امروز: دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲ برابر با ۲۷ جمادى الأول ۱۴۴۵ قمری و ۱۱ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی
پنج شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۵۰
۰
PNAZAR
نسخه چاپی

دموکراسی در برابر بوروکراسی و بررسی قانون آهنین الگارشی میشلز

دموکراسی در برابر بوروکراسی و بررسی قانون آهنین الگارشی میشلز
به گزارشتمیم نیوز

وبر بر استقلال نسبی سیاست تاکید می کرد اما درک وی از دورنمایه ای دموکراسی برحسب حریف اصلی آن یعنی بوروکراسی تعریف می شد که خاستگاهش در صنعتی شدن سرمایه دارانه بود.

می توان گفت وبر در برخی از مراحل زندگی اش علاقه چندانی به دموکراسی نداشت در حالی که در مراحل دیگری چنین مینماید که از آن به مثابه ضرورتی برای جامعه مدرن طرفداری می کرد.

ولفانگ ممسن که زمانی دراز اندیشه های وبر را مطالعه کرده، دشواری های ارزیابی دیدگاه ور از دموکراسی را بازتاب داده است زیرا عقادی ممسن با گذشت سال ها تغییر کرده اند. ممسن در نوشته های اولیه خود وبر را ناسیونالیستی توصیف می کرد که مصمم به پیش برد عظمت آلمان بود وبر ظهور رهبر کاریزماتیک قدرتمندی پای می فشرد که دارای اراده و قدرت برای دگرگون ساختن کشور باشد.

عقاید وبر اساساً ضد دموکراتیک و در واقع زمینه ساز تفکر فاشیستی پنداشته می شد. سال ها بعد ممسن نظر خود را تغییر داد و نتیجه گیری کرد که وبر در واقع طرفدار دموکراسی لیبرا بوده است و بدبینی او نسبت به دورنماهای آینده آن چنان شدید بوده است که به درستی می توان او را لیبرال نومید توصیف کرد.

دیگران گفته اند که وبر دموکراسی را فقط وسیله ای برای دستیابی به هدف و نه هدفی مستقل می دانست بنابراین طرفداری او از دموکراسی همیشه طرفداری معتدلی بوده است. نگرش او در نهایت نگرشی بوده که اندکی بیشتر به دموکراسی اهمیت می داده است.

همانگونه که آنتونی گیدنز یادآور شده است، وبر از این می ترسیدکه دموکراسی چیزی کسالت آور و فاقد بعد قهرمانانه باشد و میان حالی یک دست به وجود آورد. با وجود این کاملاً آشکار است که وبر می کوشید آن دسته از تحولات سیاسی را در آلمان ترویج دهد که هدف شان بیشتر پیش رفت دموکراسی بود تا تضعیف آن.

برای طبقه بندی این ارزیابی های متفاوت، درک دو ویژگی تفکر وبر درباره دموکراسی ضروری است: یکی این که او واقعاً دموکراسی را چه می دانست و در ارتباط با این می اندیشید در جهان کنونی دولت های ملی، تا چه اندازه می توان چشم به دموکراسی دوخت.

درباره تعریف وبر از دموکراسی باید گفت که او معتقد بد دموکراسی به نظامی گفته  شود که در آن مردم مشارکت کننده در نظام حکومتی به شمار می آیند و نه فراد منفعل و کلید مفهوم مشارکت درک معنای شهروند بودن است. در دیدگاه وبر شهروند بودن به معنای توانایی مشارکت در تصمیم گیری و تنظیم سیاست ها و نیز شرکت داشتن در انتخاب رهبران بود.

وبر مسلم می دانست که فرآیند دموکراتیک شدن یکی از روند های اصلی توسعه جهان مدرن است که مثلا در جنبش حق رای تقاضا برای برپایی نظام های سیاسی چند حزبی، درخواست انتخابات منصفانه و گسترش نقش مجامع قانون گذار انتخابی مشاهده می شود.

وبر مطالبی درباره دموکراسی مشارکتی مستقیم نوشت و مثلاً اهمیت روش هایی مانند همه پرسی و حق فراخوانی نمایندگان منتخب را بررسی کرد اما می اندیشید که چنین رویکردهای مستقیمی در مورد تصمیم گیری در جهان دولت های مدرن ملی اهمیت محدودی دارد.

