متاسفانه روش های کنترل اجتماعی و کنترل شخصی گاهی عوارض زیانباری دارند که به رفتار نامناسب و رشد شخصیت ناسالم منجر می شود.
راهبردهای خنثی کردن
زمانی که کنترل اجتماعی اعمال می شود، افراد می توانند از سه راهبرد اساسی برای خنثی کردن آن استفاده کنند، آنها می توانند بگریزند، تمرد کنند یا از مقاومت منفی استفاده نمایند.
افراد در رابطه با راهبرد دفاعی گریز، به صورت جسمانی یا روانی از عامل کنترل کننده کناره گیری می کنند. از آنجایی که عامل کنترل کننده اصلی معمولاً والدین هستند و چون کودکان امکانات ناچیزی برای گریختن از خانه دارند، روش گریز آنها معمولاً کناره گیری روانی از والدین است، راهبردی که می تواند بعدها به انزوا از جامعه منجر شود.
افرادی که با گریختن دست به مقابله می زنند به سختی می توانند روابط شخصی صمیمانه برقرار کنند، به دیگران اعتماد ندارند و ترجیح میدهند زندگی بدون درگیری داشته و تنها باشند.
افرادی که از کنترل های اجتماعی تمرد می کنند، برای خنثی کردن عامل کنترل کننده، فعال تر رفتار میکنند. کودکانی که تمرد میکنند، به وسیله سرپیچی کردن آشکار از قدرت والدین شان، با کنترل آنها مخالفت می کنند یا با خط کشیدن روی در و دیوار یا صدمه زدن به اسباب و اثاثیه، به طور غیرمستقیم دست به مخالفت می زنند.
افراد بزرگتر، از طریق ویران کردن اموال عمومی، آزار رساندن به معلمان، توهین کلامی به دیگران، دزدیدن تجهیزات از کارفرمایان، تحریک کردن پلیس یا ساقط کردن سازمان های تثبیت شده ای مانند مذاهب یا حکومت ها، تمرد می کنند.
افرادی که از طریق مقاومت منفی کنترل را خنثی می کنند، از کسانی که تمرد می کنند ظریف تر عمل نموده و بیشتر از کسانی که به گریز متوسل می شوند، برای کنترل کنندگان آزارنده هستند.
اسکینر معتقد بود مقاومت منفی به احتمال زیاد زمانی به کار می رود که گریز و تمرد شکست خورده باشند. ویژگی برجسته این راهبرد، لجاجت و یکدندگی است.
کودکی که باید تکلیفی را انجام دهد، برای انجام ندادن آن بهانه های زیادی می تراشد، کارمندی با تحلیل بردن کار دیگران، پیشرفت را کند می سازد و شوهری با مشغول نگه داشتن خودش به کارهای بی اهمیت، کارهای مهم را انباشته می کند.
رفتارهای نامناسب
رفتارهای نامناسب از روش های خودشکن مقابله کردن با کنترل اجتماعی یا از تلاش های ناموفق در کنترل شخصی ناشی می شوند، مخصوصاً زمانی که هر یک از این شکست ها با هیجان نیرومند همراه شده باشند.
پاسخ های نامناسب یا ناسالم مانند اغلب رفتارها، آموخته می شوند. تقویت مثبت و منفی، مخصوصاً تنبیه این پاسخ ها را شکل می دهند.
رفتار نامناسب شکل های مختلف می گیرد و اسکینر به تعدادی از الگوهای رایج همراه با وابستگی های تقویت آنها اشاره کرده است.
نوع اول، مصرف داروهاست. تاثیر الکل و سایر داروها به این علت تقویت کننده هستند که فرد را قادر می سازند از محرک های ناخوشایند اجتناب کند اما پیامدهای بلند مدت آنها زیانبخش هستند و به وابستگی یا روش ناسالم گریختن از مشکلات روزمره منجر می شوند.
