تقریبا در فاصله پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ ویتنام، شماری از جامعه شناسان کوشیدند با نوشتن کتاب هایی که مخاطبان آنها فراتر از محدوده رشته جامعه شناسی بودند، نقش روشنفکران ملی را بازی کنند. آنها برای گروهی از مردم عادی تحصیل کرده می نوشتند که به تغییرات کمتر شناخته شده جامعه آمریکا به دنبال فجایع فاشیسم علاقه مند بودند. این دوره با جنگ سرد که آمریکا را در رویارویی با شوروی قرار داده بود و هم با رونق اقتصادی بی سابقه در آمریکا شکل گرفته بود. تفکر این جامعه شناسان عمیقاً از تاویل های گوناگون جامعه توده ای در باور هیتلر و استالین تاثیر پذیرفته بود.
این جامعه شناسان در تمایل به انتقاد اجتماعی مانند شماری از روشنفکران دیگر این دوره اشتراک داشتند، روشنفکرانی مانند وایت مک دانلد، لیونل تریلینگ، ایروینگ هاو، فییپ راو و پل گودمن و نیز ونس پاکارد با نوشته های مردم پسندتر یا متوسطش.
آنچه جامعه شناسان را از شماری از این نویسندگان متمایز می کرد این بود که آنها می کوشیدند یافته های پژوهش جامعه شناختی را برای شکل دادن به انتقاد اجتماعی خود به کار گیرند.
برخی از این گونه پژوهش ها مطالعه درباره اجتماعات کوچک و محلی بود که پیشینه طولانی و آبرومندی در چامعه شناسی آمریکا داشت، از پژوهش های مکتب شیکاگو گرفته تا پژوهش های کلاسیکی مانند میدل تاون و میدل تاون درگذار، از رابرت لیند و هلن لیند و پژوهش یانکی سیتی للوید وارنر و پل لانت.
از میان کتاب های مهمی که در دهه پنجاه منتشر گردید، پژوهش ویلیام وایت درباره اجتماع برنامه ریزی شده پارک فارست، ایلینویز تحت عنوان انسان سازمانی، برجسته است. پژوهش جان سیلی، الکساندر سیم و الیزابت لوسی درباره خومه ثروتمند نشین ساحل شرقی، که آن را با عنوان بلندی های کرست وود می شناسیم، و بررسی آرتور ویدیچ و جوزف بنسمن درباره بخش شمالی نیویورک تحت عنوان شهر کوچک در جامعه توده ای.
هر یک از این پژوهش ها مسائل جامعه شناختی تقریباً متفاوتی را مطرح کردند، اما همه آنها یک نگرانی مشترک داشتند و آن این که جامعه توده ای، با تمرکز عظیم و خصلت بوروکراتیک آن، با رفاه اجتماعات کوچک و با فردگرایی مغایر است. مطالعات آنها توجه فراوانی را به مساله زوال اجتماعات کوچک و الزامات هم نوایی اجتماعی، که فردگرایی را تهدید می کرد، برانگیخت.
مورخ اندیشمند، استوارت هیوز، آنچه را نقد جامعه توده ای برای اینان در برداشت و نیز برای روشنفکران دیگر در میانه قرن، زمانی که آمریکاییان وارد دوره کاوشهای روانی ملی شدند به صورت زیر توصیف کرده است:
آنچه آنها در پیرامون شان می دیدند وضعیتی بود به یک باره یکنواخت و سیال شده، حالتی از عریانی اجتماعی که در آن به نظر می رسید مفهوم اجتماع کوچک به سرعت ناپدید می شود و فرد فاقد پشتوانه گروه های میانی است تا در برابر فشار مستقیم و فزاینده اعمال کنندگان قدرت سیاسی و اقتصادی از او حمایت کنند.
یکی از نشانه های تاثیر کتاب جماعت تنها این بود که تصویر ریسمن روی جلد مجله تایم در 27 سپتامبر 1954 چاپ شد. تصویری متین با عینک از ریسمن روی جلد چاپ شده بود. پشت سر او دریایی از انسان ها، جامعه توده ای، دیده می شد. بالای این توده بزرگ انسان ها، روی دو پرتو نور که در جهت های مخالف یکدیگر تابیده بودند، دو مرد بودند که هر یک در امتداد یکی از پرتوها به سوی بالا در حرکت بود.
