حفظ می کند.
تفاوت امرسون با توکویل ممکن نیست از این آشکارتر باشد. در حالی که امرسون بیان مفهوم فردگرایی خود را در اتکا به نفس می یافت، چیزی مثبت که باید دنبال شود، توکویل آن را چیزی می دانست که در عصر دموکراتیک اجتناب ناپذیر است، اما معتقد بود که پی آمدهای زیان آورش باید به حداقل رسانده شود.
جالب این که امرسون می اندیشید که فرد گرایی را شرایط اجتماعی آمریکای قرن نوزدهم تهدید می کند، در حالی که توکویل بر این باور بود که دقیقا در خاک آمریکاست که فردگرایی سریع تر از هر جای دیگری شکوفا می گردد. همان گونه که این اندیشه های توکویل بود نه امرسون که در کار دورکهایم تاثیر گذاشت.
بیشتر بخوانیم:
ریسمن و جماعت تنها در جامعه توده ای
دموکراسی در برابر بوروکراسی و بررسی قانون آهنین الگارشی میشلز