دومین الگوینامناسب، رفتار بی اندازه نیرومند است که در رابطه با موقعیت موجود بی معنی به نظر می رسد، اما در ارتباط با تاریخچه گذشته فرد، ممکن است معقول باشد. رفتار بی اندازه نیرومند می تواند از سرکوبی یا واکنش وارونه ناشی شود و احتمالاً به صورت بی قراری شدید یا گرایش وسواسی به تکرار کردن یک پاسخ ظاهر شود.
سومین نوع پاسخ نامناسب رفتار بی اندازه محدود است، الگویی که از سابقه تنبیه شدن به وجود می آید. افراد پاسخ هایی را که به آنها امکانمی دهند از محرک های آزارنده مرتبط با تنبیه اجتناب کنند، یاد می گیرند و این پاسخ ها اغلب شکل های انفعالی، مانند کمرویی یا لجاجت و یکدندگی میگیرد.
نوع دیگر رفتار نامناسب، از سر دور کردن واقعیت است. این رفتار شبیه مفهوم بی توجهی گزینشی سالیوان است که به موجب آن، فرد به محرک های ناخوشایندی مانند همسر غرغرو یا افکار تنبیهی مرتبط با تجربه گناه برانگیز گذشته، توجه نمی کند.
نوع پنجم رفتار نامناسب از خودآگاهی معیوب ناشی می شود و در پاسخ های خودگول زنی چون فخر فروشی، دلیل تراشی یا ادعای مسیح بودن جلوه گر می شود. این الگو معمولاً تلاش ناموفقی برای کنترل شخصی است و به صورت منفی تقویت کننده است زیرا فرد از تحریک ناخوشایند مرتبط با افمار بی کفایتی اجتناب می کند.
آخرین تاثیر زیانبخش کنترل بر رفتار، تنبیه کردن خود است، که به موجب آن افراد مستقیماً خودشان را تنبیه میکنند یا متغیرهای محیطی را طوری ترتیب می دهند که دیگران آنها را تنبیه کنند. این رفتار مازوخیستی چگونه می تواند تقویت کننده باشد؟
اولاً خودتحریکی آزارنده می تواند امکان اجتناب کردن از محرک های دردناک تر را برای افراد امکان پذیر سازد برای مثال ممکن است فردی به طور منظم نزد دندانپزشک برود تا از بیماری جدی دندان یا لثه اجتناب کند
ثانیاً تنبیه کردن خود می تواند از طریق شرطی شدن کلاسیک آموخته شده باشد، برای مثال وقتی یک محرک ناخوشایند (درد) با پاداشی نیرومند (میل جنسی) همایند شده باشد، این لذت می تواند درد را تحت الشعاع قرار دهد به طوری که کل این واقعه (لذت جنسی همراه با درد) تقویت کننده شود و در برخی موارد محرک ناخوشایند (درد) ممکن است به تنهایی پاداش شود.
اغلب این الگوهای نامناسب، توصیفات رفتاری تعدادی از مکانیزم های دفاعی فروید (سرکوبی، واپس روی، واکنش وارونه)، گرایش های محافظ آلود آدلر (بهانه تراشی، پرخاشگری، کناره گیری) و مفهوم بی توجهی گزینشی سالیوان هستند.
نظریه پردازان روان پویشی این رفتارها را به طور کامل یا تا اندازه ای تحت تاثیر امیال ناهشیار درون فرد در نظر داشتند اما اسکینر آنها را به صورت رفتارهای آشکاری در نظر داشت که توسط وابستگی های محیطی تقویت و تنبیه شکل گرفته اند.
در حالی که نظریه پردازن روان پویشی این مکانیزم ها را به صورت ابراز انگیزه های نهفته در نظر داشتند، اسکینر به جز اجتناب از تحریک ناخوشایند و کسب تقویت مثبت هدف خاصی را به آنها نسبت نداد.
بیشتر بخوانیم:
شخصیت در جهت گیری های منش (Character orientation)
مکانیزم های دفاعی روان کودک از دیدگاه ملانی کلین