مردی که پرتو پایینی قرار داشت لباس دوره ویکتوریا را پوشیده و دستگاه ژیروسکوپ به پشت خود بسته بود. مردی که در پرتو دیگر بود لباسی به سبک مدیران دهه پنجاه بر تن داشت. این مرد برخلاف مرد دیگر دست چپ خود را دراز کرده و به نظر می رسد که به بیرون نگاه می کند. بر پشت او یک صفحه رادار بسته شده است.
به عقیده ریسمن این ها انواع نمادینی هستند که خصلت اجتماعی آمریکایی را تشکیل می دهند، که در ابعاد متعددش در جماعت تنها تصویر گردیده است.
ریسمن فکر می کرد پس از جنگ کشور دست خوش دگرگونی عمیقی گردید که در آن نوع قدیمی شخصیت اجتماعی، که پیشتر نوع مسلط در تاریخ ملت به شمار می رفت، دست کم در میان طبقه متوسط، جای خود را به نوعی به لحاظ کیفی متفاوت داده بود.
او نوع قدیمی را شخصیت دورن وابسته می نامید در حالی که به نوع جدید شخصیت، برون وابسته می گفت. معنای شخصیت اجتماعی از نظر ریسمن، سازمان کم و بیش دائمی و از نظر اجتماعی و تاریخی مشروط شده سائق ها، امیال و رضایت های فرد است، آنگونه آمایه ای که فرد با آن به جهان و افراد نزدیک می شود و در میان گروه های مهم اجتماعی مشترک است.
اگرچه کتاب بر دو نوع شخصیت اجتماعی متمرکز گردیده، ریسمن چهار نوع شخصیت اجتماعی را طرح گرده است. یکی از آنها، شخصیت سنت گرا، نشانه ای از گذشته پیشاصنعتی در نظر گرفته می شود، نوعی که ویژه جوامع کشاورزی است و بنابراین بر جوامع صنعتی مدرن تطبیق پذیر نیست.
نوع دیگر، که ریسمن آن را فرد خودمختار می نامد، نوعی شخصیت اجتماعی است که او امیدوار بود در آینده ظهور کند تا مشکلاتی را که به طور ذاتی در انواع درون وابسته و برون وابسته وجود دارد برطرف کند. این نوع بیشتر از آنکه واقعی باشد، آرمانی است که نویسنده آرزوی تحقق آن را دارد.
تصویر روی جلد مجله تایم با دریافت تعاریف ریسمن از درون وابستگی و برون وابستگی فهمیدنی می شود. درون وابستگی با درونی گردانیدن ارزش ها و اهدافی که از اوایل زندگی پدر و مادر و دیگر مظاهر قدرت نزدیک به فرد القا می کنند مشخص می کردد. این ارزش ها و هدف ها همین که درونی شدند به اصول راهنمایی تبدیل می شوند که فرد در زندگی برمبنای آنها عمل می کند.
برای افراد درون وابسته وجدان خود آنها گنجینه ارزش های شان است و مفهوم هدف های مناسب خود را از آن می گیرند. آنها شخصیتی بسیار فردیت یافته دارند و هنگامی که به علت امیال ناآگاهانه یا تاثیرات بیرونی به بیراهه می افتند، احساس گناه می کنند زیرا کنش های شان با الزامات رفتاری درونی آنها، هماهنگ نیست. به دیگر سخن فرد درون وابسته دارای آن چیزی است که ریسمن آن را ژیروسکوپ روانی می نامید که به او کمک می کند خود را آماده کند و در راه درست نگه دارد.
زندگی نامه ریسمن را می توان نمونه انگاره ای فردی درون وابسته در نظر گرفت. او که در رشته حقوق تحصیل کرده بود، منشی لوئی براندیس، قاضی دیوان عالی شد. سپس از پذیرفتن پیشنهاد کار برای کمیسیون وثیقه و مبادله خودداری کرد و به جای آن، کار در یک موسسه کوچک حقوقی در بوستون را برگزید.
ریسمن بعدها این شغل را رها کرد تا در دانشکده حقوق دانشگاه بوفالو تدریس کند و این بهت و حیرت تعدادی از دوستانش را که می گفتند کوشش خواهند کرد شغلی در هاروارد برای او پیدا کنند و با افسردگی اظهار می کردند که رفتن به بوفالو انتخاب مصیب آمیزی خواهد بود برانگیخت. پس از آنکه این دانشکده در جنگ جهانی دوم بسته شد، او نخست در شغل معاونت دادستان بخش در نیویورک به کار پرداخت و سپس شغلی در اداره حقوقی شرکت اسپری ژیروسکوپ به دست آورد.