دموکراسی در نهادهای بسیار کوچک تر دولت-شهرهای یونان ریشه داشت که در آنها مشارکت فعال همه شهروندان امکان پذیر بود با وجود این باید یادآوری کرد که اکثر ساکنان این دولت شهرها، از جمله زنان و بردگان از حق شهروندی محروم بودند. در سطح محلی دموکراسی مستقیم امکان پذیر بود اما به نظر وبر این حالت در دولت های بزرگ ملی، که ویژه جهان معاصرند، امکان پذیر نیست.

در چنین زمینه ای تنها شکل عملی دموکراسی، دموکراسی نمایندگی است که در آن شهروندان قدرت تصمیم گیری درخورد توجهی به مامات رسمی انتخابی می دهند. در نتیجه یکی از نگرانی های عمده وبر به موضوع رهبری سیاسی مربوط می شد زیرا موفقیت یا شکست دموکراسی در هر کشور تا اندازه زیادی با توانایی رهبران سیاسی آن کشور تعیین می گردد. افزون بر این او می کوشید رابطه مناسبی را که لازم است میان رهبران و عموم شهروندان برقرار شود درک کند.

وبر در برابر قانون آهنین الگارشی میشلز

ارزیابی وبر از دورنمای دموکراتیک در آلمان و کشورهای دیگر را می توان با مقایسه دیدگاه های او با دیدگاه های دوستش، روبرت میشلز بهتر درک کرد.

میشلز تغییر جهت سیاسی عمیقی نشان داد و از چپ مارکسیست به راست افراطی روی آورد و سرانجام فاشیست در آغوش گرفت.

نتیجه گیری که در این مطالعه تجربی به آن رسید محرک او در این تغییر جهت سیاسی بود. وی ادعا کرد که آن چه را که به گونه ای تحریک آمیز قانون آهنین الیگارشی نامیده بود کشف کرده است و بدین سن بیهودگی تلاش برای برقراری نظام های سیاسی دموکراتیک را اثبات کرد.

قانون آهنین الیگارشی در ساده ترین شکل خود بیان می کند که هرکس که می گوید سازمان، می گوید الیگارشی. میشلز به این طریق می خواست نشان بدهد که دموکراسی غیرممکن است. او معتقد بود که حتی سازمان هایی که به اصول دموکراتیک وفادارند سرانجام و ناگزیر از حکوم دموکراتیک به حکومت الیگارشی روی می آورند.

دلایل میشلز ناشی از پژوهشی در دگرگونی های سازمانی بود که در دو شاخه سوسیالیسم اروپایی، یعنی احزاب سیاسی آنها و اتحادیه های کارگری چپ گرا، رخ داده بود. به طور خلاصه او سازمان هایی را برای مطالعه انتخاب کرده بود که به اصول دموکراتیک پای بند بودند و نه سازمان هایی مانند حزبی سیاسی که به چیزی اساساً غیردموکراتیک، مانند نظام سلطنتی، وفادار است، که چنین ادعایی نداشتند و بنابراین از آنها انتظار نمی رفت که به شیوه دموکراتیک عمل کنند.

میشلز ادعا کرد که با گذشت زمان، سازمان هایی که ایدئولوژی سوسیالیستی داشتند از وضعیت مشارکت توده ای به وضعیتی تحول پیدا کردند که در آن، تصمیم گیری به عهده تعداد اندکی از نخبگان بود، در حالی که توده اعضا منفعل ماندند و در تعیین هدف ها و تنظیم برنامه های اجرای هدف ها مشارکتی نداشتند.

به دیگر سخن، دموکراسی جای خود را به الیگارشی داد. این تحول به چندین دلیل مرتبط با یکدیگر رخ داد: نخست وجود متخصصان فنی و اداری برای تامین کارکرد موثر و عقلانی سازمان ضروری است بنابراین باید به این متخصصان آزادی فراوان داده شود تا به جای اینکه در صدد بیان و بازتاب اراده اعضا به طور کلی ،برآیند، خودشان مستقلاً تصمیم بگیرند.