ریسمن دوباره بر اساس خواست خود عمل کرد و در برابر پیشنهادهای دوستان، که می خواستند ریاست دانشکده های سارا لارنس و رید را بپذیرد ایستادگی کرد و به جای آن تدریس در دانشگاه شیکاگو را به عنوان استادیار گروه جامعه شناسی، بدون داشتن درجه دکتری، انتخاب کرد.
مقاومت در برابر پیشنهادهای اشتغال در اداره های بزرگ دولتی یا مشاغل اداری در آموزش عالی را می توان مقاومت خود ریسمن در برابر روندهای عمده اجتماعی انگاشت که تصور می شد امکان درون وابستگی را تضعیف می کند و نشانه گسترش شخصیت برون وابسته است.
شخصیت برون وابستگان را کمتر خانواده های شان و بیشتر همگنان شان شکل می دهند. افزون بر این خانواده ها مانند قبل جدا یا مستقل از محیط اجتماعی بزرگتر نیستند. نتیجه نوعی شخصیت است که کوشش می کند با محیط اجتماعی بیرونی پیوسته هماهنگ باشد و با شیوه هایی که از نظر اجتماعی پسندیده تلقی می گردد سازگار گردد و واکنش نشان دهد.
فرد برای پذیرفته شدن علائم را می گیرد و خود را با آن انطباق می دهد، یاد می گیرد که چگونه تفاوت های جزیی و دقیق و نکته های باریک پیام هایی را که دریافت می کند، تفسیر کند. واکنش به وضعیت هایی که در آن چنین پذیرشی مبهم است نه به گناه بلکه به نگرانی و اضطراب منجر می شود.
فرد برون وابسته برای کاستن از نگرانی و اضطراب پیوسته نیازمند دریافت علائم از محیط اجتماعی و پردازش آنهاست. ریسمن در مورد چنین شخصی می نویسد: اسباب کنترل به جای اینکه مانند ژیروسکوپ باشد، مانند رادار است.
تبیین ریسمن در مورد دلایل اسای این تغییر در شخصیت اجتماعی چندان اقناع کننده نیست و در واقع بر استدلال جمعیتی تقریباً پیچیده ای درباره تغییراتی که در جوامع به وجود آمده است تکیه می کند، که به ترتیب با امکان رشد زیاد (سنتی)، رشد انتقالی (درون وابسته) و کاهش اولیه جمعیت (برون وابسته) مشخص می شود.
مناسب تر خواهد بود که نوع سنتی را ویژه جامعه پیشاصنعتی و نوع درون وابسه را متناسب با دوره گسترش سرمایه داری، با تاکید بر ابتکار کارآفرینی و خطرپذیری که بازاری رقابت آمیز ایجاب می کند، در نظر بگیریم.
شباهت آشکار خانوادگی میان مفهوم درون وابستگی ریسمن و مفهوم ریاضت گرایی این جهانی وبر، که اخلاق پروتستانی را شکل میدهد، وجود دارد.
بر عکس، شخص برون وابسته بیش از همه برای جهان فوق العاده بوروکراتیک حاصل از سرمایه داری پیشرفته مناسب است که در آن بیشتر بر همکاری تاکید می شود تا رقابت و بر هم نوایی تا فردیت. بنابراین تعییر از حالت درون وابستگی به برون وابستگی نشانه تهدید فردگرایی است.
ریسمن در مقاله ای با عغنوان فردگرایی بازنگری شده استدلال می کند که جایی برای ترس از فرد گرایی افسارگسیخته، فردگرایی افراطی دورکهایم، در آمریکا، در اواسط قرن وجود ندارد. هم نوایی اجباری جامعه توده ای بسیار بیشتر نگران کننده است.
با توجه به این که ریسمن در دوره جنگ سرد این مطالب را نوشت، امکان این که اندیشه گروهی جمع گرای اتحاد شوروی همتای خود را در ایالات متحده بیابد، آشکارا در ذهن ریسمن و منتقدان دیگر جامعه توده ای وجود داشت.
بیشتر بخوانیم:
تحلیل کتاب های تقسیم کار و خودکشی دورکهایم
انواع فردگرایی در نگاه رابرت بلا جامعه شناس دین
آنتونی گیدنز و عصر مدرن واپسین
قوم مداری چیست؟/ چرا همه نمی توانند مانند ما باشند؟
تاثیر دنیای مدرن بر جوامع سنتی