دوم، میشلز نسبت به مردم عادی برپایه دیدگاهی نخبه گرایانه ادعا می کند که آنها به وابسته شدن به کسانی که در موقعیت های رهبری هستند گرایش نشان می دهند.  در عین حال رهبران ویژگی های معینی دارند که آنها را از توده مردم متمایزمیکند و ایشان را برای اداره سازمان طبقنظر خودشان به گونه ای آرمانی مناسب می سازد. در واقع شکاف میان رهبران و رهبری شوندگان هرچه بیشتر آشکار می شود.
هنگامی که به متخصصان و رهبران به دلیل اهمیت موقعیت های شان  امتیازات یا پاداش های معینی داده می شود این گرایش شدیدتر می شود.

میشلز در پی این نتیجه گیری ها متوجه شد که طرفداری از دموکراسی حماقت است در عوض رهبران کاریزماتیک قدرتمندی باید وجود داشته باشند تا توده ها را برای تعقیب هدف هایی که به دست رهبران و نه رهبری شوندگان تنظیم گردیده اند بسیج کنند.

برخی از مفسران گفته اند که وبر نتیجه گیری های مشابهی به عمل آورده است اما چنین نیست. او با تعریف بیش از اندازه محدود میشلز از دموکراسی، موافق نبود.
از آنجا که وبر با این مساله موافق نبود، تصور نمی کرد که تقابل آشکار دموکراسی و الیگارشی شکل های جایگزین حکمرانی را که عملاً امکان پذی راست بیان کند.

نظر وبر درباره سوسیالیسم

مارکسیست ها به درآمیختن آرزوهای دموکراتیک با دگرگونی سوسیالیستی اقتصاد گرایش داشتند. وبر نسبت به آرزوی سوسیالیست ها برای بهبود شرایط زندگی طبقه کارگراز طریق جنبش اتحادیه کارگری علاقه ای نشان میداد و حتی بر حمایت از حزب سوسیال دموکرات میانه رو در انتخابات پافشاری می کرد.

افزون بر این بی تعصبی او نسبت به عقاید مارکسیست در این واقعیت آشکار است که یکی از اعضای محفل خصوصی همکاران فکری اش گئورک لوکاچ بود که می توان گفت مهم ترین نظریه پرداز مارکسیست انقلاب در قرن بیستم بوده است. با این همه وبر در انتقادهایش از متفکران چپ افراطی لحن بسیار تند و خصمانه ای داشت.

به عقده او بینش های تخیلی آنها نسخه های کژاندیشانه ای برای ایجاد فاجعه بود. او زمانی درباره دو نظریه پرداز مهم مارکسیست آلمان گفته بود: کارل لیبکنخت جایش در تیمارستان و روزا لوگزامبورگ در باغ وحش است.

دلیل این ارزیابی تند این بود که وبر معتقد بود اینگونه مارکسیست ها نمیتوانند درک کنند که دگرگونی انقلابی جامعه، آنچه که سرمایه داری را نابود و سوسیالیسم را جانشین آن می کرد، برخی از مسائل اصلی ذاتی را در جهان صنعتی و بوروکراتیک حل نخواهد کرد.

تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت عمومی برای بیشتر کارگران صنعتی اهمیت چندانی ندارد. وبر در مقاله ای با عنوان سوسیالیسم که طی جنگ جهانی اول منتشر گردید، چنین اظهار عقده کرد که کارگران خیلی زود پی خواهند برد که چه معدن در مالکیت خصوصی باشد، چه عمومی، سرنوشت کارگر معدن ذره ای تفاوت نمی کند.

وبر فکر میکرد که برنامه سوسیالیستی که اساساً آن را درخواستی برای ایجاد دولت رفاه می دانست تنها در صورتی اهمیت عملی می یابد که در چهارچوب پارامترهای سرمایه داری مطرح گردد و خواستار اصلاحات سیاسی به سود آن دسته از اعضای جامعه باشد که از نظر اقتصادی از همه محروم ترند. برای هرگونه امکان دست یابی به چنین هدف هایی لازم است نظام دموکراتیک چند حزبی ای وجود داشته باشد.

 

بیشتر بخوانیم:

قفس آهنین وبر و بررسی نظریه اخلاقی پروتستانی

جرم شناسی مزاحمت جنسی و خیابانی علیه زنان و دختران

 گافمن ؛ ماهیت مقدس فرد

 آنتونی گیدنز و عصر مدرن واپسین

 رابرت پارک و مکتب شیکاگو

 واقعیت و فراواقعیت در فرهنگ پست مدرن از دیدگاه بودریلار



+ 0
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.